ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معمای قلب من .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
چقدر بار جدایی
به شانه سنگین است

برای گریه فقط
شانه ی تو تسکین است

خدا کند که تو
عاشق شوی بفهمی که

صدای هق هق
عاشق چقدر ؛غمگین است
تازگیا مُـــد شُده میگَــن:

عِشــقِتو وِل کُــن اَگِـ ـﮧ بَرگَشت مالِـــ خُودِتَـــﮧ،

اَگِــــﮧ بَرنَگَشت اَز قَبلَ مالِـــ تو نَبودِه!

ـ آخِــــﮧ لَعنَتــے مَگِـــﮧ دارے کَفتَربازی میکُنـے ؟؟؟!!!
عاشقی جرم قشنگی ست
مرا دار نزن
شده ام عاشق تو
عشق مرا جار نزن
ای که از راز دل عاشق
من با خبری
عشق پنهان مرا
تهمت انکار نزن.
هر_زمان_مے_بینمت
قلبم پریشان مے شود

چشم هایم در هوایت
باز گریان مے شود

حس_عشقم_ناگهان
گل مے کند اما چه حیف

مثل داغے در میان
سینه پنهان مے شود
ترسم این است
نیایـی نفسـم تنگ شود

نقش رویایی تو هی
کم و کم رنگ شود

ثانیه گُم بشود
عقـــربه ها گیج شود

دل، خوش باورم
آواره و دلتنگ شود
حالت چقدر خوب مى شود
يكى پيدا شود
جنسش خالص باشد
بگويد هستم
از آن بودنهايى كه هيچ وقت تمام نمى شود
تو هم بگويى
بزرگترين لذت دنياست
كسى كه دوست داشتن را
در كنار ماندن بلد باشد
اونی که دَرداشو بِه کَسی
نِمیـــــگِه
-دَلیل نِمـــــــــیشِه
دَرد نَداشتِه باشِه
-فَقَط اِحتیاج
بِه دِلداریِ فِیکِ شُما نَدارِ
ﺍﺯ ﺩݪ...
ڪَﺮﯾﺰﺍﻧﻢ مڪݧ...
ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺁﺯﺍﺭﻡ مڪݧ...

#ﺳـــﺎقي...
ﺷﺮﺍﺑﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺰ...
ﻣﺴﺘﻢ بڪَﺮﺩﺍݧ ﻭ ﺑﺮﻭ...!!
تکیه بده...
اما...

به شونه های کسی که ...
اگر خوابت برد ...

سرت رو ...
زمین نگذارده...
ای زلیخا یوسف چاهت منم
کشتهٔ آن صورت ماهت منم

ای زلیخا لحظه ای بنگر مرا
عابری تن تشنه درراهت منم

من کنارت حس شادی میکنم
عاشق لبخند گه گاهت منم

ای زلیخا مست آغوشت شدم
بردهٔ آن قلب چون شاهت منم

کشته من را ای زلیخا عشق تو
آنکه مرد از تلخی آهت منم
صفحات: 1 2 3