ایران رمان

نسخه‌ی کامل: یک بار است زندگانی. یک بار
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
‌یک بار است زندگانی. یک بار.
همان یک بار که نسیم صبح را به سینه فرو می دهیم،
همان یک بار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو می نشانیم،
همان یک بار که سوار بر اسب در دشت تاخت می کنیم،
یک بار..
یک بار و نه بیشتر.
بعد از آن دیگر تمام عمر را ما دنبال همان چیزها می دویم،
بعد از آن دیگر تمام مدت را به دنبال همان طعم اولینِ زندگانی هستیم.
در پی لذت اول.
سیب را به دندان می کشیم تا طعم بار اول را در آن بیابیم،
آب را سر می کشیم تا لذت رفع عطش بار اول را پیدا کنیم.
در آب غوطه می زنیم تا به شوق بار اول برسیم و نسیم را می بلعیم تا نشانی از آن اولین نسیم بیابیم.
زندگانی یک بار است،
در هر فصل...
تو چه می پنداری،
ستار، تو درباره ی زندگانی چه فکر می کنی؟

شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمی نشیند،
اما تلخی هایش هر بار تازه اند،
هر بار تازه تر.

 کلیدر
 محمود دولت آبادی