ایران رمان

نسخه‌ی کامل: خبرت هست؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟




[عکس: 3okv_img_۲۰۲۰۰۵۱۷_۰۱۱۷۰۱.png]




قلب، یک لحظه بدونِ ضربان می میرد
زندگی، بی حرکت، بی هیجان می میرد
درد دل کردن خواجو و دل رود چه شد؟
اصفهان، خسته و بی نام و نشان می میرد
یوسفِ گم شده برگرد... زلیخا داردب
تو و پیرهنت گریه کنان می میرد
چشمه ها خشک شد و از تو نیامد خبری
پدری چشم به راهت، نگران می میرد.
مثل ماهی وسط خشکی یک رود بزرگ
سربه زانوی زمین، ناله زنان می میرد
دامنی آبی و چین دار به تن داشت، نگو!
توی آغوش پل، این رود روان می میرد
زنده رودِ پرِ لبخند مرا پس بدهیدی
جهان بی تپش نصف جهان می میرد

#فروغ زمانی
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟




[عکس: ia3b_img_۲۰۲۰۰۵۱۷_۰۱۳۲۳۵.png]
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟


[عکس: 3tk5_img_۲۰۲۰۰۵۱۷_۰۱۳۲۴۹.png]



شده ست حال تو را تا غریبه میپرسد
فقط سکوت کنی در جواب گریه کنی؟
و عشق چیست بجز اینکه سالها هر شب
کنار بالش خود قبل خواب گریه کنی؟

#سعید_صاحب_علم
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟


[عکس: 18gy_img_۲۰۲۰۰۵۱۷_۰۱۴۹۱۲.png]
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟






[عکس: 5ma0_img_۲۰۲۰۰۵۱۷_۰۱۴۸۵۹.png]
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟




[عکس: dchp_img_۲۰۲۰۰۵۱۷_۱۶۰۱۵۵.png]


از زمـــزمه دلتنگیـــــم ، از همهمـــه بیــــــزاریم

نـــه طاقــت خـــاموشی ، نــه تاب سخن داریم

آوار ِ پــریشانـــی ست ، رو ســـوی چه بگریزم ؟

هنگامه ی حیرانی ست خود را به که بسپاریم ؟

تشـویش ِ هــــزار «آیا» ، وســـواس ِ هزار «امّا»

کــوریم و نــــمی بینیم ، ورنـــه همــــه بیـماریم

دوران شــــکوه باغ ، از خاطــــرمـان رفــته است

امروز که صف در صـــف ، خشکیده و بی بـــاریم

دردا  کـــه  هـــدر دادیم  ،  آن  ذات ِ گــــرامی را

تیغیــــم و نمی بّـــریم ، ابــــــریم و نـــمی باریم

ما خویش نـــــدانستیم ، بیداری مان از خـــــواب

گفتند که بیداریــــد ، گفتیــــــم که بیــــــــداریم !

مــن راه تو را بستــــه ، تــــو راه مـــــرا بستـــه

امیّد ِ رهــــایی نیست ، وقتی همـــه دیواریــــم
 

استاد حسین منزوی
 
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟


[عکس: 5wpt_img_۲۰۲۰۰۵۱۷_۱۹۰۰۵۰.png]
گرچه می دانم دلم از عشق ناخشنود نیست
عشق جز درد عمیق و زخم بی بهبود نیست
عشق؛ دنیایی که هرکس آمد و گفتش درود
دیگرش جز مرگ هرگز فرصت بدرود نیست
شادمانی را گرفت از من، بجایش شعر داد
شعر آری، شعر، سودایی که هیچش سود نیست
شعر می گویم مگر یادم بماند زنده ام
رود هم روزی اگر از پا نِشیند، رود نیست
ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت:
“نوش داروی توام!” با طعنه گفتم: “زود نیست؟!”
دیر شد، در من اگر هم شور و شوقی بود، مُرد
دیر شد، این مرد، آن مردی که سابق بود نیست


#سجاد_رشیدی_پور
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟




[عکس: 8r6_img_۲۰۲۰۰۵۱۸_۰۰۱۶۵۷.png]



#مهدی_کمانگر
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟


[عکس: o5af_img_۲۰۲۰۰۵۱۸_۰۰۱۶۴۳.png]



کوه من گریه نمیکرد و نمیدانستم 
​​​کوهها اشک ندارند،فرو میریزند

#رویا_ابراهیمی
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟



[عکس: 95xa_img_۲۰۲۰۰۵۱۸_۰۰۱۶۲۴.png]
صفحات: 1 2