ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دخترک گل فروش !
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دخترك گل فروش سالها در آرزوي خريدن يك كفش قرمزُ بود و پولهايي را كه از فروختن گل هاي مريم به دست آورده بود،در قلك كوچكش جمع مي كرد.
آن روز صبح هم مثل هميشه، در فكر و رويايش بود كه ناگهان در اثر برخورد با اتوموبيلي به گوشه اي پرتاب شد. وقتي چشمانش را باز كرد خود را روي تختي سپيد و تميز ديدكه در كنار آن هديه اي قرار داشت.
دخترك با خوشحالي هديه را باز كرد٬ يك جفت كفش قرمز بود!!!!!
چشمان دخترك لبريز از شادي شد٬ ولي افسوس . . . . . . او نمي دانست كه پاها يش ديگر توان رفتن ندارد.
دخترك گل فروش سالها در آرزوی خریدن یك كفش قرمزُ بود و پولهایی را كه از فروختن گل های مریم به دست آورده بود،در قلك كوچكش جمع می كرد.
آن روز صبح هم مثل همیشه، در فكر و رویایش بود كه ناگهان در اثر برخورد با اتوموبیلی به گوشه ای پرتاب شد. وقتی چشمانش را باز كرد خود را روی تختی سپید و تمیز دیدكه در كنار آن هدیه ای قرار داشت.
دخترك با خوشحالی هدیه را باز كرد٬ یك جفت كفش قرمز بود!!!!!
چشمان دخترك لبریز از شادی شد٬ ولی افسوس . . . . . . او نمی دانست كه پاها یش دیگر توان رفتن ندارد.