ایران رمان

نسخه‌ی کامل: کشاورز و الاغ
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد . پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …

[عکس: hzw7hf9aasn1dfp4sp40.jpg]

نتیجه اخلاقی :

مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
آدم تا آخرين نفس بايد تلاش كنه و نا اميد نشه
کشاورزی الاغ پیری داشت که یه روز اتفاقی میفته توی یک چاه بدون آب . کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بیرون بیاره .

برای اینکه حیون بیچاره زیاد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا الاغ زود تر بمیره و زیاد زجر نکشه . مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکوند و زیر پاش می ریخت و وقتی خاک زیر پاش بالا می آمد سعی میکرد بره روی خاک ها .
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا اومدن ادامه داد تا اینکه به لبه ی چاه رسید و بیرون اومد.
باید اسم داستان رو گذاشت ((الاغ دانا ومردم نادان))
(۰۴-۱۰-۹۱، ۰۶:۰۶ ب.ظ)sadaf نوشته: [ -> ]باید اسم داستان رو گذاشت ((الاغ دانا ومردم نادان))

دقیقا""""""xcvl
کشاورزي الاغ پيري داشت که يک روز اتفاقي به درون يک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعي کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بيرون بياورد. براي اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بميرد و زياد زجر نکشد. مردم با سطل روي سر الاغ هر بار خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاک هاي روي بدنش را مي تکاند و زير پايش مي ريخت و وقتي خاک زير پايش بالا مي آمد سعي مي کرد روي خاک ها بايستد. روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد تا اينکه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد.

نکته: مشکلات، مانند تلي از خاک بر سر ما مي ريزند و ما همواره دو انتخاب داريم: اول اينکه اجازه بدهيم مشکلات ما را زنده به گور کنند. دوم اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود.
[عکس: OLAGH.jpeg]

ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﻻﻍ ﭘﯿﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﯾﮏ ﭼﺎﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ.

ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻫﺮ …ﭼﻪ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ.

ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺯﯾﺎﺩ ﺯﺟﺮ ﻧﮑﺸﺪ،

ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﭼﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺎﮎ ﭘﺮ ﮐﻨﻨﺪ

ﺗﺎ ﺍﻻﻍ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺗﺪﺭﯾﺠﯽ ﺍﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻋﺬﺍﺑﺶ ﻧﺸﻮﺩ

ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺳﻄﻞ ﺭﻭﯼ ﺳﺮ ﺍﻻﻍ ﺧﺎﮎ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ … ﺍﻻﻍ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺧﺎﮎ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﮑﺎﻧﺪ

ﻭ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺎﮎ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ،

ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﻫﺎ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ.

ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻻﻍ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ

ﻭ ﺍﻻﻍ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ

ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﻪ ﭼﺎﻩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺮﺕ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ …

• ﻣﺸﮑﻼﺕ، ممکن است ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﺎﮎ ها از هرطرف برما هجوم بیاورند ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺩﺍﺭﯾﻢ،

• ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﮐﻨﻨﺪ

• ﻭ ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺳﮑﻮﯾﯽ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﻌﻮﺩ
یعنی تو بدترین شرایط میشه با کمی فکر وخردمندی بهترین استفاده رو از اون فرصت کرد
عجب الاغ داناییxcvl