ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دو خط موازي
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دو خط موازي متولد شده اند. پسركي در كلاس درس آنها را روي كاغذ كشيد .
آن وقت دو خط موازي چشمانشان به هم افتاد و در همان يك نگاه قلبشان تپيد و مهر يكديگر را در سينه جاي دادند. خط اولي نگاه پرمعنا به خط دومي كرد و گفت : ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم .... خط دومي از هيجان لرزيد!
خط اولي : .... و خانه اي داشته باشيم در يك صفحه دنج كاغذ . من روزها كار مي كنم . مي توانم خط كنار جاده اي متروك شوم ... يا خط كنار يك نردبان ...
خط دومي گفت : من هم مي توانم خط كنار گلدان چهارگوش گل سرخ شوم . يا خط كنار يك نيمكت خالي در يك پارك كوچك و خلوت ! چه شغل شاعرانه اي .... !
در همين لحظه معلم فرياد زد : « دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند و بچه ها تكرار كردند !!»
وقتی شنیدم دو خط موازی هیچوقت به هم نمیرسند ، خود را شکستم تا به تو برسم
اما
نمیدانستم تو آنقدر ایده آل گرایی که از خط شکسته بدت می آید !!!!!

زیبا می نویسید . قلمتان پاینده .mara