ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هم سیر و هم خندان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم كـرده در حـالى كـه آن را خـود بـه دوش كـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانید تا سیر شدند.

سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند،

بچّه ها نیز چنان مى كردند و فراوان خندیدند.

سپس از منزل خارج شدیم. گفتم : مولاى من، امروز دو چیز براى من مشكل بود.

اوّل : آنكه غذاى آنها را خود بر دوش مبارك حمل كردید.

دوم : آنكه با صداى تقلید از گوسفند بچّه ها را مى خنداندید.

امام على علیه السّلام فرمود:
اوّلى براى رسیدن به پاداش، دوّمـى بـراى آن بـود كـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى كردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند و هم خندان. (شجره طوبى ص 407 ؛ دُرَرُ المطالب)
فدا مهربونیش.تو 7 اسمون تکه.(هر کدوم از پیامبرا و اماما جای خودشونو دارنا.)maramaramaramara
من که اشکم در اومدzaps
آنها هم سیر باشند و هم خندان.zapszapszapszaps