ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دیوار خونین
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
روز خواستگاریش بود.در اتاق را قفل کرده بود روی تخت نشسته با دستهایش پاها یش را گرفته بود پرده اتاقش کشیده بود به ماه می نگریست که به چه زیبای با ستاره گانش دلربای میکند
نمی توانست به جای معشوقش کس دیگری را قبول کند .تکه شیشه ای را روی ملافه اش گذاشته بود.
شبنم هایش تمام گونه هایش را خیس کرده بود.وجودش آغوش گرم اورا طلب میکرد
یاد آخرین گفته معشوقش افتاد:"من تو را نمی خواهم" تمام وجودش شکست دختر این حقیقت را باور نداشت شاید احساسش به راست میگفتتد!؟
شیشه را روی شاه رگش گذاشت زنگ زده شد مهمان ها آمده بودند. دختر به آسمان نگاهی کرد ماه پشت ابر رفته بود دختر .........رگش را زد...........با آخرین نفس هایش زیر لب اسم معشوق را زمزمه کرد و با دست خونینش روی دیوار نوشت "ماه من از آسمانم رفت.من نیز رفتم"
دقایقی گذشت مادرش در را باز کرده بود ناگهان با صدای جیغ مادرش همه به در اتاقش رسیدند خواستگارش با چشمانی اشک آلود جلو آمد و دستش را روی گردن دختر گذاشت دختر رفته بود خواستگار با دست خونینش روی دیوار نوشت"ستاره من.من امدم"
.................................................. .................................................. ............................
کاش در زندگی اندکی صبر داشته باشیم شاید خواسته هایم در کنارمان باشد
خسته نباشي واقعا...
نوش دارو بعده مرگه سهراب!