ایران رمان

نسخه‌ی کامل: داستان کوتاه: شکرگزاری
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
پیرزنی براي سفید کاري منزلش ، کارگري را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابیناي او را دید و دلش براي این زن و شوهر پیر سوخت. اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است .

او در حین کار ، با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد. در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره اي نکرد. پس از پایان سفید کاري ، وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد ، پیرزن متوجه شد که هزینه اي که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلاً توافق کرده بودند. پیرزن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما میدهید ؟

کارگر جواب داد:
«من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست ! پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست! به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم»

پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواري کارگر منقلب شد و اشك از چشمانش جاري شد . زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد.


براي آنچه كه داريد شكرگزار باشيد ، تا چيزهاي خوب بيشتري به سويتان جذب شود .
mara
بسیار بسیار زیبا بودmara
آفرین..خیلی عالی بود...ممنون....

maramaramaramaramara
مریلین مونرو معروف ترین ستاره سینم ای دهه 50 در اوج زیبایی و جوانی از آلبرت انیشتین تقاضای ازدواج کرد
مریلین دلیل این تقاضا را برای انشتین اینگونه بیان کرد که
اگر فرزندی به زیبایی من و باهوشی شما متولد شود فوق العاده خواهد بود!

انشتین در پاسخ این تقاضا برای او نوشت:
از سخاوت شما سپاسگذارم، اما روزی را تصور کنید که عکس آن اتفاق بیفتد ...
فک کنم مريلين تاحالا تو عمرش انقدر قانع نشده بوده !!!!


این یه داستان نیمه کوتاه.....

xcvkxcvkxcvkxcvkxcvkxcvk