ایران رمان

نسخه‌ی کامل: عشق مریم و محمد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
عشق مریم و محمد



سر کلاس درس معلم پرسید : هی بچه ها چه کسی

میدونه عشق چیه ؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت

شدن همه به هم دیگه نگاه میکردن ناگهان مریم یکی از

بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که

اشک تو چشاش جمع شده بود . مریم ۳روز بود که با کسی

حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید

بغض مریم ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت : مریم جان تو جواب بده دخترم عشق چیه ؟



مریم با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت : عشق ؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت : عشق ... ببینم خانوم

معلم شما تا به حال کسی رو دیدید که بهت بگه عشق چیه ؟

معلم مکث کردو جواب داد : خب نه ولی الان دارم از تو میپرسم .

مریم گفت : بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق

براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی

شفاهیشو حفظ کنید .

و ادامه داد

من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی

که عاشق شدم با خود عهد بستم که تا وقتی که نفهمم از

من متنفره بجزء اون شخصی دیگه ای رو توی دلم راه

ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین

عهدی عمل کنه .گریه های شبانه و دور از چشم بقیه

به طوری که بالشم خیس میشد اما دوسش داشتم ب

یشتر از هر چیز و هر کس حاضرم بودم هر کاری

براش بکنم هر کاری ..

من تا مدتی پیش نمیدونستم که اونم منو دوست

داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل از اینکه

من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی

بود اس ام اس بازی های شبانه صحبت های یواشکی

ها با هم خیلی خوب بودیم عاشق همدیگه بودیم

از ته دل همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم

میکردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی

اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن .



اون زمان خانواده های ما زیاد با هم خوب نبودن

اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و

به پدرم موضوع رو گفت

پدرم از این موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمیکرد

توی این مدت بین ما چنین احساسی

پدید بیاد ولی اومده بود .

پدرم میخواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم

نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو میزنه رفتم جلوی دست

پدرم و گفتم منو بزن اونو ول کن خواهش میکنم بذار بره بهش

اشاره کردم که برو گفت مریم نه من نمیتونم بذارم که بجای

من تورو بزنه با یه لگد اونو به اونطرف پرتاب کردم و

گفتم برو به خاطر من برو .......

و اون رفت و پدرم منو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاظر

باشی هر سختی رو به خاطر راحتیش تحمل کنی بعد این

موضوع عشق من رفت و از اون روز به بعد هیچکس ازش خبر

نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود :

مریم عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی

عمر به عهدم وفا میکنم منتظرت می مونم شاید ما توی این

دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم میرسن

پس من زودتر میرمو اونجا منتظرت می مونم خدانگهدار

گلکم مواظب خودت باش دوستدار تو ( محمد )



مریم که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کرد و گفت :

خب خانم معلم گمان کنم جواب واضح بود

معلم هم که به شدت گریه میکرد گفت : آره دخترم میتونی بشینی .

مریم به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه میکردن ناگهان

در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت : پدر و مادر مریم اومدن

دنبال مریم برای مراسم ختم یکی از بستگان .

مریم بلند شد و گفت : چه کسی ؟

ناظم جواب داد : نمیدونم یه پسر جوان

دستهای مریم شروع به لرزیدن کرد پاها ش دیگه توان نداشت ناگهان

روی زمین افتاد و دیگه هم بلند نشد

آره مریم قصه ی ما رفته بود پیش عشقش و

من مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن ...
اخــــــــــی عزیـــــــــزمzapszaps
الهی...بمیرم الهیzapszapszaps
(۲۱-۰۶-۹۲، ۱۰:۲۶ ب.ظ)taranom نوشته: [ -> ]الهی...بمیرم الهیzapszapszaps
خدا نکنهdfgh
zapszapszapszapszapszapsالهیییییییییییییییییییییییییییییی اخه چرااااااااااااااااااااااا پدر مادرا اینطوریننننننننننننzapszapszaps
انسان باید قدرت تحمل هر سختی رو داشته باشهmara