ایران رمان

نسخه‌ی کامل: توي بازار زندگي
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
هر كسي غرفه اي زده و دلش رو به بهايي مي فروشه .
يكي برق سكه هاي زرين عشق چشمش را مي گيرد و يكي محو سكه هاي سيمين مهر مي شود .
البته سر خيلي ها هم كلاه مي ره و سكه هاي تقلبي يهشون مي دن و تمام سرمايشون كه همون دلشون باشه رو مي برن .
اما هميشه يه چيزي يادت باشه اوني كه يه كيسه پر از سكه نشونت مي ده بهترين مشتري نيست شايد اون يكي از همونايي باشه كه بخواد سرت كلاه بذاره .
اما اون كسي كه يه گوشه كز كرده و بهت نگاه مي كنه و توي دستش يه سكه بيشتر نيست و تو اصلا بهش اهميت نمي دي حتي نگاشم نمي كني و از خودت مي رونيش و با خودت مي گي ارزش دل من بالاتر از اين حرفاست . شايد همون ادم بهترين مشتري باشه . شايد همون يه سكه تموم داراييش باشه و اومده كه دلت رو به قيمت تموم داراييش بخره . اون بيشترين قيمت رو پيشنهاد مي كنه .
خوب فكر كن و مراقب باش دلت رو با كي و به چه قيمتي معامله مي كني .[عکس: 04.gif][عکس: 04.gif][عکس: 04.gif][عکس: 04.gif][عکس: 04.gif][عکس: 04.gif]
[عکس: love_17305.jpg]