ایران رمان

نسخه‌ی کامل: داستان موتور گازیـــــــــ :-)
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
يارو نشسته بوده پشت بنز آخرين سيستم، داشته صد و هشتاد تا توي اتوبان ميرفته، يهو ميبينه يك موتور گازی ازش جلو زد!


خيلی شاكی ميشه، پا رو ميگذاره رو گاز، با سرعت دويست از بغل موتوره رد ميشه. يك مدت واسه خودش خوش و خرم ميره، يهو ميبينه موتور گازيه غيييييژ ازش جلو زد!


ديگه پاك قاط ميزنه، پا رو تا ته ميگذاره رو گاز، با دويست و چهل تا از موتوره جلو ميزنه همينجور داشته با آخرين سرعت ميرفته، يهو ميبينه موتور گازيه مثل تير از بغلش رد شد!!


طرف كم مياره، راهنما ميزنه كنار به موتوری هم علامت ميده بزنه كنار. خلاصه دوتايی واميستن كنار اتوبان، يارو پياده ميشه، ميره جلو موتوريه، ميگه: آقا تو خدايی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با اين موتور گازی كل مارو خوابوندی؟!


موتوريه با رنگ پريده، نفس زنان ميگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بيامرزه واستادی... آخه ... كش شلوارم گير كرده به آينه بغلت.!!


نتیجه:


اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی ، پیشرفت های قابل ملاحظه ایی دارند و در سطوح بالاي مديريتی ، اقتصادی و.... قراردارند ببینید کش تنبانشان به کجا گیر کرده!
داستانش کلی خنده دار بود.....ولی نتیجش بیشتر حال دادasnaasna
نه خداييش بامزه اي ....TongueTongue
آفرين خوشم آمد...