ایران رمان

نسخه‌ی کامل: کلید اسرارکلیپس ها
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
قاضی حکم رو اعلام کرد: اعدام !!!! twol

حضار اعتراض میکردن! tyui

اما دخترک که سرتا پا پر از ترس و لرز شده بود نمیتونست حرفی بزنه و حتی صدای دیگرانم نمیشنید! xcvb

دخترک رو دستبند به دست بردن!

داشت گریه میکرد! zaps

نمیخواست که شوهرشو بکشه اما ... [عکس: glb.gif]
هر شب کابوس میدید تا اینکه ...
مسئول بند: بیا بیرون کتی! وقتشه!
ترسی که وجود دخترک رو گرفته بود پاها شو قفل کرده بود! [عکس: gla.gif]

جائی رو نمیدید! افکارش پر بود از صداهای مختلف!

چشماشو باز کرد. دید که روی سکو ایستاده.

قاضی: حرفی نداری اما دخترک حرفی نداشت اما بغضش داشت میترکید. [عکس: aas.gif]

کلاه سیاهی روی سرش کشیدن تا جائی رو نبینه! مسئول طناب رو انداخت دور گردن ش!

دیگه همه چی تموم شده بود براش! امیدی نداشت! تو دلش از خدا کمک خواست که یک لحظه زیر پاش خالی شد!!!!! [عکس: give.gif]

دادستان: بیارینش پائین!

جنازه دخترک رو آوردن پائین.دکتر در حال بررسی بود که با صدای بلند گفت : آقای دادستان! اینکه زنده س!!!!!!!!!!!!
گروهی مسئول رسیدگی شدن! دخترک بیهوش افتاده بود!
پس از تحقیقات مشخص شد که طناب رو اشتباهی به کلیپس دخترک بسته بودن![عکس: jfg.gif]

بعععله !! و بدین گونه بود که یک کلیپس جآن یک دختر رو از مرگ نجات داد ... [عکس: aao.gif]
کلید اسرار کلیپس ها را مسخره نکنید fv
اون حکمتی بود که خدا براش رقم زد .حالا به وسیله کلیپس یا چیز دیگه که خدا زندگی دوباره راش رقم زده بود .
منتظر کلید اسرار کلیپس های بعدی میمونیمasnaasna
من میدونستم بلاخره این کلیپس ها یه کارایی دارنasna
حالا شما بقیشو بزار تا ما کاملا نظرمونو اعلام کنیمasna
AngryممنونTongue
asnaasnaasnaasnaasnaasnaasnaایول ناجی نجات دهنده
خوبه حداقل کلیپسه یه جایی به نفع دخترا شدasna
دختر : خواهش میکنم تنهام نذار من بدون تو میمیرم

پسر : همه چی بین ما تموم شدس

دختر:چرا باهام اینکارو میکنی؟

پسر : من کس دیگه ای رو دوس دارم

پسر گوشی رو قطع کرد

دخترک گوشی را بروی تخت پرت کرد و زار زار گریه کرد به سراغ کامپیوترش رفت همینطور به صفحه کامپیوترش که عکس پسر را گذاشته بود خیره ماند همچنان گریه میکرد بسراغ گوشی خود رفت و به پسر پیام داد :وقتی تمام قصه هات هوس بود برای من نفس بود من خودمو میکشم خدافظ پیام درست در ساعت ۳:۳۵ دقیقه نیمه شب برای پسر ارسال شد دختر به سوی پنجره اتاقش رفت و خود را به پایین پرت کرد

صبح روز بعد مادر دختر طبق عادت هر روز به اتاق دختر رفت تا او را بیدار کند وارد اتاق شد کسی را ندید فقط چراغ گوشی دخترک که مدام زنگ میخورد نظر مادر را جلب کرد مادر گوشی را برداشت پیام پسرک را که درست در ساعت ۳:۳۷ دقیقه ارسال شده بود خواند: عزیزم عشقم ببخشید شوخی کردم خاهش میکنم جواب بده فقط یه فرصت دیگه بهم بده مادرب سوی پنجره اتاق رفت درحالیکه گریه میکرد

ناگهان دختر را دید که کلیپسش به بند رخت همسایه گیرکرده او را بالا کشاند

آری آن دو هنوز هم باهم دوست هستن

کلید اسرار -این قسمت کلیپس
این کلیپس چه کاراکه نمیکنهasnaasnaasna
صفحات: 1 2