ایران رمان

پ ن پ عمه جونه

(۱۶-۰۹-۹۲، ۰۱:۱۹ ق.ظ)sadaf نوشته: [ -> ]پ ن پ عمه جونه

چقد احساسات به خرج میدی صدف

آره خودشه جونم ....میبینی این صدف شکمو به چه روز انداختتش

(۱۶-۰۹-۹۲، ۰۲:۱۱ ب.ظ)استاد نوشته: [ -> ]چقد احساسات به خرج میدی صدف

حالا داداش، عمه ، خاله ، دایی چه فرقی میکنه
یکی از اقوامه دیگه

(۱۶-۰۹-۹۲، ۰۲:۱۹ ب.ظ)لیلی نوشته: [ -> ]آره خودشه جونم ....میبینی این صدف شکمو به چه روز انداختتش

حالا تو گریه نکن لیلی جون صدف خودش باید جواب پس بده

(۱۶-۰۹-۹۲، ۰۲:۱۹ ب.ظ)لیلی نوشته: [ -> ]آره خودشه جونم ....میبینی این صدف شکمو به چه روز انداختتش

دیواری کوتاهتر از دیوار من نبود

ای جونم دلم کباب شد

گوگولی

الهییییی ...بیچاره الان سکته رو زده !