ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دختر!!!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
در اولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند .
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود .
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد : ♥ چـــون این همـــون کسیــــه که ، در را برویم باز میکنـه !!!
توطئست ! باز آقايون رو خراب كردين !azxc
(۰۸-۰۹-۹۱، ۰۲:۳۶ ب.ظ)admin نوشته: [ -> ]توطئست ! باز آقايون رو خراب كردين !azxc

توطئه کدومه برادر من حقیقت تلخه ولی وجود داره زیاد خودتو ناراحت نکن
(۰۸-۰۹-۹۱، ۰۲:۳۸ ب.ظ)maryammogadas نوشته: [ -> ]
(۰۸-۰۹-۹۱، ۰۲:۳۶ ب.ظ)admin نوشته: [ -> ]توطئست ! باز آقايون رو خراب كردين !azxc

توطئه کدومه برادر من حقیقت تلخه ولی وجود داره زیاد خودتو ناراحت نکن

دقیقا""""""""".a.a.a
حقیقته محضه پسر جماعت که وفا نداره عزیزان من.a