ایران رمان

نسخه‌ی کامل: پسري كه مرا دوست داشت | بلقیس سلیمانی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
سري كه مرا دوست داشت(1)
پسري كه مرا دوست داشت به سرعت يا دوچرخه ي هركولسش از كنار من و دوستم رد مي شد و مي گفت:"غصه نخورين هردوتاتونو مي گيرم." ما نگاه مي كرديم به شانه هاس پهن و پاها يش كه محكم پا مي زدند و ريز ريز مي خنديديم.
ما غصه خورديم وقتي پسري كه مرا دوست داشت به جبهه رفت ، هردوپايش را از دست داد. اول به خواستگاري من و بعد به خواستگاري دوستم آمد و جواب رد شنيد.

از كتاب پسري كه مرا دوست داشت - بلقيس سليماني
پسري كه مرا دوست داشت درست قرار دوممان
به من يك ادكلن اصل فرانسوي هديه داد،
مثل محمد و بهزاد.
دفعه ي ديگر خودش را به من نزديك كرد
و گفت:" استفاده نكردي؟"
و من فهميدم همان بلايي قرار است سرم بيايد كه
دفعه ي قبل و دفعات قبل آمده بود.