ایران رمان

نسخه‌ی کامل: از ریشه تا همیشه | اردلان سرفراز | گزینه ی ترانه ها
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
همزاد

عشق لالایی بارون تو شباس
نم نم بارون پشت شیشه هاس
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس
لحظه ی رهایی پرنده هاس
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت
منو فریاد می زنی
تو خود عشقی که شوق موندنی
غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حرفی داره
تویی که فریاد دردای منی
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت منو فریاد می زنی
دستای تو خورشید و نشون می دن
چشمای بستمو بیدار می کنن
صدای بال پرنده رو لبات
تو
گوشام دوباره تکرار می کنن
زندگی وقتی که بیزاری باشه
روز و شب هاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا
لحظه ی بزرگ بیداری باشه
عشق لالایی بارون تو شباس
نم نم بارون پشت شیشه هاس
لحظه ی عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منه
تو خود عشقی که همزاد
منی
تو سکوت منو فریاد می زنی
گل ناز پرپر من

گل ناز پرپر من
آخرین همسفر من
جای لب های قشنگت
مونده روی دفتر من
ای که شعر تلخ اشکات
قصه ی غربت من بود
عینهو
نفس کشیدن
دیدنت عادت من بود
گل ناز پرپر ای همدرد
به نبودنت باید عادت کرد
گل ناز پرپرم ای هم درد
به نبودنت باید عادت کرد
تو یه حرف تازه بودی واسه من
قصه ی دو نیمه و یکی شدن
تو به عشق یه معنی تازه دادی
تپش یه قلب و گرمای د و تن
گل ناز
پرپرم ای همدرد
به نبودنت باید عادت کرد
به نبودنت باید عادت کرد
میون دفتر شعرام
به تن سفید هر برگ
با همون خط قشنگت
تو نوشتی یا تو یا مرگ
ای رفیق نیمه راهم
می دونم که تو نمردی
ولی وقتی رفتی انگار
پیش چشمام جون سپردی
گل ناز
پرپرم ای هم درد
به نبودنت باید عادت کرد
گل ناز پرپرم ای هم درد
به نبودنت باید عادت کرد
گمشده

از اون روزا که قلبا نزدیک تر از امروز بود
آواز همشهری هام صمیمی و دلسوز بود
از اون روزا که رستم هنوز برام رستم بود
دستای اون گم شده
اندازه ی دستم بود
از اون روزا که شب هاش می شد ستاره شمرد
اسم گلای باغو تا امروز یه عمره که می گردم
دنبال اون کسی که تو اون روزا گم کردم
از اون روزا که عکس ها زیر غبار نبودن
گنجشک های تو ایوون فکر قرار نبودن
از اون روزای معصوم روزای خوب بازی
روزای آبی عشق روزای
بی نیازی
از اون روزا تا امروز یه عمره که می گردم
دنبال اون کسی که تو اون روزا گم کردم
تموم لحظه ها رو به انتظار شمردم
فقط واسه یه لحظه س که تا امروز نمردم
برای اون لحظه که تموم بشه جستجوم
گم کردمو ببینم تو آینه روبروم
از اون روزا تا امروز یه عمره که می
گردم
از اون روزا تا امروز یه عمره که می گردم
دنبال اون کسی که تو او روزا گم کردم
دنبال اون کسی که تو اون روزا گم کردم
آبی

آبی ، آبی ، مهتابی
آبی تر از هر آب ی
از چشمای تو می گم
این آیه های آبی
دریاهای بی تابی
آبی ، آبی ، مهتابی
آبی تر از هر
آبی
از چشمای تو می گم
این آیه های آبی
دریاهای بی تابی
آبی یعنی دل من
دریایی که اسیره
این چهره ی تقدیره
که رنگ از تو می گیره
وقتی که خیره می شم
به عمق حوض کاشی
حس می کنم تو هستم
حتی اگه نباشی
من رنگ گنبدا رو
چشمای تو می بینم
سجده ام به جانب توست
اینه معنای دینم
آبی ، آبی مهتاب ی
آبی تر از هر آبی
از چشمای تو می گم
این آیه های آبی
دریاهای بی تابی
دلخسته ام از این جا
از آدمای دنیا
همین امروز و فردا
دل می زنم به دریا
رنگ تو
رو می پوشم
از عمق آبی عشق
چشم تو رو می نوشتم
آبی ، آبی ، مهتابی
آبی تر از هر آبی
از چشمای تو می گم
این آیه های آبی
دریاهای بی تابی
آخرین سوار

اگه آخرین مسافر
اگه آخرین سوارم
اگه آخرین سوار
جاده های انتظارم
اگه در حال فرارم
اگه باخته در قمارم
اگه موجی بی
قرارم
اگه ساحلی ندارم
هنوزم من آخرین تیر
توی ترکش بهارم
منتظر باید بمونم
زنده ام از انتظارم
انتظار فقط اینه
که به جای قهر و کینه
من صدای عشق باشم
از مدینه تا مدینه
آخرین صدای عاشق
شرح ماجرای عاشق
منم و صدای خستم
نی بینوای عاشق
جاده ام تا ابدیت
به تنم غبار غربت
کولبار من روایت
از نیستان شکایت
اگه دل سنگ زمین بود
حرف من کی دلنشین بود
عشق به من گفت که بخونم
که صدای آخرین بود
عشق به من گفت که بخونم
منتظر باید بمونم
حرفشو به گوش دنیا
به همه جا برسونم
اگه آخرین سمافر
اگه آخرین سوارم
اگه آخرین سوار
جاده های انتظارم
میدونم صدام غمینه
حنجره ام زخمی ترینه
اما از دولت عشقه
که صدام به دل می شینه
انتظارم فقط اینه
که به جای قهر و کینه
من صدای عشق
باشم
از مدینه تا مدینه
آرزو

خیلی وقته از چشام ، بی تو بارون می باره
دل نا اکید من، تو رو آرزو داره
دل ناامید من ، تو رو آرزو داره
ای همیشگی ترین ، آه ای دورترین
سوختن کار من است ، نگرانم منشین
راست می گفتی تو ، دیگر اکنون دیر است
دوستی و دوری ، آخرین تقدیر است
راست می گفتی تو ، باید از عشق برید
از چنین پایانی به سر آغاز رسید
شکستی و شکستم ، گسستی و گسستم
چه بودی و چه بودم ، چه هستی و هستم
تو رها از من باش ، ای
برایم همه کس
زیر آوار قفس ، مانده ام من ز نفس
تو و خورشید بلند ، من و شب های قفس
بعد از این با خود باش ، یاد تو ما را بس
شکستی و شکستم ، گسستی و گسستم
چه بودی و چه بودم ، چه هستی و هستم
آشفته بازار

دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد
نه دیداری
نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد
چنین آشفته
بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
چه رنجی از محبت
ها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاهی آشنا در این همه چشم
ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبک باران ساحل ها ندیدند
به دوسش خستگان باریست دنیا
مرا درموج حسرت ها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب خواب پریشانی ست دنیا
عجب آشفته بازاریست
دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
صفحات: 1 2