ایران رمان

نسخه‌ی کامل: بابا .....
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.

دختری سه ساله بود که پدرش اسمانی شد
دانشگاه که قبول شد همه گفتند با سهمیه قبول شده
هیچوقت نفهمیدند.............ولی
کلاس اول که میخواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا
یه هفته در تب سوخت
الهییییییییییییییییی عزیزززززززززززززززززززززززمzapszapszaps
هیچوقت زود قضاوت نکنین تا یه چیزیو با چشم خودتون ندیدینzapszapszaps
(۱۰-۰۱-۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ)استاد نوشته: [ -> ]الهییییییییییییییییی عزیزززززززززززززززززززززززمzapszapszaps
هیچوقت زود قضاوت نکنین تا یه چیزیو با چشم خودتون ندیدینzapszapszaps
اره ابجی باید سعی خودمون رو بکنیمShyShy