ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار امیر لالانی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8
زندگی نامه شاعر


زندگینامه از زبان شاعر : اینجانب امیرلالانی ( دل آوای ) متولد سال 1342 اهل تهران ، از اوان جوانی علاقه وافری به سرودن شعر داشته ام . چند سالی در انجمن شعر و ادب شهرستان کرج ، بمنظور آشنایی با سبک های شعر و فراگیری صناعات ادبی و شعری ، حضور مستمر داشتم و سپس بصورت آزاد اوقات وافری را به مطالعه و بررسی دقیق تکنیک های سرودن شعر شاعران معروف پارسی گوی و چگونگی بکار گیری کلمات در قالب میزان شعر کلاسیک ضمن حفظ معنی و مفهوم شعری ، سپری نمودم و بطور کلی مدت 25 سال است که در این زمینه مشتاقانه فعالیت دارم . تحصیلات اینجانب لیسانس مدیریت صنعتی و فوق لیسانس مدیریت بازرگانی می باشد .

مي مي طلبد دل را ، آتش زده منزل را

ميخانه فرا خواند ، ديوانه و عاقل را

بازست در توبه ، هر عاطل و باطل را

ميخانه و مي بايد ، هر عادل و فاضل را




رفتم در ميخانه ، ديدم دل ديوانه

ذكرش مي و پيمانه ، خيرش رخ مستانه

افتان رود و خيزان ، دل گشته رها از جان

پيدا شود و پنهان ، فرزانه رندانه
اي قدسي جانانم ، اي هم دل و هم جانم

از عطرحضورتو ، سرمستم و حيرانم

عاقل ز تو ديوانه ، منزل ز تو ويرانه

اي شمع فروزانه ، پروانه سوزانم
بنشين ببرم ساقي ، مست از مي نابم كن

بيگانه زخويشم كن ، پرشور و خرابم كن

پركن قدحي ساقي ،عمري نبود باقي

زان باده جانانه ، گلگون چوشرابم كن
اي ساقي جانانه ، بازآ تو به ميخانه

رسواي جهانم كن ، مستم كن و ديوانه

اي دل دل ديوانه ، تا چند زني چانه

گر معرفتي جستي ، جستي ز رياخانه
راهيان نور نورافشان كنند

كلبه خاموش دل تابان كنند



از طبيبان دردشان درمان نشد

دردشان را قدسيان درمان كنند



نوش جان جام مي عهد الست

غسل جان با قطره باران كنند



با انالحق دم زنان منصور وار

خويشتن را راهي ميدان كنند



رقص آتش لايق پروانه هاست

كاين چنين جان را فداي جان كنند



جان به اخلاص طبق وا مي نهند

تا كه عالم را زخود حيران كنند



عهد و پيمان بسته با معبود خويش

عزمشان را تكيه بر ايمان كنند



رو دل آواي از پس اين قافله

تا تو را هم شهره دوران كنند
عزت نثار يار كه چه در فكر كار ماست

حقا خلوص دل كه دل شهريار ماست



نبود ملالي و نه غريب و نه در غميم

تا لطف شهريار ملوكانه يار ماست



تاب بنفشه اش دل خاك آورد بشوق

هر جا كه بردمد نگر آنجا بهار ماست



جنت سراي وي به بهائي نمي دهند

ما را بهانه اي كه بهشتي جوار ماست



تا حسن صورتش بدل و ديده جان بداد

گفتم بخود زهي كه دو عالم مدار ماست



در بزم عاشقان همه نازش همي خرند

رسم و طريقتش محكي بر عيار ماست



در ورطه تلاطم و بين اميد و بيم

الهام بي مثال نويدش قرار ماست



بر گرد شمع جان همه پرها گشوده ايم

مردن ببزم شعله او افتخار ماست



حالي سعادتي كه دل آواي خوش مراد

در محفلش نشسته و در انتظار ماست
ناز نازان را بكوي عاشقان خوانديم ما

غير ناموسان دل را زانسبب رانديم ما



خون دلها خورده ايم از ناكسان تنگ چشم

خرقه زهد و ريا كنديم و سوزانديم ما



در سلوك خويشتن با سالكان ره جسته ايم

بذر عشق و معرفت را بر دل افشانديم ما



پشت پرده گفتگوئي بود بين ما و دوست

تا به لطف لايزالش در حرم مانديم ما



در حريم عشفبازان جرات پروانه بين

كاين چنين شمع دل معشوقه گريانديم ما



طالبان نور حق بوديم و در عهد ازل

پرتو نور خدا بر ديده بنشانديم ما



از سر صدق و صفا باز آ دل آواي حزين

كاين لباس عافيت را بر تو پوشانديم ما
امشب چه كسي ريخت به پيمانه من مي

امشب چه كسي مي كشد آتش به تن ني



امشب چه كسي رقص كنان تا دل افلاك

پرواز كنان مي دهد آواز به من هي



امشب چه كسي نغمه مستانه سرايد

جاري كند آهنگ جناني به رگ و پي



امشب چه كسي كرد عطا بر من درويش

زرين كمر پادشهي تاج جم و كي



امشب چه كسي سوخته دل گشت بر شمع

تا عرش برين عاشق بي باك كند طي



امشب چه كسي بوسه دهد بر من سرمست

دل غرق تمناست بده بوسه پياپي



امشب چه كسي هست درين خانه دل آواي

امشب چه كسي هست درين خانه بجز وي
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8