کرمها به شوخ ـ شاخیِ گاوهای جوان حمله میبرند تند تند
به رگ رگِ تو رگبهرگ تو تند تند
قرار نبود تند تند قشنگترینِ پسران روی زمین باشم
تعرض من به سوسمارهای رُمانتیکی نیست
که شيفتهی اشکهای آب انگوری تواَند
نمیگرفتی اگر از دستم کارد را باز هم
فرو نمیکردم حتا با توطئهي کارد کارد را
در بغلِ پهلوانپنبهای که بغل بغل رجز میخوانَد
و خالکوبی میکند از روی دست و بازویِ دیوهایِ پرده ـ قلمکار
تنِ تن تن تتناش را
فقط به خاطر تو
محوِ لباسِ راهراهِ ابدیها بودی که باز شد درِ زندان در خواب
از یکی یکی آن یکیتری که تو را میشناخت
از عریانیِ در خواب فقط در عذاب بود
برگ انجیری که سرِ راهش بود و نبود برداشت
از بگذارم گذشت
و دوید و دوید تا رسید به نقطهای که قبلاً رسیده ـ نرسیده بود:
آتش سیـ ـگاری که با فوتِ عنکبوتی خاموش شد!
عاشق توبه کرده ـ نکرده قبل از همه میشنود آژیر قرمز را
پدرت نیز گوشِ تیزی داشت
پیش از آنکه سرش را به کوه بزند زده بود به کوه
و نارنج و ترنجهایش را که خیلی هم نارنج و ترنج نبودند را - - -
وگرنه مادرت به عقد نخلی رطب رطب از حال نمیرفت در نمیآمد
دایه دایه وقت جنگه !
دایه فقط از کاردهای کُند متنفر بود
از سربههواییِ لولههای توپ و تفنگ هیچوقت!
راستی آنکه زیر پوست پلنگ تیرخوردهای رفته بود
رفت به جبهه یا که رفته رفته نرفت؟ رفت؟
تو هم که پاره و پوره و غرقِ عرق شده بودی
و خیلی هم لیلیپسند!
پوتینها هیچوقت به گربهها شلیک نمیکنند!
دود از کنده بلند میشد
و کندوها کنده شده ـ نشده شده بودند
ملکهي زنبورها از برود رفت
از بردارد چیزی برنداشت
از اندک اندک کیف دستیاش را جا گذاشت:
- آینه و موچین هم که به درد خرس پشمالو نمیخورَد!
عاشق کلّیههایت شده بودم که جنگ درگرفت
لوزههایت هم چرکی شد
لیلی که لیوان ادرارش را به دستِ قیسِ عامری بدهد
با پای تیرخورده عشق فرار میکند از بیمارستان
خونی که ماه به ماه چکه میکند از درختی که بر سرت سایه زده
از انار اجازه نمیگیرد
بابا انار داد