ایران رمان

من اصلا این جوری نیستم میذارم با خیال راحت هرچی میخواد بنویسه تازه ما سره امتحان گروه ی امتحان میدادیم انقدر کیف میداد بچه هامونم این قدر بی تربیت نبود چرا انقدر بی اعصابه

منم اصلا اینطوری نبودم

تقلب ميكردين......واي واي واي

عشق است و تقلب
ولی خداییش خیلی تبحر ندارم
چشمام بعضی وقت ها درد میگرفت اینقد نگاه میکردم

من به حالت عادی مینشستم...حالا خودش میدید به من ربطی نداشت...

من که خودم استاد تقلبم راحت کتاب باز میکنم به همه کمک می کنم همه نمره بالا میگیرن جز خودم

من اصلا تقلب نمی کردم بیشتر از روم میدیدن

من بیشتر تقلب میرسونم