ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار و دلنوشته های مهران پیرستانی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13



[عکس: 136662614625751_0553067_505058909551655_...8318_n.jpg]



بیا حواسمان را پرت کنیم

مال هر کس دورتر افتاد عاشقتر است

اول خودم!!!

حواسم را بده تا پرت کنم

*** ***


مهران پیرستانی
موجود بی آزاری هستم ...کار می کنم

شعر و قصه می خوانم شعر می نویسم و سیگـــــار میکشم

و گاهی که دلم برایت تنگ میشود ...تمام خیابانها را با یادت پیاده می روم! !در شعــرهایم خودم را نقد میکنم

تا دیگران ...مرا به نسیه نفروشنداما نمی دانم چـــــــــــــــــرا ؟

چرا همه گمان میبرند من گرفتار شده ام ؟چرا هرکس از هر برزنی میرسد میگوید :

او را ببین که چگونه دلش در بند گیسوان دختری است ؟چرا تا قلمم میچرخد ؛ کسی از دور فریاد بر می اورد :......

ای رسوای عاشق ، او کیست که دلت را برده است ؟

چرا انسان ها در این خیالند هرکه عاشقانه مینگارد ، عاشق است ؟

ای جماعت زود باور پاک دل ؛ با شمایم هان با شما ...من دل در کمند ابروان کسی ندارم ...

من عاشقانه بر چشمان کسی خیره نمیشوم ...تنها مینویسم تا بدانم عشق نیز هست ...

من عشق را دیر زمانیست ، که گم کرده ام ، شاید از بدو تولد ...

و در کوچه پس کوچه های دلم به دنبال این گمگشته میگردم

من تا به امروز ، نه عاشق بوده ام و نه ....

***** عاشـــــــــــــــــــــق می شــــــــــوم ******

تنهـــــــــا ...

غمی است در این قلم که اینگونه به تفسیر میرود

تنها همین ،و دیگر اینکه ...

اين شعرها ديگر براي هيچ كس نيست

نه ..... !

در دلم انگار جاي هيچ كس نيست آنقدر تنهايم كه حتي دردهايم

ديگر شبيهِ دردهاي هيچ كس نيست حتي نفس هاي مرا از من گرفتند

من مرده ام ...در من هواي هيچ كس نيست

دنياي مرموزي ست ما بايد بدانيكه هيچ كس اينجا ....

من مي روم ...

هر چند مي دانم كه ديگر

"بيچاره فرهاد"

عجب . . .

.
.
.

نانوا هم جوش شيرين مي زند .

.

بيچاره فرهاد ....

آنقدر تمام عشق و احساس هايم را...

برايت پخته و گرم كرده بودم

كه مي ترسيدي لب بزني

مبادا دهان ات بسوزد .

اينقدر از عشق من لب نزدي ....

.

.

.

تا از دهان افتاد .
از تمام معماري هاي اين شهر كثيف و وحشي

تنها لبه هاي تيز و برنده ء جغرافياي اتاق تاريكم

و گلدسته هاي بلند غربتم را ميبينم

كه بانگ اشهد ان لا اله الي الله را

براي روح زخمي ام

روزي هزار بار در گوشم نجوا مي كند
دلم شكسته ....

اما تو بگو لعنتي ....

چگونه با دل شكسته ، دوباره به دلت پيوند ببندم ؟؟

دهانم پر از حرف است ......

اما تو بگو عزيزم ......

چگونه با دهان پر حرف بزنم ؟؟

سينه ام پر از درد است ......

آخر تو بگو ، تمام زندگي ام ......

ديگر چگونه مي شود تو را به اين همه درد دعوت كنم ؟؟
مي ترسم زن شده باشم ...

الان تقريبا دو سالي هست
كه من هم حجابم را رعايت مي كنم
از وقتي كه تو رفتي ، لحظه به لحظه ...
خاك بر سر مي كنم

تنهايي و تنها ماندن هم كه شده . . .

عادت ماهيانه . . . نه .. نه ..
عادت هر روزه ام ...
" لعنت خــــــدا بر پدر و مادر كسي كه در اين مكان آشغال بريزد "


قسم ميخورم ....

ديگر حتي نامت را در اشعارم نخواهي ديد ...

روي جلد دفتر شعرم بزرگ نوشته است :

لعنت خـــدا بر پدر و مادر كسي كه در اين مكان آشغال بريزد
هیچ وقت...

خیاط خوبی نخواهی شد!

ببین باز هم

باز هم دلم را تنگ کرده ای

*** ***

شال و کلاه میبافم...

با خیالت...

تا در سرمای نبودنت یخ نبندم

*** ***

عجب...

نانوا هم

جوش شیرین میزند

بیچاره فرهاد...

*** ***

آرامتر سکوت کن...

صدای بی تفاوتی هایت آزارم میدهد...
آدم فهميده اي بود ....

.

.

.

.

خوب مي دانست ......

.

.

.

كجاها خودش را به نفهمي بزند !
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13