ایران رمان

نسخه‌ی کامل: داستان کوتاه و بسیار جالب دختر [color=#ff0000]هوس[/color] باز!!!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
دختربهار dateline='[url=tel:1487323884' نوشته: [ -> ]1487323884[/url]']
دخترعلى dateline='[url=tel:1487313533' نوشته: [ -> ]1487313533[/url]']
داستان مبهمى بود
نميشه بخاطر نجات كسى ادم خودشو يه عمر درگير شك و ترديد كنه.پسره درست عمل كرد،درضمن عاشق نبود.
می تونست یه جور دیگه کمکش کنه چه پسره چه یه آدم دیگه ...
اگه همونایی که راهشونو ازش جدامیکردن یه ساعت فقط یه ساعت به حرفاش گوش میدادن شاید می تونستن کمکش کنن هیچ کس از دل کسی خبرنداره...شاید یه مشکلی داشته ..
نباید ازروظاهر آدما قضاوتشون کرد....


تو دنياى واقعى نشستن پاى صحبت يك جنس ديگه ،اونهم كسى كه ادم بهش تمايل داره خودش زنگ خطره.
اما مى شد از طريق ديگه مثل كشيدن پاى مشاور به ماجرا ،يا صحبت با پدر اون دختر كمك كرد.
منم نگفتم پسره خودش باید میرفته تا بادختره صحبت کنه....
منظورم اون دخترایی بود که بادیدنش می گفتن گناهکاره وطرفش نمی رفتن....
اخیییی بیجاره
میتونم بگم پسره عاشق نبوده.. و همچنین دختره گناهکار ..
گناهکار کسایی بودن ک بهش تهمت زدن.. شاید واقعا ماجرا چیزه دیگه بوده.. و درباره پسره .. ترشیدنشوانداخته کول دختره.. وگرنه اگه عاشقش بود ب حرفش گوش میکرد
صفحات: 1 2