ایران رمان

نسخه‌ی کامل: کاربران محترم ایران رمان...
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8
خدایـــــا
این بند دل آدم کجاست؟؟
ک گاهی با یک
اسم..
نگاه..
با حضور یک نفر..
و یا با یک لبخند “پاره میشود”
کــــــــــــــــاش...زندگــــــــــی...از..
آخـــــــــــــر...بــــــــه اول..بود....
پیـــــر..به دنـــیا می آمدیم...
آنگــــــــــــــــاه...در رخدادیک عشق...جـــــــــــــوان می شدیم...
سپس...
کـــــــــــودکی..معصــوم می شدیم..و در،
نیــــــــــــــــــمه شبی...بانــــــــــوازش هــــــــای
!×مــــــــــــــــــادر×!
آرامـــــــــــــ....
میـــــــمردیـــــــــــــم...
دیگه از پیش من داری پر میکشی میری پیش خدا تا ستاره بشی

داغ تو میکنه دلمو پر خون

پاشو باز واسمون یکی هستو بخون

نگران بودی تا که نگیره دلم

ولی رفتی داره که میمیره دلم

خوابیدی تو درست مث بچگیات

داری پر میکیشی بری پیش خدات

چرا دیگه دستای تو جون نداره

یه چیزی بگو قلبم آروم نداره

داری میری بدون تا همیشه

صدات هستو هیچوقت فراموش نمیشه

بیا بی تو طاقت ندارم

نبودت رو باور ندارم

پاشو زل بزن توی چشمام دوباره

دلم طالقت بی تو موندن نداره

نگو دیگه آب از سرتو گذشته

نگو سرنوشن اینو واسه تو نوشته

تحمل نداره نباشی دلی که تو پیش خداشی

تو که نیستی واسم همه چی شده سخت

نمیشه واسه این به خدا گله کرد

خدا یه راهی پیش روم بزار تا بشه غصه نخورد بشه گریه نگرد

خدا پیش توئه نزدیک بهت نگران توو نگران دلت

بغلش کن ازش آرزوتو بگیر حالا گریه بکن پیش اون دل سیر

مگه میشه باشیو تنها بمونم

محاله بزاری و محاله بتونم …
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
برای همه خوب باش...آنکه فهمید ، همیشه کنارت خواهد بود و آنکس که نفهمید ، روزی دلش برای خوبیهات تنگ می شودgggm
یه وقتایی باید بجای پاک کردن اشکامون
اونایی رو که باعث گریمون شدن رو پاک کنیم
تنها گرگ ها نیستند که لباس میش می پوشند


گاهی پرستوهاهم لباس مرغ عشق برتن می کنند


عاشق که شدی کوچ می کنند....


می خواهم برای تو بنویسم ... تو که دیگر بچه نیستی ... قد یک آدم معمولی بلند شده ای ... و کمی فقط کمی عریض شده ای ! که آن هم چند ماه دیگر حل می شود ... می خواهم برای تو بنویسم که لقمه ای بزرگتر از دهانت برداشته ای ... میخواهم بگویم نگران نباش ... زندگی همین است ...


یادت می آید درست در لحظه های آخر فیلم یک نواخت و شاید بی حس و حال "نجات آقای بنکز" .... دختر بچه ای به پدرش که در بستر بیمارسیت با لهجه ای دوست داشتنی می گوید "ترکم نکن" ... پدر لبخندی می زند و به نحوی که انگار خود ِخدا باشد می گوید "هرگز ! بهت قول می دم .... هرگز ترکت نمی کنم "
دوستي رو از زنبور ياد نگرفتم كه وقتي از گلي جدا ميشه ميره سراغ یه گل ديگه...بلكه دوستي رو از ماهي ياد گرفتم كه وقتي از آب جدا ميشه مي ميره.
هر کسی برای ابراز احساسش بهترین را انتخاب می کند
بهترین من
قلم من است که هر آنچه در دلم میگذرد را
بر روی تکه کاغذ سفیدی برایت بر جای می گذارد

نویسنده : مینو
17|12|1393
نزدیک عید می باشیم
بهترین هارا در سال جدید آرزومندم برای همگیتان

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8