ایران رمان

نسخه‌ی کامل: طنــز مطبوعــاتی !
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
طنز؛ مورد عجيب ترانه عليدوستي!



زهرا ساروخانی در روزنامه قانون نوشت:

ترانه عليدوستي در صفحه اينستاگرامش وصيت كرده كه برويد زبان انگليسي ياد بگيريد و در ادامه گفته كه فقط محمدجواد ظريف به زبان انگليسی تسلط دارد. خانوم عليدوستي در همين چند جمله مرتكب اشتباهات فاحشي شدند از جمله بزرگ‌نمايي، كوچك‌نمايي، سياه نمایی و عدم صداقت در برخورد با هواداران. در زير به شفاف سازی چند مورد همت مي‌گماریم:

1) سركار خانوم ترانه به اصطلاح عليدوستي، شما فكر كردي كي هستي كه ما را وصيت مي كني؟ پدربزرگ مايي، آقاي حكايتي هستي، پدر پير آن سه جوان كشاورزي كه قبل از مرگش تكه‌هاي چوب به فرزندانش داد تا بشكنند، مربي پرورشي دوره سوم دبستاني، احسان عليخاني‌اي، ادمين صفحه سخنان كوروش كبيري، مجري برنامه فرصت برابري، نه واقعا بگو اگه چيزي هست ما هم وصيت كنيم. شما کلا يك فيلم بازي كردي كه وسطاش به دريا افكنده شدي و آخرش هم نفهميديم آن جنازه كه توي سردخانه بود تو بودي يا نه.

٢) شما فقط از محمدجواد ظريف نام برديد كه نشان از عدم رجوع کافی شما به سایت باشگاه خبرنگاران جوان و متعاقبا فقر اطلاعاتي شما در مسائل زبان‌شناسی، سياسي و تاريخي دارد. در اين مملكت شاخصه‌هايي داريم كه در ماه جولای يا همان تابستان خودمان مي‌گويند «هَپي نيو یِر»، و منجربه تشكيل ستاد كشف و خنثي‌سازي اين جمله به دستور مستقيم ولاديمير پوتين، رئیس جمهور همه وقت‌ها می‌شوند. شاهدان عینی گزارش داده‌اند که اعضاي اين ستاد صبح‌ها بر سر كوبان وارد محل ستاد مي‌شوند و تا پايان ساعت كاري صورت شان را خنج مي‌كشند بلكه بتوانند دليل استعمال اين جمله را در آن زمان خاص مشخص كنند. شنيده‌ها حاكي از همكاري نزديك، دوستانه و دوجانبه روسيه و اوكراين در اين ستاد است. اخيرا نماينده روسيه در جمع خبرنگاران گفت: در زندگی جملاتی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. وي از روند رو به رشد دستاوردهای اين ستاد پس از خواب اخير محمود احمدي نژاد گفت و از ادامه تلاش نمايندگان مشترك چهار جهت جغرافيايي براي كشف زواياي پنهان اين جمله خبر داد.

3) وقتي مي‌گوييد فقط محمد جواد ظريف، طبق اصل برهان خلف يا لانه كبوتري، يعني كريمي قدوسي زبان انگليسي نمي‌داند و شما يك اتفاق پيش پا افتاده و به تاريخ پيوسته را براي تضعيف اذهان عمومي دوباره وسط كشيده‌ايد و قصد سياه‌نمايي دارید. حالا ام‌پي‌تي، ان‌پي‌تي، تي‌ان‌تي، سرنتي‌پي‌تي، هرچي باشه گير دادن باشه، گير دادن يه دونه باشه، كفشاي سفيد پاشه.

4) اين روزها همه مدرك آيلتس و تافل دارند، شما چطور؟ حتي دختر عمه نداشته‌ من هم به كمك گوگل ترنسليت به ابزار زبان انگليسي مجهز مي‌شود. اخبار غيررسمي از تسلط انگليس غرب زده به زبان انگليسي خبر مي‌دهد و ممكن است هنگام مذاکرات هسته‌ای، جان کری که دست نشانده اوباماست از روند مذاكرات باخبر شود و به قول دوست و استاد عزيزم، دكتر كوچك زاده، اين نوعي خيانت محسوب مي‌شود. پس خانوم عليدوستي، وصيت كنيد مردم زبان زرگري بياموزند كه بيگانگان را راهي بر فهم آن نيست، در غیر این صورت تو هم خائني و بدون، فردا تو اين كشور اگه داعش اومد، اولين كسي كه ضربه مي‏خوره ظريف است و دومي تويي.

4) خانوم ترانه، مگر شما به مخاطبین خود احترام می‌گذارید و آن‌ها را در جریان پایان فیلم قرار می‌دهید که حالا انتظار دارید به احترام شما بروند زبان انگلیسی یاد بگیرند؟ آن جنازه كه توي سردخانه بود تو بودي يا نه؟ اگر تو نبودي و زنده هستي، با صابر اَبَر ازدواج مي كني يا شهاب حسيني؟ گِل بگيرند در اين پايان‌هاي باز را. مُرديم از فضولي....
طنز؛ نوستالژی های ما و آنها



سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:

مشغول گشت زنی در خبرها، متوجه شدم که تهیه آلبوم از دوران جنینی بسیار مد شده است. ظاهرا بعضي از مردم آگاهانه، سونوگرافي بي‌رويه مي‌كنند تا از دوره جنيني فرزندشان آلبوم درست كنند.

در ادامه دیالوگ مادری را خواهیم داشت که با فرزندش در سن 30 سالگی، مشغول بررسی عکس ها هستند.

مادر: مامان جون ببین این عکسارو، اینجا یک سالته! اینجا با دوستات تو آفریقا بودی، تو روستای چیکیتا! ببین چقدر خوب افتادی تو عکس! مامان قربون این هیبتت بره، همه چیت به بابات رفته. ازونجا با یک کامیون حرکت کردید اومدید سمت خونه، اینم عکس تو راهتونه، همون موقع هم از همه درشت تر بودی. این یکی رو ببین، بابات از تو هایپر استار آوردتت، این دم در خونه قدیمی‌مونه. تو این عکس مهمون داشتیم، عمو کیومرث اینا اومده بودن، ببین چقدر خوشگل و مجلسی وسط میز گذاشتیم تا همه ببیننت. عمو کیومرثت دو سه بار خیز برداشت ورت داره ولی بابات حواسشو با شیرینی پرت کرد. فکر کن اگر برمی‌داشت چی میشد؟! مامان جون، این دیگه عکس دوره جنینیته، ببین چقدر کوچولو بودی! این یکی هم 1 ماهگیته! این یکی عکس رو ببین، دوره جنینی 2 ماهگیته، من باتری موبایل قورت دادم که از همون زمان با تکنولوژی آشنا شی. این یکیو ببین، عزیزم! دوره جنینی 3 ماهگیته، بابات واست یک تبلت خریده و هدفون رو یک جوری کار گذاشته که از کوتاه ترین مسیر موزیک گوش کنی. اینجا لحظه زایمانه! این 12 صفحه، از لحظه زایمان تا 1 هفتگیته! بابات یک دوربین توی اتاق خوابت و توالتت کار گذاشته بود که از همه لحظاتت عکس داشته باشیم. تو اینستاگرام عکس اولین باری که خودتو خراب کردی 13000 تا لایک خورد، الان ماشاا... برای خودت مهندسی شدی...

حالا مقایسه کنید با من و هم سن و سالانم که تصویر مبهمی از دوران کودکی مان داریم. مثلا خود من از 3 سال اول زندگی ام تنها 6 عکس دارم که شرح شان به قرار زیر است:

عکس اول: به دلیل آشنا نبودن عکاس(احتمالا پدر یا عموی گرامی) با دیافراگم و ایزو و سرعت شاتر و باقی ماجراها، عکس بصورت موشن (motion) گرفته شده که البته این روزها این تیپ از عکس ها در اینستاگرام لایک بالایی می خورد. خلاصه اینکه اصلا مشخص نیست که در عکس چه موجودی سوژه قرار گرفته.

عکس دوم: نور فلاش دوربین که احتمالا ازین انفجاری‌ها بوده در چشم بنده حقیر رفلکس داشته و در نگاه اول یاد گربه ولگردی در مقابل نور بالای چراغ اتومبیل می‌افتید، ولی با دقت فراوان متوجه می‌شوید که مقصود نوزادی بخت برگشته است.

عکس سوم: 23 نفر از اعضای فامیل در کنار هم ایستاده اند و همه آنها فیگوری مشابه گرفته‌اند، دو دست شان در راستای دو پا قرار گرفته و چسبیده به بدن و چهره‌ها هم به شدت جدی! در میان عکسی پر ازدحام که لاغری حضار آشوییتس را تداعی می‌کند دو چشم کوچک دیده می‌شود که در تاریکی پشت افراد نمایان شده که بیشتر یادآور فیلم ترسناک کینه1 و 2 و یا حتی شاتر است. جای توضیح دارد که آن دو چشم، بنده حقیر هستم.

عکس چهارم: این عکس به دلیل پایین بودن وضوح به نوعی تراژیک است. اگر این عکس را بدون پیش زمینه ببینید، قطعا تصور می‌کنید که صاحب عکس یا فوت کرده و یا مشکلی برایش پیش آمده، چرا که فوکوس نبودن و پایین بودن رزولوشن نوعی غم پنهان را به صورت بیننده می‌پاشد.

عکس پنج و شش: از شانس بد ما این دو عکسی که کاملا واضحند و هیچ مشکل فنی ندارند را نمی‌توانیم برای دید عموم به نمایش بگذاریم و تنها در خلوت خودمان قابل تماشاست.

بخشی از مقاله "ما و آنها"‌
طنز؛ اندر وصف «درصد»



محمد صفاجویی در روزنامه قانون نوشت:

در تعریف درصد آمده: «یک درصد معادل یک صدم هر چیزی است و با علامت «%» مشخص می‌شود. کاربرد آن در بیان سوددهی یا میزان تغییرات واحد است.»

همان طور که خواندید، درصد در گذشته منحصر به ریاضیات بوده و با گذشت زمان در دیگر زمینه‌ها نیز مورد استفاده قرار گرفته تا جایی‌که امروز برای خودش به یک عنصر مهم و تاثیرگذار در حوزه‌های مختلفی مانند سیاست و اقتصاد تبدیل شده است. در ادامه درصد را در حوزه‌هایی که بیشترین میزان اثرگذاری را بر آن دارد بررسی می‌کنیم:

درصد سیاسی: درصد در سیاست خیلی اهمیت دارد. یعنی «اونجور» مهم است. مهم ترینش هم درصد آرای انتخاباتی است. مردم در یک کشور غیر دیکتاتوری، می‌روند پای صندوق‌های رای و به نماینده‌شان که قرار است رئیس جمهور، نماینده پارلمان یا حتی شورایار محله باشد رای می‌دهند. در نهایت هم مسئولان رسیدگی به این انتخابات رای مردم را می‌شمارند و اعلام می‌کنند هر کاندیدا چند درصد رای آورده است.یعنی ما می خوابیم و بیدار می شویم، آنها در حال شمردن هستند.

درصد اقتصادی: این درصد معمولا توسط مسئولان هر حوزه اقتصادی بیان می‌شود. مسئول مربوطه نزدیک خبرنگار حاضر شده و مثلا می‌گوید چه قدر در کارش موفق بوده یا نبوده یا دیگران نگذاشتند موفق شود و این را از طریق درصد اعلام می‌کند. مثلا اعلام می‌کند تورم 20 درصد پایین آمده یا حجم صادرات 10 درصد بالا رفته یا مثلا 5 درصد فرصت شغلی اضافه شده است. شاید برای‌تان این سوال پیش آمده باشد که برای جویا شدن صحت و سقم این درصدها چه باید کرد؟ پاسخ ساده است: اعتماد. شما به مسئول مربوطه اعتماد می‌کنید. حتی اگر دیدید با وجود پایین آمدن تورم باید آخر ماه کلیه‌تان را بفروشید تا یک کیلو گوشت بخرید یا شاید لازم باشد برای خرید یک نان سنگک چند روز پس انداز کنید، اما اینها اهمیتی ندارد؛ مهم اعتماد است. این خیلی بد است که آدم به مسئولش اعتماد نداشته باشد .

درصد اجتماعی: درصد اجتماعی، اصولا درصد اجتماعی است. این درصد، معمولا برای اعلام آمار یک وضعیت یا جمعیت خاص در جامعه اعلام می‌شود. مثل جمعیت آدم های زیر خط فقر، آدم‌های مجرد (که پول ندارند متاهل شوند)، آدم‌های معتاد، آدم‌های اسیدپاش، آدم‌های دزد و آدم‌های دروغگو. برای آگاهی از صحت و سقم این درصدها نیز یک راه پیشنهاد می‌شود: توکل و رقت قلب. شما اگر به خدای خود توکل کرده و قلب‌تان را از بدی‌ها صاف کنید، می‌توانید بفهمید که هیچ مسئولی نمی‌آید آمار دروغ به مردم بدهد، چون کار درستی نیست.

این مطلب می‌شد خیلی بیشتر و بهتر از این نوشته شود، حیف که این روزنامه نگاری دست و بال ما را فلان.

امضا: چرت نویس
گل و بلبل



طنز؛ پاتایا شهری در قلب ایران!




آیا تشخیص خبرهای درست برای شما مشکل شده است؟ آیا در فامیل مخصوصا فامیل های خانم تان اینا، شما را به خاطر پیش بینی های اشتباهی که در مورد سیاست و اقتصاد کشور دارید، مسخره می کنند و برای شما جک ساخته اند؟
مجله اینترنتی برترین ها





مجله خط خطی - وحید میرزایی: آیا تشخیص خبرهای درست برای شما مشکل شده است؟ آیا در فامیل مخصوصا فامیل های خانم تان اینا، شما را به خاطر پیش بینی های اشتباهی که در مورد سیاست و اقتصاد کشور دارید، مسخره می کنند و برای شما جک ساخته اند؟

آیا همسرتان به دلیل وضعیتی که همین جور روی هوا برای آینده کشور ترسیم می کنید، نسبت به شما بی علاقه و سرد شده و شب ها زود می خوابد؟ خب اینکه خیلی بد است! باشه حالا! آرام باشید. ما سخت تر و ضخیم تر از شما را درمان کرده ایم. تحلیل هایتان را به ما بسپارید. در این ستون با تحلیل و بررسی خبرها، وضعیت گل و بلبلی که بر همه چیز حاکم است، برای شما ترسیم می کنیم. این شما و این گلووووو و بلبل.

قبلا یک بار در همین ستون گل و بلبل عرض کردیم اختلاف طبقاتی در جامعه از مرز شکاف و فاصله طبقاتی گذشته و رسما جر خورده است و با مدیریت و جراحی اقتصادی دولت قبل و سپس اصرار بر شیب ملایم دولت فعلی، تبدیل به چاک طبقاتی شده است.

مؤید این امر، سخن معاون وزیر راه و شهرسازی است که گفته «خانوار متوسط ایرانی اگر 12 سال چیزی نخورد، صاحبخانه می شود!»

قبل از اینکه به این موضوع بپردازیم، یک نکته که چند وقتی ذهن ملت را درگیر کرده این است که اصلا خود شخص وزیر راه و شهرسازی کجاست؟ چرا نیست؟ نه جدی؟ بنده چند وقتی است رسانه ها و خاصه رسانه های ملی را با دقت رصد می کنم - که البته به همین دلیل دچار انواع بیماری های روحی و روانی شده ام - اما وزیر راه و شهرسازی را برعکس همکارشان، آقای گودرزی وزیر ورزش و جوانان، اصلا نمی بینم.

خب همین پنهان بودن از نگاه بیدار و تیزبین رسانه ها باعث می شود که معاون ایشان عرصه را فراخ دیده و اینچنین به مردم آمار غلط و کذب بدهد. به نظر می رسد این عدد 12 سال کمی محل شک و تردید است، چرا که خود بنده چند وقت پیش به اصرار خانواده با یک کیس ازدواج با شاسی بلند از نظر نوع ماشین آشنا شدم که نه تنها خودش بلکه پدرش، پدربزرگش و کلا اجدادش از همان لحظه ای که با توان بومی پدران شان پا به عرصه وجود گذاشتند، صاحبخانه بودند و نهایت نخوردن آنها برای خانه دار شدن، همان فاصله بین صبحانه و نهارشان بود.

از طرف دیگر هستند خانواده هایی که نه تنها خودشان بلکه هفت جد و آبادشان، 12 سال که بماند، از همان بدو تولد به امید خانه دار شدن هِی نمی خوردند. سالهاست نمی خورند. دوران سازندگی می شود، نمی خورند. اصلاحات می شود، نمی خورند. مهرورزی که کلا نمی خورند. تدبیر و امید هم با شیب کم و ملایم نمی خورند؛ اما باز هم خانه دار نمی شوند، با این وضعیت واقعا چاک نخورده؟

حقیقتا اگر برخی مسئولین چیزی نگویند و در سکوت کارشان را انجام دهند، انگار دچار انفجار مواضع و در مواقعی حریق مواضع می شوند. معاون برنامه ریزی و توسعه شهرداری مشهد در نشست با مهمانان خارجی اجلاس متروپلیس، وقتی دید «کی به کیه؟! بذار ما هم یه چیزی بگیم!» اظهار داشت: «ریشه متروپلیس، ام القراء است. اسپانیا هم ریشه اش از اسپان یا اصفهان گرفته شده. ضمن اینکه بارسلونا هم با بارساوا هم ریشه است که این نام دیگر منطقه مشهد است.»

در همین راستا شهرام شهیدی طنزنویس و کارشناس مسائل خارجی خط خطی که سفرهای زیادی به اقصی نقاط جهان داشته و در واقع به جرأت می توان گفت این اقصی نقاط جهان بوده است که سفرهای زیادی به شهرام شهیدی داشته، ضمن لبخندی بر لب، پس از این اظهار نظر معاون شهرداری مشهد گفت: «نام تعداد زیادی از شهرها و کشورهای جهان، ریشه در کلمات فارسی دارند که این با حضور آقای حداد عادل در رأس فرهنگستان ادب فارسی دور از ذهن نیست. به عنوان مثال شهرهای بیلبائو در اسپانیا و بیلفلد درآلمان ریشه در بیل که یک ابزار زراعی آریایی است، دارد. ریشه شهرهای زاراگوزا و مادرید در اسپانیا و ماساچوست در آمریکا تماما ایرانی بوده و طبق تحقیقات انجام شده، در قرن 18 میلادی یک پزشک ایرانی متخصص گوارش در سفری به این شهرها، نام آنها را انتخاب کرده است.»

وی افزود: «ریشه برخی شهرها و کشورهای جهان نه فقط از اسامی ایرانی بلکه از فرهنگ فولکلور و لهجه مناطق ایران گرفته شده است. برای مثال شهرهای جاکارتا، بخارست و کشور تونس، ریشه در گویش شهر اصفهان دارد.»

وی با بیان اینکه حتی ریشه برخی شهرهای جهان از نحوه و شرایط کنونی زندگی ایرانی هاست، گفت: «به عنوان مثال ریشه بندر سری بگاوان در کشور دوست و برادر برونئی و نیز کشور گابن، کاملا ایرانی است. همچنین دو ایالت دالاس و لاس وگاس در آمریکا برگرفته از نحوه صحبت برخی جوانان ایرانی در دانشگاه ها با همکلاسی هایشان یا با منشی شرکت های مختلف است و ریشه این ایالات نیز ایرانی است.»

به گفته این کارشناس، شهر پاتایا در تایلند هم رسما شهری ایرانی است که به اشتباه در نقشه جغرافیایی جزو شهرهای تایلند در نظر گرفته شده است. این کارشناس زبده ضمن چشمک زدن به دوربین به علامت اینکه «جدی این مسئولین فازشون چیه؟» تهران را برای سفری شش روزه به مقصد ونیز ایتالیا ترک کرد.
طنز؛ ممنوع الاپیلاسیونیزم مفرط!





اپیلاسیون، این عامل نفوذی دشمن، پس از هوشیاری عوامل فعال ما، دستگیر، تفهیم اتهام، متهم و سپس اخراج شد تا از این پس در شب های شاعرانه مان با آرامش محض سر بر بالین بگذاریم و زندگی را درست زندگی کنیم...




مجله اینترنتی برترین ها




مجله خط خطی - کوروش کهبازی: خب به سلامتی و دل خوش، تنها مشکل باقیمانده در کشور هم طی جلسات و کارگروه های کارشناسانه و دقیق و پس از چندین هزار نفر ساعت بررسی و تحلیل، سرانجام حل و فصل شد تا گل و بلبل از سر و کول مان بالا برود...

اپیلاسیون، این عامل نفوذی دشمن، پس از هوشیاری عوامل فعال ما، دستگیر، تفهیم اتهام، متهم و سپس اخراج شد تا از این پس در شب های شاعرانه مان با آرامش محض سر بر بالین بگذاریم و زندگی را درست زندگی کنیم...

اما طبق شنیده ها از لابلای جلسات و طبق اسناد و مدارک به دست آمده به موارد زیر برخورد کردیم که جهت مزید اطلاع شما (فارسی را پاس بداریم: جهت آگاهی بهتر شما) در این لحظه آنها را پخش و پلا می کنیم:

1- در زمان انسان های اولیه و هنگامی که بشر تازه پا به عرصه دنیا گذاشته بود و مطابق شواهد کشف شده در نقاشی های غارها، سُفال ها و سنگ های حکاکی شده، پشم و پیلی بود که یک سوم وزن آدم را تشکیل می داد که علاوه بر ساده و بی غل و غش بودن آن آدمیان، وجود این همه مو خود باعث می شد که انسان از پوشیدن لباس اضافی در امان باشد که البته امروزه هم با گرفتن همین ایده از آن زمان ها و باقی ماندن مو بر بدن، می توان هم در مصرف پوشاک و سرانه مصرف آن صرفه جویی کرد و هم با پوشش مناسب مو بر بدن در زمستان ها و حفاظت بدن از سرما، می شود بخاری کمتری در این فصل روشن کرده و بر مصرف گاز، این سرمایه ملی مدیریت کرد و پول آن را در جاهای مناسب تری هزینه کرد. تحقیق یاد شده البته راهکاری برای فصل تابستان ارائه نداده است!

2- در این قضیه ما مو می بینیم و می خواهیم آن را از بین ببریم ولی این برادران پیچش مو را می بینند که می گویند موها را نزنید! یادتان می آید در مدارس پسرانه، موها و ناخن ها را چک می کردند؟! الان در واقع می خواهند بگویند فکر نکنید بزرگ شده اید! شما هنوز همان بچه هایی هستید که باید با ترکه بزنیم کف دست تان و چیزی فرقی نکرده!

3- اصولا موی مشکی و چشم مشکی همواره از خصوصیات ما ایرانی ها بوده که غربی ها همیشه به آن حسودی می کردند... چشم مشکی را که با لنز از ما گرفتند، موی مشکی را هم اگر بگیرند که دیگر وامصیبتا... پس ما نمی گذاریم... ما هوشیاریم...

4- همانطور که می دانید دلیل نمی شود که دولت کلی تلاش کند و یارانه به حساب مردم بریزد و آن وقت عناصر نفوذی دشمن این پول ها را خرج چسب های اپیلاسیون، موم، ژیلت و ... کنند تا پول بیت المال هدر برود. همانطور که قطعا می دانید این پول ها را باید در جای مناسب ترین خرج کرد!



مجله خط خطی - شایان حسین نژاد: بالاخره با هزار دوز و کلک حقوق دو ماه پدرش را تلکه می کند تا برای یک شب هم که شده ریچ کیدز بازی دربیاورد و به دیگران فخر بفروشد. خودرویی لوکس که قیمتش با چند هزار کیسه خون خالص پدرش با پلاکت های درشت و مجلسی که هر گلبول سفیدش به تنهایی قادر است چندتا ویروس اچ آی وی را فیتیله پیچ کند، کرایه کرده و مشغول دور دور کردن در خیابان های محله شان می شود.

برای هر کسی از بقال سر کوچه گرفته تا گنده لات محل بوق زده و تا کمر از شیشه خارج می شود تا سلام و علیک کند و خودش را نشان دهد. حتی از کودکانی که در پارک مشغول بازی هستند هم نمی گذرد و برایشان بوق می زند و دست تکان می دهد. بعد از مدتی متوجه می شود در محله خودشان نمی تواند بیشتر از این جلب توجه کند. تصمیم می گیرد به خیابان های بالای شهر برود تا به جماعتی که هیچ وقت او را ندیده اند و هیچ وقت دیگر هم نخواهند دید، فخر بفروشد.

[عکس: 549487_911.jpg]

به سمت مسیر اصلی دور دور حرکت می کند. برای اینکه بیشتر دیده شود دستش را به شکلی از شیشه ماشین بیرون گذاشته که دستبندش روی زمین کشیده شده و جرقه می زند. گهگاهی سرش را از سان روف بیرون برده و مثل دوربین های زیردریایی اطراف را رصد می کند و تیکه ای هم به رهگذران پرت می کند.

پشت چراغ قرمز از اینکه ماشین های دیگر چپ چپ نگاهش می کنند و زیر لب چیزهایی زمزمه می کنند به خود می بالد و با خودش می گوید حتما مشغول حدس زدن این هستند که شغل ام چیست و خوش به حالم که این همه پول دارم. ناگهان خودش را به خاطر می آورد که وقتی چنین ماشین هایی پشت چراغ قرمز می دید چه چیزهایی زیر لب زمزمه می کرد! عصبانی می شود و چشم غره ای رفته و با سرعت دور می شود.

در مسیر دور دور برای گربه ماده هم ترمز می زند و می خواهد سوارش کند که البته موفق نیست. آنقدر دور می زند و دور می زند و دور می زند که اگر کل شکرهای دنیا در یک لیوان چای ریخته بود و این همه دورش می زد تا به حال همه اش حل شده بود. حتی با نیروی این دور دور می توانستند در ژاپن برق تولید کنند!

ساعت سه نیمه شب است و به سختی می توان گربه ای ولگرد در خیابان پیدا کرد. دیگر از خیابان گردی خسته شده بنابراین به دنبال خانه ای با سردری زیبا می گردد و ماشین را جلویش پارک می کند. دسته بیل اش را ... چیز... ببخشید... مونوپادش را بیرون آورده و از خودش عکس سلفی از سیصد و شصت زاویه شناخته شده و نشده می گیرد و همان لحظه در فیسبوک و اینستاگرام با هشتک های #ریچ_کیدز#من_و_خونه مون#ماشین_جدیدم#نون_بازو#عشق و حالچی و ... آپلود می کند. بقیه عکس ها را هم انبار کرده تا به مرور در چند سال آینده رونمایی کند. عاشقان و جان شیفتگان اش یکی پس از دیگری قربان صدقه خودش و ماشینش می روند و به قدری تصدقش را می لیسند ... چیز... ببخشید... می روند که زبانشان زخم می شود!

در مسیر بازگشت به خانه ناگاه اجل جلویش می پیچد و با برخوردی سهمگین دار فانی را وداع نمی گوید بلکه فقط ماشین به شدت آسیب می بیند. حالا اینجاست که پدر گرامی باید کلیه اثاثیه منزل را همراه با کلیه خودش بفروشد تا خرج ماشین را بدهد. نکته تاسفبار داستان اینجاست که نوبت به سلحشوران دنیای مجازی نمی رسد تا با دشنام های خود برای نقش اول قصه طلب آمرزش کنند!



مجله خط خطی - شایان حسین نژاد: همین که حرف پول شویی می شود، در ذهن آدمک دلاکی می آید که لیف و کیسه به دست، مشغول کیسه کشیدن اسکناس های ریز و درشت است و هر چند دقیقه فریاد می زند خشک! پول ها هم یکی یکی در صف منتظر مشت و مال بعد از حمام هستند.

این روزها بحث پول شویی و پول های کثیف بسیار داغ است و به هر طرف نگاه کنی، یکی را می بینی که آن را تایید و دیگری آن را تکذیب می کند. ما هم از سر بیکاری تحقیق کردیم و متوجه شدیم چرا پول ها کثیف می شوند و نیاز به شستشو پیدا می کنند و چند طرح برای جلوگیری از کثیف شدن پول ها ارائه کردیم که امیدواریم استفاده شده و مورد قبول واقع شود.

[عکس: 549287_726.jpg]

طرح ممنوعیت زیرمیزی

همانطور که می دانید بسیاری از ما عادت داریم یک چیزهایی را از سوراخی خارج کرده و گرد کنیم و زیر میزها بمالیم تا بعد از مدتی خودش خشک شود و بیفتد. بنابراین وقتی پولی از زیر میز عبور کند حتمال دارد با آن چیز خشک شده برخورد داشته و کثیف شود، پس بهتر است نگذاریم پول ها زیر میزی رد و بدل شوند و هر چه هست رو باشد. البته تا وقتی که عادت مان عوض نشود و زیرمیزی را روی میز نمالیم، این طرح می تواند مورد استفاده قرار گیرد!

طرح ممنوعیت امور تبلیغاتی

اگر خدای نکرده قرار شد پول های کثیف صرف امور تبلیغاتی شود، بهتر است که صرف تبلیغات کالاهایی از قبیل پودر ماشین لباسشویی و مایع دستشویی، که در تمیز کردن کمک می کنند، شود یا با مدیریت و برنامه ریزی درست می توان آن را به سمت امور انتخاب بهترین ماده تمیز کننده و انتخاب مناسب ترین مایع شوینده هدایت کنیم که به ثواب هم نزدیکتر است.

طرح تطهیر اقتصادی خودروها

وقتی در یک ارگانی صد نفر با رانت 27000 هزار خودروی لوکس وارد می کنند، باید به فکر بود. مثلا وقتی پورشه ای وارد شد قبل از سوار شدن کاملا آن را شسته تا تمیز و طیب و طاهر شود. فقط بی زحمت داخلش خشک شویی شود که یک وقت به تودوزی هایش آسیبی وارد نشود چون باعث افت قیمتش می شود. به هر حال طرح مقابله با پول کثیف دلیل نمی شود که برخی با ضرر مالی مواجه شوند!

طرح پیشگیری از آلودگی در کارخانه ها

پول ها ترجیحا دور از دست کارگرها نگهداری شود، زیرا آنها زیاد کار می کنند و معمولا دست شان آلوده است و اگر به پول بخورد باعث کثیف شدن آن می شود. البته این کار همین الان هم به بهترین نحو صورت می گیرد و کارگری که صبح تا شب کار می کند به سختی پولی می بیند که در دست بگیرد و بخواهد کثیفش کند. معلوم می شود در این زمینه خیلی هم، کم کار نبوده ایم و بالاخره کارهای مفیدی صورت گرفته که امیدواریم این روند هر چه بیشتر و بهتر پیگیری شود!

طرح راه اندازی شرکت های هدفمند

وقتی در یکی از جزایر 9570 شرکت قرار دارد که کد پستی 99 درصد آنها یک رقم است و 2814 تا از شرکت ها فقط با یک آدرس به ثبت رسیده، خب در کنارشان یکی دوتا شرکت تولید مواد شوینده هم قرار دهند که همه این شرکت ها را کنترات بشوید دیگر!


موارد عجیب طلاق در کشور

مجله خط خطی - وحید میرزایی: در ماه گذشته و در حالی که دولت همچنان از شیب ملایم کهش تورم و رشد اقتصادی، مجلس از تعداد غایبین جلسات علنی و شبکه خبر از اعتراضات مردم مظلوم اروپا و رکود شدید اقتصاد آمریکا آمارهایی ارائه می کردند، انجمن مددکاری ایران از ثبت 19 طلاق در هر ساعت خبر داد، یعنی تقریبا هر سه دقیقه یک طلاق.

تصور کنید هنگامی که حسین بولت سریع ترین دونده جهان 100 متر را زیر 10 ثانیه می دود در همان لحظات 9 زوج ایرانی از هم طلاق می گیرند یا وقتی خبر 20:30 به مدت یک ربع در حال پخش است (هر چند هر دقیقه اش یک ساعت می گذرد) 45 طلاق ثبت می شود!

خب البته از آنجایی که تجربه و حافظه تاریخی مان در مورد آمارهای ارائه شده توسط مسئولین دلسوز و مهرورز به ما نشان داده تا خودمان چیزی را با چشم ندیدیدم، باور نکنیم، یک تحقیق میدانی بر روی چند زوج جوان که از هم جدا شده اند، انجام دادیم.

[عکس: 549453_619.jpg]

مورد عجیب گشتاسب و آناستازیا

گشتاسب پسری 28 ساله است. وی جوانی ناهنجار و نامنظم است که از نظر آداب اجتماعی زیر خط فقر است، طوری که پس از بازگشت به خانه جوراب هایش را درمی آورد و جلوی همه بو می کند. (عمرا اگر کسی این کار را نکند، حتی شما دوست عزیز)

سرانه مطالعه او صرفا محدود می شود به خواندن پیامک های مخابرات که مدام اصرار دارد شماره 8080 را پیامک کند. وی یک ماه پیش در اثر نیاز مبرم به وام ازدواج با آناستازیا ازدواج کرد. آناستازیا دختری سانتی مانتال است که هم به ظاهرش و هم باطنش به یک میزان اهمیت می دهد. او هفته گذشته با وجود عضویت در کمپین «دماغ طبیعی من» نوک دماغش را داد بالا و با این عمل زیبایی دماغ دیگر هیچ عضوی نمانده است که نداده باشد بالا.

او البته اهل مطالعه است و علاقه زیادی به فلسفه دارد و تمام نظریات فلاسفه از هگل گرفته تا سقراط و حتی همین رحیم پور ازغدی خودمان را از بر است. وی یک ماه پیش تحت تاثیر یکی از کتاب های فروید ازدواج کرد تا نظریه فروید را به روش برهان خلف راستی آزمایی کند.

گشتاسب و آناستازیا بلافاصله پس از خوردن اولین شام مشترک از هم جدا شدند. آناستازیا برای این شام غذایی به نام «سینی سبزیجات» درست کرده بود و آن را درون یک بشقاب فیروزه ای ریخته و یک شمع عطری گذاشته بود وسط سینی سبزیجات. همینجور سیخ وسط بشقاب عاشقانه طور.

گشتاسب در حالی که قوزک پای چپش را می خاراند، بدون اینکه دستش را بشوید همانطور با دست های قوزک مالی بر سر سفره نشست و با اینکه غذاها را دوست نداشت، مانند خرس گریزلی غذاها را بلعید. آناستازیا که از تعجب نوک انگشتانش شمبلیله سبز شده بود، کتاب های فلسفی اش را مرور کرد تا ببیند این موجود همان موجود اولیه نظریه تناسخ داروین است یا نه، که متوجه شد بله خودش است.

آناستازیا خودش را کنترل کرد اما وقتی گشتاسب برای تمیز کردن غذاهای باقیمانده لای آرواره هایش، دستش را تا انتهای روده یا اصطلاحا تا آخر تناق داخل مجاری اش کرد، بلافاصله تقاضای طلاق کرد.

آناستازیا بر اثر این شکست عاطفی دماغش کمی افتاد و مجبور شد آن را به تیغ جراحان زیبایی - البته اگر بهشان برنمی خورد - بسپارد. گشتاسب به دلیل مشکلات گوارشی و رودوی! ناشی از خوردن سینی سبزیجات طلاق را با پرداخت مهریه پذیرفت و تا آخر عمر ازدواج نکرد. وی در حال حاضر در یک کارگاه ساخت صنایع دستی مشغول به کار است.

سیاوش، محبوبه و انتخاب الگوی نامناسب

سیاوش و محبوبه در یک شرکت تبلیغاتی همکار هستند. آنها تحت تاثیر دو مجری معروف تلویزیون و عشق و علاقه ای که بین آن دو بود و این مهر و محبت همین جور داشت از صفحه تلویزیون می زد بیرون، با هم ازدواج کردند.

وقتی آن دو مجری تلویزیون از همه جدا شدند، سیاوش و محبوبه نیز با الگوبرداری از آن دو طلاق گرفتند و برای اینکه این سیمولیشن یا شبیه سازی کامل شود، سیاوش یک مشت خواباند زیر چشم محبوبه و محبوبه نیز عکس را در یکی از شبکه های اجتماعی منتشر کرد.

جدایی محمود از نازنین

محمود و نازنین در دانشگاه آزاد که نماد سرمایه داری است با هم آشنا شدند. آنها ابتدا صرفا همکلاسی و جاست فرند بودند اما متاسفانه تحت تاثیر شبکه های ماهواره ای، القائات غرب و شخص فاطما گل، ابتدا سوشال فرند (انگار ما خریم!) و سپس با زدن تیک «in the relationship» با هم ریلیشن شیب شده و در نهایت با هم ازدواج کردند اما به دلیل سرعت کم اینترنت و پارازیت ها، الگوبرداری شان از لایف استایل غربی ناقص ماند، بلافاصله از هم جدا شدند.

پ.ن) در همین 10 دقیقه ای که شما این مطلب را خواندید 30 زوج از هم جدا شدند. الان شد 33 تا. پلک بزنید شد 34 تا.

طنز؛ «باد» آمد و «مو»ی «حزب» را بُرد!




مجله خط خطی - حسن غلامعلی فرد: اینجانب می خواستم از طریق ستون شما مراتب تشکر و قدردانی خودم را از بادی که در تهران می وزد، ابراز کنم و بگویم که من و همه اعضای خانواده به شدت از این باد رضایت داریم.

این باد باعث شده که هوا تا حدودی پاک شود و حتی پسر کوچک من که به خاطر آلودگی هوا تا حالا کوه های تهران را ندیده بود، سه روز است که به کوه ها خیره شده و مدام می پرسد: «چرا در دولت قبل کوه ها و تپه ها قابل رویت نبودند؟ مگر دولت قبل با کوه ها و تپه ها چه کرده بود که دلش نمی خواست کسی آنها را ببیند؟»

من قبل از اینکه از باد تهران ابراز رضایت کنم، می خواهم از شخصی که در پاراگراف بالا پیامش را چاپ کردید خواهش کنم به پسر کوچکش یاد بدهد که در این سنِ کم، خودش را درگیر مسائل سیاسی نکند چون ما که سن و سالی ازمان گذشته نتوانستیم یکسری چیزها را هضم کنیم، چه برسد به پسر کوچک شما! پیشگیری بهتر از وثیقه سپردن است!

بنده هم می خواستم از باد تهران ابراز رضایت کنم، منتهی یک سوال دارم که مدتیست ذهن مرا به خود مشغول کرده و آن هم این است که آیا این باد هم مثل بارانی که چند وقت پیش بارید به صورت مصنوعی تولید شده؟ یعنی آیا این باد طبیعی است یا از خودِ تهران است؟! خیلی ممنون، «قباد بادکوبه» هستم از باشگاه بادی بیلدینگ.

مدتی پیش باخبر شدم که یکی از مسئولان گفته اند اپیلاسیون، عملی غیرخلاف عرف و اخلاق است. بنده هم ضمن اعلام رضایت از این حرف می خواستم به همه هموطنان عزیزم بگویم که این هموطنان عزیز! جنگل زدایی کار زشتی است، پس بیایید بیابان زدایی را از خود شروع کرده و جنگل زا باشیم! با تشکر، یک «مو واپس» (گونه ای دلواپس!) هستم از موسسه کاشت، داشت و برنداشت مو.

سلام. ببخشید مزاحم شدم. می خواستم بپرسم می تونم از آقای شجونی ابراز رضایت کنم؟ آخه ایشان فرموده اند «مملکت باید یکپارچه اصولگرا باشد، البته آزادیئ هم هست.» من فقط می خواستم بپرسم اگر آزادی هم هست، پس چرا ایشان در جمله شان از «باید» استفاده کرده اند؟ خیلی ممنون.

من می خواستم از آقای عارف تشکر کنم که گفته اند: «اکثریت مردم ایران علاقمند به تفکر اصلاح طلبی هستند.» فقط می خواستم بپرسم با توجه به حرف های آقای عارف و نیز با استناد به پاراگراف بالا و صحبت های آقای شجونی ما بالاخره اصولگرا هستیم یا اصلاح طلب؟ خواهش می کنم تکلیف ما را روشن کنید چون ما بدجوری با خودمان درگیر شده ایم. «قلی میاندوآبی هستم از بین النهرین».
طنز؛ روز جهانی مبارزه با بچه



ما در مهم‌ترین چیزی که به خودکفایی رسیدیم، می‌دانید چیست؟ در نام‌گذاری. حالا این نام را روی چی می‌گذاریم مهم نیست. مهم این است که هرچی را نداریم، نامش را می‌گذاریم روی یک چیزی.




پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

ما در مهم‌ترین چیزی که به خودکفایی رسیدیم، می‌دانید چیست؟ در نام‌گذاری. حالا این نام را روی چی می‌گذاریم مهم نیست. مهم این است که هرچی را نداریم، نامش را می‌گذاریم روی یک چیزی.

مثلا توی تهران که طبیعت کلا وجود ندارد و سرانه فضای سبز هر نفر به اندازه سالی یک نعلبکی سبزه هفت‌سین است، روی گنده‌ترین سازه تهران اسم گذاشتند پل طبیعت.

یعنی دقیقا چیزی که نیست را اسمش را می‌گذاریم روی چیزی که هست تا دقیقا برود توی چشم.

حالا هم معاون رئیس‌جمهوری گفته یک روز را برداریم، اسمش را بگذاریم «روز مبارزه با کار کودک».

که خیلی هم قشنگ است. چون چیزی که از صبح تا شب ما می‌بینیم، کودک کار است و کسی باهاش کاری ندارد، مبارزه‌کردن که هیچی. پس خوب است که یک روز به این اسم باشد. به‌همین‌مناسبت اسم‌های زیر پیشنهاد می‌شود که بگذاریم روی چیزهای مختلف:

- روز جهانی مبارزه با سوختگی کودک در شین‌آباد
- روز جهانی مبارزه با فروش سیـ ـگار و پیپر (که احتمالا برای مشق‌نوشتن برگه‌ای ٥٠ تومان به جوانان فروخته می‌شود) به کودک در دکه‌های تهران
- روز جهانی مبارزه با غرق‌شدگی کودکان در پارک شهر تهران
- روز جهانی مبارزه با ریختن سقف مدرسه روی سر کودک
- روز جهانی مبارزه با آزار بدنی و تنبیه توسط والدین
- روز جهانی مبارزه با مشکلات و بیماری‌های جنینی و بدو تولد
- روز جهانی مبارزه با هوای سالم به منظور احترام به مایی که هوای ناسالم مصرف می‌کنیم
- و در نهایت روز جهانی مبارزه با بچه به این امید که همه زود بزرگ شویم و دیگر مسئله‌ای نماند.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10