ایران رمان

مردان در حال تختِ نرد بازی کردن و استراحت بعد از یک روز کاری دربوشهر. عکس از مهدی جهان‌افروز.

زهرا، خیاطی جوان که ده ساعت در روز در کارگاه خیاطی‌اش در تهران کار می‌کند. عکس از بهار اصلانی.

محوطه‌ی زندان اسکندر، بناای قدیمی و گنبدی‌شکل که در فهادانِ یزد واقع شده است. این طور گفته می‌شود که این بنا به مدرسه‌ای مذهبی به نام ضیائیه تعلق داشته و هیچ ارتباطی با اسکندر مقدونی نداشته است.

محمد شوشتری، 73 ساله، تصویر پسرش، محمود، را که در جنگ تحمیلی شهید شده است، لمس می‌کند.عکس از منصوره معتمدی.

دو مرد در حال آماده کردن یک اسب برای سواری در تهران.عکس از سودابه تصدیقی.

کافی‌شاپ خانه‌ی هنرمندانِ تهران. عکس از عاطفه موسوی.

گروهی عکاس در حال اتراق کردن کنار رودخانه‌ی شاهرود درالموت، قزوین. عکس از حسین میرکمالی.

باغ ارم شیراز. عکس از مهسا نعمت.

رضا، که از طریق گرفتن مار برای موسسه‌های تحقیقاتی، دانشکده‌های داروسازی و باغ‌وحش‌ها در مشهد امرار معاش می‌کند. او متأهل است و هفت بچه دارد. او در پاسخ به این سوال عکاس که همسرش چطور با شغل او کنار آمده است، می‌گوید: «عادت کرده، حتی اگه جایی مار ببینه برام می‌گیره.». عکس از شقایق مرادیان‌نژاد.

طلبه‌ای جوان در وضوخانه‌ی مدرسه‌ی فیضیه قم در حال وضو گرفتن. دست او در هنگام کار در کارگاه شیشه‌بری آسیب دیده است.عکس از محسن لاهوتیان.

پیر مردی نوازنده همراه یک کودک در خیابان پانزده خرداد بازار تهران

نمايي از آب انبار تاريخي در ميبد يزد. عكس از مرتضي ميبدي.

اينجا رودخانه دز در دزفول است. عكس از امين علوي

شنبه دو اسفند منظره ای از پنجره در یک روز قشنگ منطقه قلهک تهران.

بازار کویتی های تهران در یک روز تعطیل

*****

v.a.y