ایران رمان

نسخه‌ی کامل: داستان ترسناک و کوتاه،اگه می ترسی نخون 18+
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
اگه می ترسی نخون 18+
_______________________________________________________________________________
راننده ی تاکسی در خیابان ها دنبال مسافری می گشت تا سوارش کند.یک مرد گفت اهای تاکسی!!!!!!!راننده ایستاد مرد را سوار کرد و راه افتاد.در وسط های راه مرد گفت میدونی من کی هستم؟من ازراعیل هستم.راننده پوزخندی زد و به مرد نگاه کرد.یکم که جلوتر رفت یک خانومی گفت اهای تاکسی!!!!!!!راننده ایستاد زن را سوار کرد و راه افتاد.ان مرد دوباره گفت من ازراعیلم دروغ نمیگویم.راننده باز پوزخند زد.ایندفعه به مرد نگاه کرد و گفت.بس کن اقا من حوصله ندارم.ان مرد گفت به تو اخطار دادم.من همین الان جونت را میگیرم!!!!!!!!ناگهان ان زن به راننده گفت:ببخشید اقا شما دارید با کی حرف میزنید؟مرد گفت:دارم با این اقا حرف میزنم.زن گفت:کدوم اقا.راننده رنگش پرید از ماشین پیاده شد و تا انجایی که تونست دوید.بله دوستان به همین ترتیب ان مرد و زن ماشین را دزدیدند و در رفتند.خخخخخخخخخخخخخ.
.............................................................
maramaramaramaraTongueTongueTongue