امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بانو ! تو ناب ترین شعر خدایی ....
#11

به نام ِ نامی ِ عشق ...


" بسم الله الرحمن الرحیم ...
بلند بلند اذان و اقامه میخونه که یعنی زودتر بیا. منم دارم تند و تند ظرف های سحری رو میشورم که برسم بهش.
صداش از تو اتاق میاد. با یه لحن معترض که شیطنت هم توش موج میزنه میگه: «خانم خانوما بدو بیا دیگه، من اذان و اقامه رو هم
خوندم و الان شما علاوه بر شخص شخیص ِ بنده، دو صف فرشته که تهشون هم معلوم نیست تا کجاست رو منتظر ِ خودت گذاشتی»

از حرفش خنده م گرفته، میدونم میخواد زودتر برم تا نمازمونو بخونیم، فاصله آشپزخونه تا اتاقمون زیاد نیست ولی بلند میگم که صدام بهش برسه : «شما سر صحبت رو با یکی شون باز کن تا من برسم.»

باصدای بلند میخنده. «چی بگم آخه؟»
خیلی فکر نمیکنم سریع جوابشو میدم : «اممم... مثلا بپرس بعد از نماز ما میخوان کجا برن؟»
قیافش رو نمیبینم ولی حدس میزنم الان یه لبخنده گنده کل صورتش رو گرفته. از اون لبخندها که عاشقشونم و رو لپ سمت ِچپش
چال میندازه. از اون لبخندا که پشتش داره به این فکر میکنه که چی جوابمو بده تا من بیشتر از خودش بخندم.

«خب باشه! شما جواب منو بده... بله شما فرشته ی ۲۷۵ اُم با خودتم چرا پشت سرت رو نیگا میکنی؟.. جواب سوالو بده... چی؟ .. واقعا ؟ ..خیلی خوبه که اینجوری! »
خنده کنان آخرین بشقاب رو آب میکشم و میذارم تو جاظرفی و همینجوری که دارم دستم رو با حوله خشک میکنم میام تو اتاق. پشتش به منه. سجاده ی منم پشت ِ سر سجاده ی خودش پهن کرده.اون چادر نمازم که گلای سبز داره و میگه خیلی بهم میاد رو گذاشته بغل سجاده م. از تو باغچه هم یاس چیده و ریخته تو جانمازم، بوی یاس و تربت کل اتاق رو گرفته.
«خب چی گفتش فرشته ِ» برمیگرده و پشت به قبله میشینه. رو به من. منم وایستادم و مشغول وصل کردن گیره به چادرمم تا از زیر گلوم تکون نخوره.صداش جدی شده.«گفتش که هر کاری من اراده کنم رو میکنه. منم اراده کردم قربون ِ تو برم»
نمیفهمم چرا اینقد جدی شده میشینم رو به روش و زل میزنم تو چشم هاش. میخندم، از اون خنده ها که دوست داره و میدونم قند تو دلش آب میکنه
«آقای من، شما میخوای قربون ِ من بری چرا دوصف فرشته رو حالا میذاری تو معذوریت ِ اخلاقی؟»
«شما این همه مدت منتظرشون گذاشتی حرفی نیست فقط من نباید بذارمشون تو معذوریت ِ اخلاقی؟» میخندم ولی یه جوری نگاهم میکنه که نمیتونم حرفی بزنم. اینجوری که نگاهم میکنه نمیتونم تحمل کنم نگاهش رو، سریع پامیشم.
«پاشو فرشته ها منتظرن میخوایم نمازمونو بخونیم اینقدر ماها رو منتظر نذار»
دست هامو میبرم کنار گوشم که مثلا میخوام قامت ببندم.
« بلند نشی فرادی میخونما» پایین چادرمو میگیره.
« فاطمه تو چشام نگاه کن» سرمو میارم پایین.
چشمم به چشمش که میفته دلم میریزه. خدایا این نگاه چی داره که دل من رو زیرو رو میکنه. نگاهمو میدزدم ازش. اونم پامیشه وایمیسته رو به قبله. دستاشو برا تکبیرة الاحرام میبره کنار گوشش و آروم آروم زمزمه میکنه :
«پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا،
فی بُعدِها عَذابٌ فی قُربِها السَلامه،
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم،
وَ اللهِ ما رَاَینا حُبَا بِلا مَلامَه ،
به نام ِ نامی ِ عشق دو رکعت نماز صبح میخوانیـم، قربة الی الله، الله اکبــر ...»

بوی یاس ها را با نفس عمیق حبس میکنم در سینه ام. رسم دوست داشتن نمیدانست اگر دل به خدا نداده بود.

« الله اکبر... »

نم نم نیمه شب و نغمه ی عبدالباسط
زندگی با تو کنار تو به قرآن خوب است! "
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12


( بانو ... )
باید از جنگیدن با مرد اجتناب کنی،

نه صرفاً به خاطر حفظ غرور او
بلکه همچنین به خاطر حراست از شأن و منزلت خودت!
هیچ چیز به اندازه ی زن شوریده حال و دیوانه؛ بی جاذبه و ناخوشایند نیست،
زنی که به جای قدرت زنانه، از قدرت زبانش استفاده می کند شهره ی آفاق مى شود.
جنگیدن، زن را نزد مرد و نزد خودش زشت و ناخوشایند می کند.
به زنی باهوش و قوی نیاز است تا مردش را خلع سلاح کند، نه با خشم بلکه با عشق.
مردان خصوصیات زنانه را به دلیل نرمی و لطافت زن قبول می کنند و نه به دلیل قدرت او.

از کتاب "زن بودن" اثر تونى كرنت
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
مرد : ماه من می شوی؟
زن : آن وقت دستت به من نمی رسد!
مرد : حالا میگی چکار کنم؟
زن : ماهی ات می شوم!
مرد با خوشحالی گفت:چه عالی! داشتن ماهی چه کیفی دارد!
زن گفت: حالا که ماهی ات شدم، اجازه بده کمی شنا کنم. ماهی به شنا زنده است!
مرد گفت: کجا می خواهی شنا کنی؟
زن گفت: چشمان زلالت، جان می دهد برای شنا کردن!
مرد گفت: راست می گویی؟ چگونه؟
زن گفت: تو فقط اجازه اش را بده شنا کردن با من!
مرد قبول کرد و گفت: باشه! ولی زیاد از ساحل دور نشو! می ترسم غرق شوی!
زن به شکل ماهی در آمد و به داخل چشم مرد شیرجه زد و شنا کنان وارد دل مرد شد و دید که ماهی های دیگری در آنجا مشغول شنا و جست و خیز هستند.
او دیگر معطل نکرد و شنا کنان برگشت و از چشم مرد بیرون پرید و به راه افتاد که برود.
مرد پرسید: چی شده ماهی من؟ کجا می روی؟
زن جواب داد: می روم ماهت بشوم!
مرد گفت: آن وقت دستم به تو نمی رسد!
زن گفت: همان بهتر که نرسد!
مرد پرسید: آخه چرا؟!
زن گفت: چرایش را از دلت بپرس!
دل كه نيست، حوضچه پرورش ماهيست!

«عبدالصباح پاک» نویسنده معروف از بندر ترکمن
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
چرا بانوان ایرانی به خودشان نمی رسند؟!
آيا آنها راه را به اشتباه نرفته اند ؟ آيا مفهوم واقعى زيبايى رو درست درك كرده اند؟
شايد بايد به آنها متذكر شد كه به خود رسيدن به معنى هر ماه عوض كردن رنگ مو و كاشتن مژه و ناخن و اكستنشن نيست. به معنى تزريق ژل و بوتاكس و تاتو و كاشت گونه نيست.اينها نه تنها موجب زيبايى نميشوند چه بسا مصداق بارز نازيبايى هستند.
به خود رسيدن يعنى ورزش كردن ، نوشيدن آب ، تغذيه صحيح .يعنى بعد از چهل سالگى و بعد از زايمان مراقب هيكلت باشى و لباس شيك و مد روز بپوشى. يعنى كتاب بخوانى ،موزيك گوش كنى ،فيلم ببينى و مسافرت برى .يعنى با بچه هات كارتون ببينى و سربه سرشون بذارى ،يعنى با شوهرت زير باران قدم بزنى٬ حرف بزنى و از ته دل بخندى.مراقب سلامت پوست ، مو و دندانت باشى و هميشه آراسته و شكيل به نظر برسى.
به خود رسيدن يعنى ارزش دادن به خود يعنى وقت صرف كردن براى خود .يعنى بالا بردن اطلاعات يعنى بالا بردن اعتماد به نفس.
چرا اينقدر مفهوم زيبايى در ايران تغيير كرده ؟
ماهرانه زندگی کن...
قدرتمند و پر انرژی...
خودت را برای تغییر و تبدیل به هرآنچه بهترین تو میباشد آماده کن.
تو یک تکه از پازل آفرینشی که اگر نبودی پازل هرچقدر هم بزرگ، اما کامل نبود!
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
خانوم معلم مطالبت خیلی زیبا بود ، سپاسگزارم .mara
ابر و باد و مه و خورشید و فلک یک شعر است / هر نسیم حرم کرب و بلا را عشق است.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
این مطلب تو اینستگرام از خانمی که از همسرش دلگیر بود کپی شده. ﭼﻘـــــــﺪﺭ ﺍﯾﻦ متن پندآموزه ......

"" ﻣﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯾﻢ!
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﯿﻨﻤﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﯿﻢ،
ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ...
ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺩﺍﺩﻡ ...
ﯾﮏ ﭘﺎﺳﺦ ﭘﺮاﺣﺴﺎﺱ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺩﺍﺩ ..
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ .......
ﻭ ﻣﻦ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﭘﺎﺳﺨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻡ ......
ﻭ ﺍﻭ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﭘﺎﺳﺨﻢ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ....... ﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ....... ﻭ
ﺑﺎﺯ ﺍﻭ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ........
ﺍﺻﻼ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ ﻣﺤﺒﺖ آﻣﯿﺰ ﺑﻠﺪ ﺍﺳﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﺪ ........
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
آنسوﯼ ﺧﻂ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺳﺖ ...
ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ...
ﺍﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ ﺣﺘﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺍﺯ
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺟﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ...
ﻣﺎ ﺍﺩﻣﻬﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ...
ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ
ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﯾﻢ
ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ ...
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻧﯿﻢ
ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ !!!
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
حق حضانت برای تو ...

درد زایمان برای من ...

نام خانوادگی برای تو ...
زحمت خانواده برای من ...

سند خانه برای تو ...
بیگاری خانه برای من ...

چهار عقد برای تو ...
حسرت عشق برای من ...

هزار صیغه برای تو ...
حکم سنگسار برای من ...

هوس برای تو ...
عفاف برای من ...

این بود ازادی و برابری حقوق
برای زن و مرد. . .

زنها حق اعتراض . . .!!!ندارند
ارام بمير بانو كه حتي عكست را پس از مردن برروي اگهي ترحيمت نميزنند!!!!

ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺑﻬﺒﻬﺎنی
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
هرگز به یک زن نگو......!
تو که خانه بودی چه کار کردی ؟
خسته گیت واسه چیه؟

باید دقیق تر نگاه کنی !
ریز بین باشی !

او هیچ کاری هم نکرده باشد ......
"امیدت" رادراین خانه "زنده" نگه داشته است......!!!
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
.
‎‫بی بی های ما پای دار قالی حرف هایی می زدند.
می گفتند تار و پودی که " زن آبستن " ابزار زده باشد شل و وارفته است.
فرشی که پیرزن بافته باشد گرم است و برای زمستان خوب است.
فرش دختر مجرد تیز رنگ است و چشم را می زند.

اما همان ها می گفتند که امان از قالی نوعروس و ""دختر عاشق"" ...نقشش هزار راه می برد آدم را.
نقشش غلط است. مرغش سر می کند توی گل و گل ش می رود زیر بال و پر مرغ...
اما عوضش تا بخواهی جان دارد...
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
این شعر زیبا تقدیم به همه بانوان گرامی

زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد:
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟

زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان

زنی را می شناسم من....

زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی ، چه بد بختی

زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد ...

تقدیم به بانوان عزيز سرزمينم ،كه هر كدام در پس لبخندشان غمي پنهان دارند !!!
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  افشای چند راز شگفت‌انگیز از بی‌ادب‌ترین کاسکوی دنیا صنم بانو 0 32 ۳۱-۰۱-۳، ۰۹:۴۵ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  کشنده‌ترین شیرینی جهان را بشناسید صنم بانو 5 1,678 ۱۶-۱۱-۱، ۱۱:۵۷ ب.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
  مسن‌ترین مدال آور استرالیا در المپیک با ۶۲ سال سن admin 3 240 ۲۰-۰۵-۰، ۰۵:۰۶ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
33 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۰۲-۰۹-۹۴, ۰۹:۵۱ ب.ظ)، v.a.y (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۱:۳۳ ق.ظ)، N!rvana (۱۰-۰۹-۹۴, ۱۰:۲۹ ب.ظ)، ملکه برفی (۰۵-۰۲-۹۵, ۰۹:۲۴ ب.ظ)، نويد (۰۶-۰۶-۹۵, ۰۱:۰۲ ق.ظ)، خانوم معلم (۲۹-۱۲-۹۵, ۱۱:۱۷ ق.ظ)، "MJ" (۱۰-۰۸-۹۴, ۰۸:۰۹ ب.ظ)، heliia (۰۸-۰۸-۹۴, ۱۰:۴۴ ب.ظ)، آشوب (۰۱-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۹ ب.ظ)، deli67 (۰۹-۰۸-۹۴, ۰۱:۵۳ ب.ظ)، MaryaM_sh (۲۴-۰۸-۹۴, ۱۱:۱۷ ق.ظ)، 2fan2314 (۰۱-۰۹-۹۴, ۰۹:۰۶ ب.ظ)، parisa1367 (۱۵-۰۸-۹۴, ۰۶:۰۳ ب.ظ)، nza3380 (۱۱-۱۰-۹۴, ۱۱:۱۸ ب.ظ)، fatemeh . R (۰۳-۰۹-۹۴, ۰۲:۰۸ ب.ظ)، #*Ralya*# (۱۸-۰۸-۹۴, ۱۲:۲۰ ق.ظ)، armiti (۰۹-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۹ ق.ظ)، MAHYAR26 (۲۶-۱۰-۹۴, ۱۱:۴۰ ب.ظ)، ****نگار**** (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۵۷ ب.ظ)، صنم بانو (۲۹-۱۲-۹۵, ۰۴:۲۸ ب.ظ)، شقایق سرخ (۰۲-۰۹-۹۴, ۱۲:۴۹ ق.ظ)، نفس2015 (۰۲-۰۹-۹۴, ۰۸:۱۰ ب.ظ)، sahar* (۲۶-۱۰-۹۴, ۱۰:۰۱ ب.ظ)، nafas:) (۱۹-۱۰-۹۴, ۱۲:۳۶ ب.ظ)، ثـمین (۱۰-۰۷-۹۵, ۰۸:۰۴ ب.ظ)، maryamix (۲۱-۰۹-۹۵, ۰۷:۳۴ ب.ظ)، فاطمه۲۷ (۰۹-۰۸-۹۵, ۰۲:۵۵ ب.ظ)، farnaz83 (۱۱-۰۷-۹۵, ۰۴:۵۷ ب.ظ)، d.ali (۲۹-۱۲-۹۵, ۰۹:۳۴ ق.ظ)، دختربهار (۱۳-۰۹-۹۵, ۰۹:۰۴ ب.ظ)، Land star (۳۰-۱۲-۹۵, ۰۱:۱۷ ق.ظ)، :)nafas (۱۴-۱۰-۹۵, ۰۹:۱۳ ق.ظ)، ستاره ی احساس (۲۹-۱۲-۹۵, ۰۲:۴۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان