امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار محسن حسینخانی
#1
درباره شاعر:
محسن حسینخانی متولد 1367 کرمانشاه است. شعر را از سال 86 به صورت حرفه ای شروع کرده و سال 89 در موسسه کارنامه زیر نظر استاد حافظ موسوی به اندوختههایش افزود. سال 92 اولین مجموعه شعرش را با نام "کودکی ام را پس بدهید" توسط نشر اقلیما روانه بازار کرد. دومین مجموعه شعر وی "این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند" نام دارد که سال 94 توسط نشر اقلیما به چاپ رسیده است. به نظر بنده هر دو مجموعه خوب هستند اما در مجموعه دوم، اشعار از پختگی و ساختار محکم تری برخوردار بوده و به مراتب اشعار زیباتری در این مجموعه میخوانیم.


http://s6.picofile.com/file/8201094734/M...04_320.jpg



خدا آن روز
لبخند را به صورتت نقاشی کرد
و تو را به زمین فرستاد
دست هایت
کم کم بوی پونه و بابونه گرفت
و نفست
عطر تمام شعرهای جهان را...
تو از سیاره ای به نام "بهشت" آمدی...
هر بار دلت می گیرد
به قله های بلند می روی

تا کمی با خدا درد دل کنی
سبک که شدی
پرواز می کنی به سوی شهر
شهر، پر می شود

از عطر شعر و پونه و بابونه و خدا...
خدا پیامبرانی دارد
که کتابشان "عشق" است
و من چیزی جز "عشق"
در کلامت ندیده ام.



"محسن حسیخانی"
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
چین و چروک های صورتم را
که ادامه دهی
به رفتنت می رسی
به زمستانی سخت
به برف
که سال هاست
جای سایه ات
روی سرم می نشیند.


"محسن حسینخانی"
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
لب های تو
روزهای قرمز تقویم منند!
برای بوسیدنشان
باید همه چیز را
تعطیل کرد!

"محسن حسینخانی"
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﻣﺜﻞ ﮐﻮﻩ؛
ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﺑﺮﻑ ِ ﻧﻮﮎ ﻗﻠﻪ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ
ﻫﯿﭻ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﺜﻞ ﺁﺭﺯﻭ؛
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ
ﻫﯿﭻ ﯾﺎﺳﯽ
ﮐﻤﺮﻧﮕﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﺜﻞ ﺟﺎﺩﻩ؛
ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺴﯿﺮﺵ تویی
ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻫﺎﺕ؛
ﻣﻮﻫﺎﺕ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ می زنی و
ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ.

"ﻣﺤﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﺨﺎﻧﯽ"
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
آه...
بانو
من شاه نیستم
و هیچ میدانی به نامم نیست!
اما تو
عجیب شبیه کاشی های نقش جهانی
عجیب تاریخ را برایم
زنده نگه می داری
وقتی برگ برگ تقویم عشق را
به درخت زندگی ام پیوند می زنی
وقتی رنگین کمان چهره ات
به روزهای بی رنگم
رنگ می پاشد
وقتی می فهمم
آن وقت ها هم
که خیال می کردم نبودی
بودی
حالا که نگاهت می کنم
فواره های چشم هایم
از شادی
به راه می افتند
و کالسکه های قلبم
به سویت تند تند می دوند
و هزاران هزار پروانه
از گوشه گوشه چشمم
به سمتت روانه می شوند
تا تو را ببوسند
آه بانو ...
من شاه نیستم
و هیچ میدانی به نامم نیست
اما تو
به جهانم نقش دادی
بگذار با تو
دوباره متولد شوم.

"محسن حسینخانی "
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
آستین خیس پیراهنم
طعم شور عشق می دهد
گریه کجا بود!
یادت رفته سفر سه روزه ات را !؟
دلتنگی ات، جاده ها را چقدر بارانی کرد!؟
بعد گفتی:
مرد که گریه نمی کند!
گفتم:
گریه نیست عزیزکم
فقط چشم هایم به دور شدنت کمی آلرژی دارند!
حالا دور شدنت خیلی طولانی شده
می ترسم،
تمام جاده ها را آب ببرد!


"محسن حسینخانی"
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
این شهر
پر است از حرف من و تو
عینک آفتابی ات را
از روی چشم هایت بردار
تا آفتاب مرداد بگوید
چقدر بخاطرت
سیلی توی گوشم زد
تا آدمم کند..
بلند شو
گوش کوچه تان را بگیر
تا بگوید
چقدر با قدم هایم
سرش را درد آوردم..
شب که شد
پرده پنجره را کنار بزن
به ماه نگاه کن
تا ببیندت
تا بفهمد
هرچه از تو گفتم راست بود
تا ببینی خودش را از خجالت پشت ابرها پنهان می کند..
حالا باز هم بگو
دوستم نداری!...


"محسن حسینخانی"
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
هنوز
صدای جیرینگ جیرینگ النگوهایت
از حافظه ی کوچه
پاک نشده بود و خاک کوچه دامن چیندارت را نگرفته بود
که چرخان چرخانپرت شدی توی خاطره ها..
عمو، فقط زنجیر مرا بافت
و معلوم نشدتو را پشت کدام کوه انداخت
که هیچ فریادی از من
پژواکت را به گوشم نمی رساند
اما من
خسته نمی شوم..
اگر تمام زنجیرها را هم
به پایم ببندند
نامت را فریاد می زنم...

"محسن حسینخانی"
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
سرد شده ای
درست مثل این چای
اما نمی دانم چرا
از دهان نمی افتی!...

"محسن حسینخانی"

از مجموعه: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
غروب جمعه را دوست دارم
به خاطر دلتنگی ات ...
که آرام آرام
سرت را
روی شانه ام می گذارد.

"محسن حسینخانی"
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,389 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,042 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,479 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
fatemeh . R (۱۵-۰۹-۹۴, ۰۴:۲۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان