امتیاز موضوع:
- 1 رای - 5 میانگین
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
اشعار شيرکو بيکس
|
ارسالها: 10,710
موضوعها: 3,552
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
سپاسها: 0
27 سپاس گرفتهشده در 1 ارسال
می نویسم ..
نوشتن
آنگاه كه با ساقه تاكی بنویسم
تا كه برخیزم
سبد كاغذم از خوشه انگور پر شده است !
یكبار با سر بلبلی نوشتم
برخاستم ... لیوان دم دستم لبریز از نغمه بود
روزی با بال پروانهای نوشتم
برخاستم ... سر میز و تاقچه پنجرهام
لبریز از گل بنفشه بود
زمانی هم
كه با شاخه گیاه دشت انفال و حلبچه بنویسم
همینكه برخیزم ... میبینم :
اتاقم، خانهام، شهرم، سرزمینم
همه آكنده از جیغ و داد و
از چشم كودكان و
از پستان زنان !
{ شیرکو بی کس }
ارسالها: 10,710
موضوعها: 3,552
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
سپاسها: 0
27 سپاس گرفتهشده در 1 ارسال
بهانه عشق ..
پرنده ها
تنها به خاطر آبی آسمان
به پرواز در نمیآیند
سرچشمهها
تنها برای آواز رودخانهها به جوشش در نمیآیند ..
درختان
تنها برای نشان دادن
كاكل شاخههای جوان
سایه نمیاندازند
برف
تنها به خاطر زمستان و غرش بهمن نمیبارد ..
اسب تنها برای
ركاب زدن سوار و شلكردن افسار نمیدود ..
نسیم نیز
به خاطر رقص درختان بر نمیخیزد ..
تو هم
به خاطر نام شیركو بیكس نیست
كه این دیوانه را میپسندی ..
{ شیرکو بیکس }
ارسالها: 10,710
موضوعها: 3,552
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
سپاسها: 0
27 سپاس گرفتهشده در 1 ارسال
جستجوی نشانی تازه ..
مرگ
هر شب میآید
بال میگستراند بر خوابهایم
هرروز میآید
قدمهای خسته مرا میشمرد مرگ ،
و باز به جستوجوی نشانی تازه
تمامی جیبهایم را میکاود ..
همین !
{ شیرکو بیکس }
ارسالها: 10,710
موضوعها: 3,552
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۵
سپاسها: 0
27 سپاس گرفتهشده در 1 ارسال
اندوه دست و دلباز ..
قطره قطره
باران مینویسد : گل
نم به نم
دو دیده ی من مینویسد : تو !
چه سال پر باران غریبی
چه اندوه دست و دل بازی
که این گونه
سنگ به سنگ
سرم را میشکند، شکوفه میکند
و برگ به برگ
سرانگشتان مردهام را میتاسد، سیاه میکند ..
و خود همچون گیاهکی بی پناه
به باد سپرده میشوم
تا در زمهریر ذهن تو زندگی کنم، زاده شوم
هوهوی باد !
{ شیرکو بی کس }
|
چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند |
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند: |
sadaf (۰۱-۰۷-۹۵, ۰۱:۲۰ ق.ظ)، PedraM (۳۱-۰۶-۹۵, ۰۹:۲۳ ب.ظ)، ثـمین (۳۱-۰۶-۹۵, ۰۹:۰۰ ب.ظ)، AsαNα (۳۱-۰۶-۹۵, ۰۸:۴۸ ب.ظ)
|
کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان