امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دقيقه ايى با من باش مهربان.
#11
از وقتى درون مادر موجوديت يافتيم تاكنون
هم مستقل بوديم وهم متصل
هم تنها بوديم وهم نبوديم
متولد شديم وبازتنها بوديم با احساسات درك نشده
كس نفهميد چرا وقتى هيچ دليلى نيست گريه مى كنيم،چون نمى توانستيم حرف بزنيم
الان كسى نمى خواهد بداندبه چه دليلى گريه مى كنيم،چون نمى خواهند حرف بزنيم
بدرستى انسان خلق شد در تنهايى.
همراهم تو هستى اما همراهم نيستى!
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
با اجازه فاطمه جون


خوشبخت ترین
مخلوق خواهی بود
اگرامروزت را
آنچنان زندگی کنی
که گویی نه فردایی
وجود داردبرای دلهره
ونه گذشته ای برای حسرت

منبع : نت
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
ثـمین dateline='[url=tel:1478970960' نوشته: 1478970960[/url]']
با اجازه فاطمه جون


خوشبخت ترین
مخلوق خواهی بود
اگرامروزت را
آنچنان زندگی کنی
که گویی نه فردایی
وجود داردبرای دلهره
ونه گذشته ای برای حسرت

منبع : نت
خواهش مى كنم.خوشحال مى شم از اظهار نظر وهميارى عزيزان.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
هوا سربى وسمى است
مرا با ان كارى نيست
دلم در خلوت پرغوغاى خويش
حديث ديدن وگفتن به سردارد
دلم مظلوم تاريخ است
دلم پردرد وخونين است
دلم ،نازك دلِ كوچك
به خود درد عظيم دارد
دلم از بس كه ناليده است
زخود هم شرم وكين دارد
به خود هم خنجرى كوبد
به خود هم مرهمى سازد
دلم تنهاى پرغوغاست
دلم با خود گويى قهر است …عجيب در سينه پردرد است.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
حديث درد شنيده ايى هرگز؟
من ان درد پنهانم
حديث برف واتش را
هميشه بردلم دارم
بگويند عاشقى كردست
بگويم عشق ،نشناختن
بگويند عشقبازى را
هميشه درحريم كردند
نمى دانندعشق هرگز
مرز وجسم نمى داند
بگويم من غلط كردم
به بيراهه سفر كردم
خدايا دست من سويت
ببين با خود چه ها كردم
(نوشته هاى ناقصم را شعر ندانيد،زخم دل بخوانيد)
با من همراهى كند با نوشتن كلماتى چند.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
سلام.نوشته هايم راشعر ندانيد،زخم دل بخوانيد.
شب يعنى انتهاى خستگى
شب يعنى يك بغل وابستگى
شب يعنى انتهاى غربتم
شب يعنى حسرت بى حكمتم
تابه كى بينم تو را از راه دور
روز وشب پيوست اما سوت وكور
من به دنبال دلم تا انتها
مى زنم ضجه به دنبال خدا
اى خدا شب را زمن هرگز مگير
اين همه نور واميدم را نگير
اى خدا اميد وجانِ من شب است
همره تنهايى قلبم شب است
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
مهربانم


در غوغاى روز وشب

در غوغاى درون
به دنبال نان واب وسقف ولباس وكفش بودن
به فكر پركردن شكم وپوشاندن تن واويزان كردن زيورالات بودن
به دنبال التيام بخشيدن ش ه وت وشهرت وثروت وقدرت ومكنت وشوكت بودن
به فكر دويدن ودويدن ودويدن بودن
مرا از تو دور كرد،
هرچه مى خواستم براى تو بود
اما بخود امدم وديدم هرانچه به دنبالش هستم دورى تو از من را رقم زد.
مهربانم،روح ووجدان پاكم تو هيچ گاه مرا ترك نكردى
خرد شدى،سوختى،تحقير شدى ،ناديده گرفته شدى
اما هرگز مرا ترك نكردى،
وقتى خدا تو را در جسم من دميد مى دانست غوغاى درون وبيرون چگونه به دنبال اغواى من هستند.
وجدانم ،مرا ببخش وخود از خالقت پاكى مرا از تمام وابستگيها بخواه،بخواه،بخواه.

خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
براى تو كه مهربان ترينى
دوست دارم حرف به حرف اسمت را درقلب وجان وروح وجسمم حك كنم.
دوست دارم تك تك حروف اسمت را باهردم وبازدم پمپاژ قلبم كنم
دوست دارم با تك تك خاطره ات اشك را به ميهمانى چشمانم دعوت كنم
دوست دارم با جزء جزء اسمت بغض را چون شيرين ترين شيرينى ها ببلعم
دوست دارم انگشتانم ساعتها از تو واسمت بگويد وبنويسد
دوست دارم زبانم فقط تو را بخواند وگوشهايم اسم تو را از زبانِ سر وزبانِ دل بشنود.
دوست دارم نبض وتپش قلبم تو راصدابزند.
دوست دارم فقط به توبگويم اى مهربانترينم دوستت دارم.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
تاحالا دلت خواسته انسان نباشى؟
دلت خواسته اين لباس ادم بودنو از تنت درارى ولباس ديگرى به تن كنى.
لباس يك حيوان؟
نه خوى ومنش وحشى يك حيوان،لباس مقتدر وقدرتمند يك حيوان.
اصلا حيوان بودن ودور بودن از مسئوليت انسان بودن ،خود يك نوع قدرت است.
وقتى از عظمت بارى گفته مى شود كه حتى كوه را ياراى تحمل ان عظمت نيست،از خود پرسيده اى ان بار عظيم چيست؟
همين بار است،بار انسان بودن،انسان براستى رها وازاد است؟
انسان دريوغ بندگى خداست تا حيوانات ،طبيعت ،راحت وازاد باشند،يوغى كه قيمت برگردن داشتنش رضايت خالق است.بندگى خدا ونه گفتن به غيراو.
به خودش قسم بسيار سخت است.
گاه مى گويم خوشابه حال حيوانات وبى مسئوليتى انها.
كاش من هم به اندازه دمى حيوان بودم تا شانه ام سبك شود از اين بار،وباز برگردم ولباس ادميت را كه در قواره ام نيست به تن كنم.خياط ازل اين لباس را برايم دوخته،پس تسليمم.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
مهربانم .تمام دنيا به اندازه يك انسان است،يك انسان به اندازه يك دنيا اهميت دارد ،ارزش دارد.
فكر كن تو ان انسانى !چون چشم ببندى ديگر هيچ نبينى ،يعنى دنيا در چشمان توست.
وقتى مى شنيدم نجات يك انسان ،نجات يك جهان است در باورم نمى گنجيد وان را تنها يك شعار مى دانستم.
اما وقتى متوجه شدم اگر بميرم هرچه درجهان باشد ونباشد ،ديگر برايم اهميتى ندارد،دانستم ،من خود تمام جهانم،تو خود تمام جهانى.پس جهان چشم وجان تك تك انسانهاست.
نه جهانمانرا به گند بكشيم ونه جهانى را به گند بكشانيم.حرمت انسانيمان را حفظ كنيم تاحرمت جهان حفظ شود.
خود را دوست بداريم اما خودپرست نباشيم.
خود را دوست بداريم وديگر دوست باشيم.نوع دوست.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
19 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۲۵-۰۸-۹۵, ۰۲:۵۶ ب.ظ)، نويد (۰۷-۰۹-۹۵, ۰۷:۳۳ ب.ظ)، • Niha • (۱۰-۰۹-۹۵, ۰۴:۴۳ ب.ظ)، برف سیاه (۱۴-۰۸-۹۵, ۰۱:۰۴ ق.ظ)، HIDDEN (۰۷-۱۱-۹۵, ۰۷:۱۱ ق.ظ)، الی نجفی (۱۵-۰۸-۹۵, ۰۲:۵۵ ب.ظ)، ثـمین (۱۰-۰۹-۹۵, ۰۴:۲۱ ب.ظ)، دخترشب (۱۳-۰۸-۹۵, ۱۰:۴۸ ب.ظ)، AsαNα (۱۳-۰۸-۹۵, ۰۴:۲۴ ب.ظ)، hananee (۳۰-۰۸-۹۵, ۰۷:۵۶ ب.ظ)، m@hshid (۰۸-۰۹-۹۵, ۰۹:۴۸ ب.ظ)، فاطمه۲۷ (۰۴-۰۹-۹۵, ۰۷:۵۹ ب.ظ)، d.ali (۰۷-۰۹-۹۶, ۰۶:۴۲ ب.ظ)، s.a.a (۱۳-۰۸-۹۵, ۰۲:۲۶ ب.ظ)، nafas fari (۱۲-۰۸-۹۵, ۱۱:۱۴ ق.ظ)، sh-n (۱۲-۰۸-۹۵, ۰۲:۳۴ ب.ظ)، دختربهار (۰۶-۰۹-۹۵, ۱۱:۵۵ ب.ظ)، blue (۲۱-۰۸-۹۵, ۰۳:۴۲ ب.ظ)، author (۰۲-۱۲-۹۶, ۱۰:۴۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان