امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان با سه کلمه (سری جدید )
#21
امروز روز خيلى خاصى بود. براى ديدنش ذوق داشتم ! ولی خاص بودنِ امروز یک دلیل دیگر هم داشت ، دلیلی که فهمیدنش اون روهم ذوق زده میکرد. آخه قرار بود
من اولین نفری باشم که روی سِن بروم و آن خبر مهم را به همه اعلام کنم. اتفاقی که ماه ها منتظرش بودم ،اتفاقی که او هم ماه ها منتظرش بود ...
بهترین لباسم را انتخاب کردم ، تمام تلاشم رو کردم که جلوی روی او ، آراسته و شیک ظاهر بشم ...
نگاهم به ساعت افتاد . ده دقیقه مانده به هشت صبح را نشان میداد.از شدت هیجان گلوم خشک شده بود ،تند تند آب دهنم رو قورت میدادم ولی از خشکی گلویم کم نمیشد.
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
امروز روز خيلى خاصى بود. براى ديدنش ذوق داشتم ! ولی خاص بودنِ امروز یک دلیل دیگر هم داشت ، دلیلی که فهمیدنش اون روهم ذوق زده میکرد. آخه قرار بود
من اولین نفری باشم که روی سِن بروم و آن خبر مهم را به همه اعلام کنم. اتفاقی که ماه ها منتظرش بودم ،اتفاقی که او هم ماه ها منتظرش بود ...
بهترین لباسم را انتخاب کردم ، تمام تلاشم رو کردم که جلوی روی او ، آراسته و شیک ظاهر بشم ...
نگاهم به ساعت افتاد . ده دقیقه مانده به هشت صبح را نشان میداد.از شدت هیجان گلوم خشک شده بود ،تند تند آب دهنم رو قورت میدادم ولی از خشکی گلویم کم نمیشد.با دستای لرزون از شدت هیجانم لیوانی اب برای خودم ریختم
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
امروز روز خيلى خاصى بود. براى ديدنش ذوق داشتم ! ولی خاص بودنِ امروز یک دلیل دیگر هم داشت ، دلیلی که فهمیدنش اون روهم ذوق زده میکرد. آخه قرار بود
من اولین نفری باشم که روی سِن بروم و آن خبر مهم را به همه اعلام کنم. اتفاقی که ماه ها منتظرش بودم ،اتفاقی که او هم ماه ها منتظرش بود ...
بهترین لباسم را انتخاب کردم ، تمام تلاشم رو کردم که جلوی روی او ، آراسته و شیک ظاهر بشم ...
نگاهم به ساعت افتاد . ده دقیقه مانده به هشت صبح را نشان میداد.از شدت هیجان گلوم خشک شده بود ،تند تند آب دهنم رو قورت میدادم ولی از خشکی گلویم کم نمیشد.با دستای لرزون از شدت هیجانم لیوانی اب برای خودم ریختم،
هنوز جرعه ی اول رو نخورده بودم كه با شنیدن صدای (آماده باش ديگه نوبت توست) به سرفه افتادم.
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
[highlight=#f5f5f5]امروز روز خيلى خاصى بود. براى ديدنش ذوق داشتم ! ولی خاص بودنِ امروز یک دلیل دیگر هم داشت ، دلیلی که فهمیدنش اون روهم ذوق زده میکرد. آخه قرار بود
من اولین نفری باشم که روی سِن بروم و آن خبر مهم را به همه اعلام کنم. اتفاقی که ماه ها منتظرش بودم ،اتفاقی که او هم ماه ها منتظرش بود ...
بهترین لباسم را انتخاب کردم ، تمام تلاشم رو کردم که جلوی روی او ، آراسته و شیک ظاهر بشم ...
نگاهم به ساعت افتاد . ده دقیقه مانده به هشت صبح را نشان میداد.از شدت هیجان گلوم خشک شده بود ،تند تند آب دهنم رو قورت میدادم ولی از خشکی گلویم کم نمیشد.با دستای لرزون از شدت هیجانم لیوانی اب برای خودم ریختم،
هنوز جرعه ی اول رو نخورده بودم كه با شنیدن صدای (آماده باش ديگه نوبت توست) به سرفه افتادم.[/highlight]

نگران بودم ،نگران اینکه...
به فکر یه اتصالم
بین خودم وخدای خودم:)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
[highlight=#efefef]]امروز روز خيلى خاصى بود. براى ديدنش ذوق داشتم ! ولی خاص بودنِ امروز یک دلیل دیگر هم داشت ، دلیلی که فهمیدنش اون روهم ذوق زده میکرد. آخه قرار بود
من اولین نفری باشم که روی سِن بروم و آن خبر مهم را به همه اعلام کنم. اتفاقی که ماه ها منتظرش بودم ،اتفاقی که او هم ماه ها منتظرش بود ...
بهترین لباسم را انتخاب کردم ، تمام تلاشم رو کردم که جلوی روی او ، آراسته و شیک ظاهر بشم ...
نگاهم به ساعت افتاد . ده دقیقه مانده به هشت صبح را نشان میداد.از شدت هیجان گلوم خشک شده بود ،تند تند آب دهنم رو قورت میدادم ولی از خشکی گلویم کم نمیشد.با دستای لرزون از شدت هیجانم لیوانی اب برای خودم ریختم،
هنوز جرعه ی اول رو نخورده بودم كه با شنیدن صدای (آماده باش ديگه نوبت توست) به سرفه افتادم.[/highlight][/highlight]

[highlight=#efefef]نگران بودم ،نگران اینکه..[/highlight]

[highlight=#efefef]ازشدت هیجان همه چیزو[/highlight]
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
[highlight=#f5f5f5]امروز روز خيلى خاصى بود. براى ديدنش ذوق داشتم ! ولی خاص بودنِ امروز یک دلیل دیگر هم داشت ، دلیلی که فهمیدنش اون روهم ذوق زده میکرد. آخه قرار بود
من اولین نفری باشم که روی سِن بروم و آن خبر مهم را به همه اعلام کنم. اتفاقی که ماه ها منتظرش بودم ،اتفاقی که او هم ماه ها منتظرش بود ...
بهترین لباسم را انتخاب کردم ، تمام تلاشم رو کردم که جلوی روی او ، آراسته و شیک ظاهر بشم ...
نگاهم به ساعت افتاد . ده دقیقه مانده به هشت صبح را نشان میداد.از شدت هیجان گلوم خشک شده بود ،تند تند آب دهنم رو قورت میدادم ولی از خشکی گلویم کم نمیشد.با دستای لرزون از شدت هیجانم لیوانی اب برای خودم ریختم،
هنوز جرعه ی اول رو نخورده بودم كه با شنیدن صدای (آماده باش ديگه نوبت توست) به سرفه افتادم.[/highlight]
[highlight=#f5f5f5]نگران بودم ،نگران اینکه..[/highlight]
[highlight=#f5f5f5]ازشدت هیجان همه چیزو[/highlight]
[highlight=#f5f5f5]فراموش کنم ،نفس عمیقی[/highlight]
به فکر یه اتصالم
بین خودم وخدای خودم:)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
[highlight=#efefef]]امروز روز خيلى خاصى بود. براى ديدنش ذوق داشتم ! ولی خاص بودنِ امروز یک دلیل دیگر هم داشت ، دلیلی که فهمیدنش اون روهم ذوق زده میکرد. آخه قرار بود
من اولین نفری باشم که روی سِن بروم و آن خبر مهم را به همه اعلام کنم. اتفاقی که ماه ها منتظرش بودم ،اتفاقی که او هم ماه ها منتظرش بود ...
بهترین لباسم را انتخاب کردم ، تمام تلاشم رو کردم که جلوی روی او ، آراسته و شیک ظاهر بشم ...
نگاهم به ساعت افتاد . ده دقیقه مانده به هشت صبح را نشان میداد.از شدت هیجان گلوم خشک شده بود ،تند تند آب دهنم رو قورت میدادم ولی از خشکی گلویم کم نمیشد.با دستای لرزون از شدت هیجانم لیوانی اب برای خودم ریختم،
هنوز جرعه ی اول رو نخورده بودم كه با شنیدن صدای (آماده باش ديگه نوبت توست) به سرفه افتادم.[/highlight][/highlight]
[highlight=#efefef][highlight=#f5f5f5]نگران بودم ،نگران اینکه..[/highlight][/highlight]
[highlight=#efefef][highlight=#f5f5f5]ازشدت هیجان همه چیزو[/highlight][/highlight]
[highlight=#efefef][highlight=#f5f5f5]فراموش کنم ،نفس عمیقی[/highlight] [/highlight]
[highlight=#efefef]کشیدم خودموتو آیینه[/highlight]
بی تو اینجا همه در جنس ابد تبعیدند
سال ها هجری و شمسی همه بی خورشیدند
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Shocked ☻ داستان با سه کلمه ! ☻ sadaf 171 7,783 ۳۰-۰۸-۹۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: AsαNα
  داستان نفر قبل رو ادامه بده (دور دوم) ****Dayan**** 26 1,566 ۰۳-۰۶-۹۵، ۰۲:۴۸ ب.ظ
آخرین ارسال: • Niha •
Thumbs Up ☻ داستان با سه کلمه ! ☻ sadaf 80 3,039 ۱۰-۰۹-۹۴، ۰۵:۰۲ ب.ظ
آخرین ارسال: Ar.chly

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
13 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۱۵-۰۹-۹۵, ۰۵:۰۸ ب.ظ)، نويد (۱۴-۰۹-۹۵, ۰۲:۱۷ ق.ظ)، • Niha • (۱۱-۰۹-۹۵, ۱۱:۲۴ ب.ظ)، ثـمین (۱۵-۰۹-۹۵, ۰۸:۴۶ ب.ظ)، AsαNα (۲۶-۱۰-۹۵, ۰۷:۵۶ ب.ظ)، bahare24 (۰۳-۰۹-۹۵, ۰۱:۵۰ ب.ظ)، nil2001 (۳۰-۰۸-۹۵, ۰۱:۴۷ ب.ظ)، d.ali (۲۳-۱۰-۹۵, ۰۱:۳۱ ب.ظ)، .AtenA. (۱۹-۱۰-۹۵, ۰۱:۳۸ ق.ظ)، دختربهار (۱۴-۰۹-۹۵, ۱۲:۳۷ ق.ظ)، :)nafas (۲۵-۱۰-۹۵, ۰۱:۱۲ ب.ظ)، ستاره ی احساس (۲۳-۱۰-۹۵, ۰۷:۱۹ ب.ظ)، میناm2 (۲۷-۰۶-۹۷, ۰۳:۱۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان