امتیاز موضوع:
  • 4 رای - 4.25 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
چالش برای نویسنده های عزیز :)
#11
asnaجریت نه عشق میخواد
الکی الکی هم که شده شاد باش تا راستی راستی باورت بشه و زندگیت پر از شادی بشه
مخصوص امضا و آواتار دوستانی که شورغم رو درآوردن
سپاس شده توسط:
#12
داستان کوتاه هاتون رو در اینجا به نمایش میذارم تا همه با قلم زیباتون آشنا بشن


ممنون از Ati karami بابت نگارش این داستان زیبا


------------------------------

سرشو به دیوار تكیه داد،چشماش از شدت گریه و سوزش باز نمیشدن.

هنوز نمیتونست باور كنه كه این اتفاق افتاده ،صبح دوشنبه كه میلاد از خونه زد بیرونو یادش اومد ،بازم به خاطر فوتبال ديشبش دیر از خواب بلند شده بود و كلی عجله داشت اما نمیدونست همين عجله كار دستش میده.

حالا مهرو 2 هفته بعد از اون روز اینجا رو نیمكت بیمارستان نشسته بود و داشت به گذشته ی نه چندان دور فكر میكرد و باید تصمیم میگرفت...

يه تصمیم مهم...

اما چطور؟

به سمت بخش بیماران قلبی راه افتاد ،باید میدیدش...

از لای در دختربچه ی12 ساله رو دید كه به كلی سیم و ماسك اكسیژن وصل بود ،چشمای آبدار و بی رمق دخترك دلشو لرزوند...

كنار در روی زمین سرخورد و افتاد.

به یاد پسرش...

پسر ته تغاريش...

اونم به كلی سیم وصل بود اما دكترا میگفتن مرده.

اونم هنوز نفس میكشید اما دكترا میگفتن مرگ مغزی بدون این دستگاه ها يه لحظه هم دوام نمیاره.

نفسشو بریده بریده بیرون داد.

نگاهی به صندلی كنار تخـ ـت دختر انداخت. يه مادر مثله اون ،اونجا نشسته بود ،تو يه دستش دست دخترك بود، تو يه دست دیگش قرآن.

صدای آروم قرات قرآن روح و قلبشو جلا داد. تصمیمشو گرفت, شاید باید در راه خدا وقف میكرد.

عشقشو...

محبت مادرانشو...

قلب پاره ی تنشو...

تصمیم سختی بود اما میخواست این معامله رو با خدای خودش بكنه.

پس ایستاد تا برای آخرین بار با میلادش خداحافظی كنه.


سپاس شده توسط:
#13
ممنون از Eman 14 بابت نگارش این داستانک زیبا

--------------------------------------------
وقف شادى
پسر بچه تو دنياى كتاب غرق شد،اونقدر كه متوجه ى صداى عصا نشد اما دست كه نشست رو شونه اش تكون خورد.
ترسيده گفت:اقا بخدا اومدم توپمو بردارم …
پيرمرد از زير ابروهاى سفيد وپرپشت گفت:اين زيرزمينو ديدى واومدى توش.الان چى ميخواى؟
اقا اين كتابا مال خودتونه؟
-از كدوم خوشت اومده.
پسر دست روى كتابهاى تام ساير وهاكلبرى فين گذاشت.
پيرمرد انهارا جدا كردو در دستانش گذاشت :ببر پسر هر وقت خوندى بده دوستاتم بخونن.
رامين نگاهى به كتاب كهنه و پرچسب تام ساير انداخت وبه پيرمردى فكر كردكه ١٥سال پيش دانه دانه كتابهايش را وقف چشمان پرذوق بچه هاى محل كرد.
كتابخونه ى كوچيك و صميمى محله پسرودختراى زيادى را كتاب دوست كرد.
سپاس شده توسط:
#14
ممنون از دختر علی بابت نوشتن این داستانک زیبا


-----------------




قدرت عقل يا…
ابروهاى گره خورده وچشمان پر خشم بند دل خواهران را بريد،اما دامادها با گستاخى جلو امدند.
درست مثل لورل و هاردى…اما نه به مانندشان بانمك بودند و نه خوش چهره.
لورل…ببخشيد،امير گفت:حاج على برادر،ارث اقا بايدمطابق شريعت تقسيم شود.
پرويزپشت بند باجناقش گفت:اره برادر،دين مى گويدوقتى وصيت نامه ايى نيست ،مطابق شرع دو سهم مال پسر ،يك سهم دختر.
طمع در چشمانش درخشيد وبا خباثت ادامه داد:نوش جونت داداش.نيمى از …
نگاه على برچهره ى غمزده و نگران مادرپير گره خورد.اگر اصرار مى كردنه تنها نمى توانست وصيت پدر را ثابت كند حتى رابطه ى مادر و دختران سرد مى شد.
-براى اخرين بار مى گويم بابا شب اخر به من سپرد نيمى از زمين كنار اتوبان وقف ساخت كتابخانه در روستاى زادگاهش شود.
خواهران نگاه به زمين دوختند.
على اهى كشيدوقدمى به عقب برداشت:زمين رو مى فروشم ،سهم خودم راصرف وصيت بابا مى كنم.
نگاه دامادها رنگ تعجب و اسودگى گرفت.
باز هم عقب رفت ونگاهش وارسته بود.با ارامش گفت:اما پا به خانه اى كه مال شبهه ناك دارد
نمى گذارم.
عقل پوزخند زدبر تصميم عجولانه،ايمان با بوى بهشتى قلبش را نـ ـوازش كرد.
سپاس شده توسط:
#15
آسانای عزیز قبول زحمت کرده و داوری مسابقه رو انجام میده .به نفرات برتر طبق قرار قبلی، جوایز اهدا می شه


دوستان و عزیزانم خوبی- بدی دیدین از همینجا حلالیت می طلبم و ازتون خداحافظی می کنم .


برای همیشه نمی رم اما خیلی خیلی کم می تونم بیام .واسه تک تکتون آرزوی موفقیت دارم .روز خوش و ایام به کام
سپاس شده توسط:
#16
ieirمثل اینکه قسمت بود خودم بیام و نتایج رو اعلام کنم ieir


طی مشورتی که با آسانای عزیز داشتیم [عکس: bcmp.gif]


Eman 14 برای نوشتن داستان بسیـــــــــــــــــــــار زیبای وقف شادی نفر اول bmctbcmi


دختر علی برای نوشتن داستان زیبای وقف شادی نفر دوم bcmi bmct




Ati karami عزیز بابت نگارش داستان کوتاه زیباشون نفر سوم bmct bcmi




به هر سه عزیز تبریک میگم .


دختر علی عزیز ، لطفا پیگیر واریز اعتبارات به حساب کاربری شرکت کننده ها باش :)


ممنونم که شرکت کردین و قلمتون رو محک زدین .


اینبار 14 Eman شگفتی ساز شد و بیشترین جایزه رو به خودش اختصاص داد که صمیمانه بهش تبریک میگم mara


امیدوارم قلم هر سه عزیز روز به روز پخته تر و کوله بار موفقیتتون روز به روز سنگین تر بشه .


ممنونم و ایام به کام




maramaramara
سپاس شده توسط:
#17
با تشكر از ثمين عزيز بابت زحمتى كه كشيدن.
واما:
مسابقه ايى كه تنها سه شركت كننده داشته باشد مانند سه تخم مرغ است كه مى دانى
يكى از انها به تو تعلق دارد
حس خوبى به ادم دست نمى دهد،دوستاى عزيز نويسنده كاش شركتى فعالانه داشتيد
مهم رقابت و سرگرمى و خواندن داستانهاى متفاوت بود نه امتياز.
هيچ شكلكى نيست كه بتواند حالم را نشان دهد.bcmr
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
سپاس شده توسط:
#18
عالی بود:)
سپاس شده توسط:
#19
تشکر از ثمین عزیز بابت مسابقه زیبایی که برگزار کردش Tongue
خواستم که فردا برنده هارو اعلام کنم که دیگه ثمین کارمو راحت کردش مرسی mara
ببخش که نتونستم وظیفه ای که گردن م بود رو درست انجام بدم xcvk
تبریک به همه دوستان شرکت کننده و برنده ، و آقا ایمان بابت داستان زیباشون
mara

جوایز بهتون اهدا میشه
قلمتان پایدار
mara
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مسابقه ی داستان کوتاه:شب یلدا با دانه های انار و برش های هندوانه d.ali 10 995 ۰۲-۱۰-۹۶، ۱۱:۴۸ ق.ظ
آخرین ارسال: d.ali
  مسابقه داستانک نویسی برای همه * م .عباس زاده* 124 4,252 ۰۲-۰۷-۹۶، ۱۰:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: d.ali
  √ مسابقه شعر برای ایران رمان 2 barooni 1 358 ۱۸-۰۴-۹۶، ۰۷:۴۶ ب.ظ
آخرین ارسال: barooni

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
28 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۵-۱۱-۹۵, ۰۳:۴۴ ب.ظ)، ملکه برفی (۲۸-۰۱-۹۶, ۰۲:۲۲ ب.ظ)، hadis hpf (۰۹-۱۱-۹۵, ۰۱:۵۵ ق.ظ)، نويد (۰۱-۱۱-۹۵, ۰۳:۴۷ ق.ظ)، • Niha • (۲۶-۱۰-۹۵, ۱۲:۲۱ ب.ظ)، fatemeh . R (۰۷-۱۱-۹۵, ۱۱:۴۷ ق.ظ)، barooni (۱۸-۰۱-۹۶, ۰۵:۱۹ ب.ظ)، ثـمین (۱۶-۰۷-۹۶, ۰۴:۴۸ ب.ظ)، AsαNα (۱۶-۱۲-۹۵, ۰۱:۳۶ ق.ظ)، ft.samadi (۲۴-۱۰-۹۵, ۱۱:۰۳ ق.ظ)، hananee (۰۹-۱۱-۹۵, ۰۱:۵۲ ق.ظ)، _AYNAZ_ (۲۵-۱۰-۹۵, ۰۲:۲۲ ق.ظ)، nil2001 (۰۵-۱۱-۹۵, ۰۸:۴۲ ب.ظ)، d.ali (۱۳-۰۶-۹۹, ۰۹:۲۵ ب.ظ)، .AtenA. (۱۴-۱۱-۹۵, ۰۳:۳۴ ب.ظ)، Land star (۰۵-۱۱-۹۵, ۱۰:۳۳ ب.ظ)، Eman14 (۰۱-۱۱-۹۵, ۱۱:۵۰ ق.ظ)، •Vida• (۱۰-۰۳-۹۶, ۰۸:۰۵ ب.ظ)، minoo_f (۰۳-۰۱-۹۶, ۰۴:۳۷ ب.ظ)، :)nafas (۰۱-۱۱-۹۵, ۱۲:۰۲ ب.ظ)، ستاره ی احساس (۲۹-۱۲-۹۵, ۱۲:۲۹ ب.ظ)، salina (۲۶-۰۲-۹۶, ۰۲:۲۸ ب.ظ)، Fatemeh7721 (۱۹-۱۱-۹۵, ۰۸:۳۴ ق.ظ)، استار فایر (۲۱-۱۲-۹۵, ۱۰:۲۲ ب.ظ)، Azidan (۲۳-۱۲-۹۵, ۱۰:۲۰ ب.ظ)، ϻσπλ (۰۴-۰۱-۹۶, ۰۱:۳۳ ق.ظ)، مهرسا1383 (۳۱-۰۴-۹۶, ۰۵:۱۹ ب.ظ)، author (۰۵-۱۲-۹۶, ۱۱:۳۷ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان