۲۹-۱۱-۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ
مردی در حال مرگ بود. وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید.
خدا: «وقت رفتنه!»
مرد: «به این زودی؟ من نقشههای زیادی داشتم!»
خدا: «متأسفم، ولی وقت رفتنه.»
مرد: «در جعبهات چی دارید؟»
خدا: «متعلقات تو را.»
مرد: «متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛ لباسهام، پولهام و ...»
خدا: «آنها دیگر مال تو نیستند، آنها متعلق به زمین هستند.»
مرد: «خاطراتم چی؟»
خدا: «آنها متعلق به زمان هستند.»
مرد: «خانواده و دوستهایم؟»
خدا: «نه، آنها موقتی بودند.»
مرد: «پس وسایل داخل جعبه حتماً تن و بدنم هستند!»
خدا: «نه، آنها متعلق به گرد و غبار هستند.»
مرد: «پس مطمئناً روحم است!»
خدا: «اشتباه میکنی، روح تو متعلق به من است.»
مرد با اشک در چشمهایش و با ترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و دید خالی است! مرد دلشکسته گفت: «من هرگز چیزی نداشتم؟»
خدا : «درسته. تو مالک هیچ چیز نبودی!»
مرد: «پس من چی داشتم؟»
خدا: «لحظات زندگی مال تو بود. هر لحظه که زندگی کردی مال تو بود.»
زندگی فقط لحظه ها هستند
قدر لحظه هارا بدانیم و لحظه هارا دوست داشته باشیم
آنچه از سر گذشت؛ شد سر گذشت
حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!
تا که خواستیم یک «دو روزی» فکر کنیم
بر در خانه نوشتند؛ ⇦در گذشت⇨
خدا: «وقت رفتنه!»
مرد: «به این زودی؟ من نقشههای زیادی داشتم!»
خدا: «متأسفم، ولی وقت رفتنه.»
مرد: «در جعبهات چی دارید؟»
خدا: «متعلقات تو را.»
مرد: «متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛ لباسهام، پولهام و ...»
خدا: «آنها دیگر مال تو نیستند، آنها متعلق به زمین هستند.»
مرد: «خاطراتم چی؟»
خدا: «آنها متعلق به زمان هستند.»
مرد: «خانواده و دوستهایم؟»
خدا: «نه، آنها موقتی بودند.»
مرد: «پس وسایل داخل جعبه حتماً تن و بدنم هستند!»
خدا: «نه، آنها متعلق به گرد و غبار هستند.»
مرد: «پس مطمئناً روحم است!»
خدا: «اشتباه میکنی، روح تو متعلق به من است.»
مرد با اشک در چشمهایش و با ترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و دید خالی است! مرد دلشکسته گفت: «من هرگز چیزی نداشتم؟»
خدا : «درسته. تو مالک هیچ چیز نبودی!»
مرد: «پس من چی داشتم؟»
خدا: «لحظات زندگی مال تو بود. هر لحظه که زندگی کردی مال تو بود.»
زندگی فقط لحظه ها هستند
قدر لحظه هارا بدانیم و لحظه هارا دوست داشته باشیم
آنچه از سر گذشت؛ شد سر گذشت
حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!
تا که خواستیم یک «دو روزی» فکر کنیم
بر در خانه نوشتند؛ ⇦در گذشت⇨
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .