۱۰-۰۱-۹۶، ۰۴:۰۰ ب.ظ
شب ارزوها
زن با گوشه ى چارقد گل بته ايى نارنجى ،عرق از چهره ى خيس مرد گرفت .
پَرچارقد برروى چشمان باران زده و سرخش ،حركتى دورانى سرداد.
مجرى راديو با ارامش در مورد فضايل شب ارزوها و استجابت دعا حرف مى زد.
دستان زن ماسك اكسيژن را بر روى دهان كبود قهرمان جنگ نهاد و چشمانش با دنيايى پر از حسرت و خاطره خيره ى صورت زيرماسك و پيكر نحيف عشق تمام زندگيش شد.چشمان خاكسترى مردبا دنيايى از حرف خيره ى زن شد.
زن چادر سفيد نماز را برسرانداخت و با نگاه به ان خاكستريهاى پر حرف زمزمه كرد:
خدايا دراين شب مقدس بهترين را براى خود نمى خواهم ،براى او مى خواهم…
خدايا ديگر راحتش كن،او را ببر.اورا دراغوش خود بگير.
زن با گوشه ى چارقد گل بته ايى نارنجى ،عرق از چهره ى خيس مرد گرفت .
پَرچارقد برروى چشمان باران زده و سرخش ،حركتى دورانى سرداد.
مجرى راديو با ارامش در مورد فضايل شب ارزوها و استجابت دعا حرف مى زد.
دستان زن ماسك اكسيژن را بر روى دهان كبود قهرمان جنگ نهاد و چشمانش با دنيايى پر از حسرت و خاطره خيره ى صورت زيرماسك و پيكر نحيف عشق تمام زندگيش شد.چشمان خاكسترى مردبا دنيايى از حرف خيره ى زن شد.
زن چادر سفيد نماز را برسرانداخت و با نگاه به ان خاكستريهاى پر حرف زمزمه كرد:
خدايا دراين شب مقدس بهترين را براى خود نمى خواهم ،براى او مى خواهم…
خدايا ديگر راحتش كن،او را ببر.اورا دراغوش خود بگير.
خدايا تو ببين
خدايا تو ببخش
خدايا تو ببخش