امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
یک آیه، یک تفسیر
#21
وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا ۖ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا ۖ وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ۚ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي ۖ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ

و ما انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند ، ( خاصه مادر ) زیرا مادرش ( بار وجود ) او را به سختی حمل کرده و به سختی فرو نهاده و ( دوران ) بارداری و ( شیرخواری تا ) از شیر گرفتن او سی ماه است ( که مجموع کمترین مدت زمان حمل شش ماه ، و بیشترین مدت زمان شیر دادن دو سال است ، یا بیشترین زمان حمل یک سال ، و کمترین زمان شیر دادن هجده ماه ) . تا آن گاه که به کمال نیروی ( جسمی و عقلی ) خود و به چهل سالگی رسید گفت: پروردگارا ، مرا الهام کن و توفیق ده تا نعمتی را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشته ای ( نعمت ظاهری مادی و نعمت معنوی عقل و ایمان ) سپاس گزارم و عمل صالحی که تو از آن خشنود شوی به جا آورم ، و فرزندانم را برای من صالح گردان ، که من به سوی تو بازگشتم و بی تردید از تسلیم شدگانم. ( آیه درباره انسان مؤمن صالح است. )
آیت الله مشکینی
یالثارات الحسین
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
بسم الله الرحمن الرحیم
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (نمل۶۲)
 تفسیر آیه 62 سوره نمل از کلام اهل بیت علیهم السلام
 
در دعاى ندبه آمده است: اَيْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذى يُجابُ اِذا دَعا؛ كجاست آن مضطرى كه هرگاه دعا كند به اجابت مى رسد.
درباره آيه مباركه:)))ِنمل62(؛ آيا [جز خدا] كيست كه دعاى مضطرّ [ناچار ]را به اجابت رساند و شما را جانشينان زمين قرار دهد؟ ((  روايتى نقل شده كه امام صادق عليه السلام فرمود: اين آيه درباره قائم آل محمد عليهم السلام نازل شده است آن مضطرى كه هرگاه در مقام (ابراهيم) دو ركعت نماز بگذارد و خداوند را بخواند و دعا كند، خداوند دعاى او را اجابت فرمايد و او را خليفه در زمين قرار دهد.
هم از محمد بن مسلم روايت نموده كه امام پنجم فرمود: آيه أَمَّنْ يُجِيبُ در باره قائم ما نازل شده. هنگامى كه قيام ميكند عمامه بر سر مينهد و جنب مقام ابراهيم نماز ميگزارد و بدرگاه الهى تضرع مينمايد، و از آن موقع پرچم او در اهتزاز خواهد بود
(در تفاسیر مختلف مضطر را به معنی و مفهوم شخصی درمانده از همه کس و نا امید بیان نموده و تنها امیدش را خداوند می داند -مانند بیماری که قطع امید از دکتر شده- و از درون تنها امیدش خداوند است نه به زبان گوید خدا ولی امید به بنده خدا داشته باشد)
         كيست آيا كه نمايد مستجاب             خواندن بيچاره را در هيچ باب‏
         چون بخواند مر ورا از اضطرار             زو كند دفع آنچه باشد ناگوار
         مضطر آن باشد كه از خود نااميد             گشته باشد در مهمات شديد
         همچو بيمارى كه باشد محتضر             يا غريقى بر هلاكت منتظر
         شسته لوح دل ز نقش ممكنات             نيست رويش جز كه بر سلطان ذات‏
         شيخ داود يمانى رفته بود             بر عيادت خسته‏اى را خود ز جود
         گفت كن يا شيخ بهر من دعا             تا دهد حقم ز بيمارى شفا
         گفت تو ميكن دعا كه مضطرى             نيست حاجت بر دعاى ديگرى‏
         هم بگرداند شما را در زمين             از پى پيشينيان مر جانشين‏
         مر خدايى باشد آيا با خدا             ياد او ليكن كنيد اندك شما
         از شما يا اندكى گيريد پند             نيستيد از شكر منعم بهره‏مند
على بن ابراهيم رحمه اللَّه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه «نزلت فى القائم من آل محمد عليهم السلام هو و اللَّه المضطر اذا صلى فى المقام ركعتين و دعا الى اللَّه عز و جل فاجابه و يكشف السوء و يجعله خليفة فى الارض»
يعنى حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه آيه كريمه «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ» تا آخر در شأن قايم آل  محمد عليهم السلام نازل شده، اوست بخدا قسم مضطرى كه درين آيه مذكور شده چون آن حضرت در مقام ابراهيم دو ركعت نمازگزارد و دعا كند و مناجات نمايد بسوى خداى تعالى اجابت دعاى او كند و دفع كند جميع بديها را ازو بگرداند او را خليفه روى زمين. و از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده كه  «و اللَّه لكأنى انظر الى القائم عليه السّلام و قد اسند ظهره الى الحجر ثم ينشد اللَّه حقه الى ان قال عليه السّلام هو و اللَّه المضطر فى كتاب اللَّه فى قوله: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ»
يعنى امام عليه السّلام فرمود كه بخدا قسم هر آينه گويا مى‏بينم قايم عليه السّلام را در حالتى كه پشت مبارك خود را بحجر الاسود داده باشد پس بخواهد از خداى تعالى حق خود را تا آنكه گفت امام عليه السّلام كه قايم آل محمد بخدا قسم مضطريست كه در كتاب خداى تعالى در آيه أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ واقع شده پس اول كسى كه با او بيعت كند جبرئيل عليه السّلام است و بعد از آن سيصد و سيزده كس اللهم اجعلنا بحق ائمة الاخيار من جملته
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ: آيا كيست كه اجابت كند بيچاره را؟ يعنى نيست در عالم وجود كسى كه فرومانده و بيچاره را كه او را هيچ وسيله و حيله نباشد، إِذا دَعاهُ: وقتى كه بخواند او را به حقيقت، مگر ذات يگانه حق تعالى و رأس مضطرين كسى است كه در گناه متوغل شده باشد كه او را هيچ وسيله نجات نيست مگر غفران خداوند سبحان. بعضى گفته‏اند؟ «مضطرّ» كسى است كه دل از هستى خود برداشته مانند غريق دريا، گمشده صحرا و يا بيمار نااميد از سلامتى.
شيخ داود يمانى به عيادت بيمارى رفته بود، بيمار گفت: اى شيخ دعا كن براى شفاى من. گفت: تو دعا كن كه مضطرى و اجابت به دعاى مضطر بسته است، زيرا احتياج او بيشتر باشد و حق تعالى نيز بيچارگان را دوست مى‏دارد، پس حق تعالى ذاتى است كه اگر نيازمند بيچاره دعا كند اجابت فرمايد. وَ يَكْشِفُ السُّوءَ: و برمى‏دارد بدى را، يعنى دفع مى‏كند از او آنچه او را بد آيد. اما اجابت حق تعالى به شروط مصلحت آنست. وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ: و كيست كه مى‏گرداند شما را جانشينان پيشينيان در زمين و زمين را بعد از ايشان به تصرف شما درآورد. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ: آيا خداى ديگرى هست با خداى به حق كه در اين نعم خاصه و عامه او را اعانت كند، يعنى نيست و نشايد ديگر. قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ: كم مى‏باشند كسانى كه پند يابند، يا اندك هستند كسانى كه ياد كنند خدا را، يا نعم او را كم متذكر شوند. حفص و كسائى به «تاء» و تخفيف ذال قرائت نموده، يعنى اندكى متعظ مى‏شويد و ياد خدا مى‏كنيد و متذكر نعم او گرديد
- - ترجمه جلد سیزدهم از بحارالانوار
- - تفسیر صفی
- - مکیال المکارم فی فواید الدعاء للقایم ( عجل الله فرجه الشریف )
- - تفسير شريف لاهيجي، ج‏3، ص: 436
- - تفسير اثنا عشري، ج‏10، ص: 69
یالثارات الحسین
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
نگاهی به آیه مباهله در تفسیر المیزان
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» (آل‏ عمران-61)
پس هر كس با تو در باره بندگى و رسالت عيسى(علیه السلام) مجادله كرد بعد از علمى كه از مطلب يافتى، به ايشان بگو بيائيد ما فرزندان خود، و شما فرزندان خود را، ما زنان خود و شما زنان خود را، ما نفس خود، و شما نفس خود را بخوانيم و سپس مباهله كنيم و دورى از رحمت خدا را براى دروغگويان كه يا مائيم، يا شما، درخواست كنيم .
" فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ" حرف" فا" كه بر سر اين آيه در آمده مى‏رساند مضمون آيه كه دعوت به مباهله است، نتيجه ‏گيرى و تفريع بر تعليم الهى است كه در دو آيه قبل خاطر نشان نموده، فرمود:" ذلِكَ نَتْلُوهُ‏ عَلَيْكَ ..."، اين داستان عيسى(عليه السلام) بر تو تعليم كرديم از آيات ما و ذكر حكيم است.در آيه بعدش مطلب را با جمله:" حق از ناحيه پروردگار تو است، پس از مرددين مباش" تاكيد، و ختم كرد. و در آيه مورد بحث آن تعليم الهى را با بيانى واضح‏تر بيان مى‏كند. و چه بيانى روشن‏تر از مباهله و ضمير كاف خطاب" تو" در اين آيه به عيسى(عليه السلام) و يا به حق نامبرده در آيه قبل بر مى‏گردد.بيان آيه قبلى از خداى تعالى با اينكه بيانى الهى بود و شكى باقى نمى‏گذاشت، علاوه بر آن، مشتمل بود بر برهانى ساطع، بر آن حقيقتى كه آيه:" إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ" برهان ساطع ديگرى بر آن بود، پس علمى كه در جمله:" مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ" آمده، علمى است كه هم از راه وحى الهى حاصل مى‏شود و هم از راه برهان، پس اثر اين علم بايد هم در رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حاصل شود و هم در هر شنونده ‏اى ديگر در غير رسول خدا .بنا بر اين اگر فرض كنيم شنونده ‏اى در داستان عيسى(عليه السلام) شك كند از اين جهت كه دليل بر آن وحى الهى است، از اين جهت كه برهانى ساطع و عقل فهم بر آن قائم است، نمى‏تواند شك كند، و چه بسا به خاطر افاده همين نكته بوده كه فرمود:" مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ" و نفرمود:" من بعد ما بيناه لهم"، چون اگر اينطور فرموده بود از دليل اول يعنى وحى الهى سكوت كرده بود و اما با آوردن جمله اول فهماند دليل بر حقانيت داستان علم است و دليل آن علم دو تا است: يكى وحى و ديگرى برهان عقلى.
البته در اين ميان نكت ‏اى ديگر هست و آن اينكه آوردن تعبير اول و به رخ كشيدن علم مايه دلخوشى رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است و اينكه او به اذن خدا غالب و پروردگارش ياور او است و به هيچ وجه از نصرتش دريغ نمى‏دارد، چون همو بود كه علم به داستان عيسى(عليه السلام) را به وى ارزانى داشت." فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ" ضمير متكلم مع الغير" نا- ما" در كلمه "ندع" با همين ضمير در كلمات" ابنائنا" و" نسائنا" و" انفسنا" تفاوت دارد، اولى به دو طرف متخاصم، يعنى رسول خدا و بزرگان نجد كه مسيحى بودند برمى‏گردد و آن سه ضمير ديگر به رسول خدا و همراهانش، و به همين جهت كلام آيه در اين معنا است كه فرموده باشد بيائيد تا ابناء و نساء و انفس را بخوانيم و آن گاه ما ابناء و نساء و انفس خود را و شما هم ابناء و نساء و انفس خود را دعوت كنيد ... .
بنا براين در كلام اختصار گويى لطيفى بكار رفته و مصدر" مباهله" كه فعل" نبتهل" مضارع آن است به معناى ملاعنه است، يعنى لعنت كردن يكديگر، هر چند كه در خصوص آيه به معناى چيزى نظير محاجه بين شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بين بزرگان نصارا است، ولى تعميم دادن دعوت به فرزندان و زنان براى اين بوده كه اين احتجاج اطمينان آورتر باشد، چون وقتى كسى زن و بچه خود را هم نفرين كند، طرف مقابلش مى فهمد كه او به صدق دعوى خود ايمان كامل دارد، براى اينكه خداى تعالى محبت به زن و فرزند و شفقت بر آنان را در دل هر كسى قرار داده، بطورى كه هر انسانى حاضر است با مايه گذاشتن جان خود، آنان را از خطر حفظ كند و براى حفظ آنان و در راه حمايت و غيرت و دفاع از آنان دست به كارهاى خطرناك مى‏ زند، ولى حاضر نيست براى حفظ خود، ايشان را به خطر بيندازد.
و عينا به همين جهت است كه مى‏بينيم در آيه شريفه فرزندان را اول و زنان را دوم و خويشتن را در مرحله سوم ذكر كرده، چون محبت انسان نسبت به فرزندان شديدتر و با دوام‏تر است.و از اينجا روشن مى‏گردد اينكه بعضى از مفسرين گفته ‏اند: مراد از جمله‏" نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ ..." اين است كه بيائيد ما زن و بچه و خود شما را نفرين كنيم و شما زن و بچه و خود ما را نفرين كنيد، تفسير درستى نيست، براى اينكه اينطور معنا كردن آن نكته ‏اى را كه، براى تشريك زن و بچه خاطرنشان كرديم باطل مى‏سازد.
و اينكه بطور تفصيل موارد را يكى يكى شمرده، خود دليلى ديگر است بر اينكه پيشنهاد كننده سخت به دعوت خود ايمان و به حق اعتماد و خاطر جمعى داشته، كانّه پيشنهاد مى‏كند اى مسيحيان بيائيد همگى ما و همگى شما يكديگر را نفرين كنيم، تا لعنت بر دروغگويان شامل همه ما و يا شما شود، بطورى كه لعنت شامل حال زن و فرزند ما هم بشود و در نتيجه نسل دروغگو از روى زمين برچيده شود و اهل باطل ريشه ‏كن شوند.
 
پاسخ به یک توهم
با اين بيان پاسخ از اشكالى كه در ذيل آيه شده روشن مى‏شود و آن اشكال اين است كه گويا گفته باشند اين آيه نمى‏تواند در شان على و فاطمه و حسنين عليهم السلام نازل شده باشد، براى اينكه لفظ جمع وقتى استعمال مى‏شود كه حد اقل سه عدد مصداق داشته باشد و كلمه نساء بر يك تن- فاطمه (علیها السلام)- صادق نيست و كلمه" ابناء" در مورد حسنين(عليه السلام) كه دو تن هستند استعمال نمى‏شود، و همچنين استعمال كلمه" انفس" بر يك تن- على (علیه السلام)- صحيح نيست!اما پاسخش اين شد كه صدق كلام موقوف بر متعدد بودن ابناء و بسيار بودن نساء و انفس نيست، چون گفتيم: مقصود نهايى از اين نفرين اين است كه يكى از دو طرف با همه نفراتش از صغير و كبير و مرد و زن براى هميشه هلاك گردد، مفسرين هم اتفاق دارند و روايات هم متفقند، تاريخ هم مؤيد است كه رسول خدا، وقتى براى مباهله حاضر مى‏شد احدى به جز على و فاطمه و حسنين(عليه السلام) را با خود نياورد، پس از ناحيه آن جناب كسى حضور به هم نرسانيد مگر دو نفس، و دو ابن و يك زن و با آوردن اينان رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، امر پروردگارش را امتثال نمود.علاوه بر اينكه اصولا مراد از لفظ آيه امرى است، و مصداقى كه حكم آيه به حسب خارج منطبق بر آن است امرى ديگر، و اين بار اول نيست كه خداى تعالى حكم يا وعده و وعيد را كه بر حسب خارج با يك نفر منطبق است بطور دسته جمعى حكايت مى‏كند، مثلا با اينكه فرد معينى زن خود را ظهار كرده بود و آيه در شان او نازل شده بود مى‏فرمايد:" الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ ..." 1باز در باره همان يك فرد بصورت دسته جمعى مى‏فرمايد:" وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا" 2، و در باره شخص واحدى كه گفته بوده خدا فقير و من توانگرم، به صورت دسته جمعى فرموده:" لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ" 3،و در پاسخ شخص واحدى كه پرسيده بود چگونه انفاق كنيم؟ به صورت دسته جمعى فرمود:" يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ؟ قُلِ الْعَفْوَ" 4و از اين قبيل آيات بسيارى كه به لفظ دسته جمعى نازل شده، در حالى كه مصداق خارجيش به حسب شان نزول فرد معينى بوده." ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ" مصدر" ابتهال" كه باب افتعال است از ثلاثى" با- ها- لام" گرفته شده و مصدر" بهل" به فتحه اول و هم به ضمه آن به معناى لعنت است، اين اصل معناى كلمه است، ولى بعدها در مطلق دعا و درخواست زياد شد، البته دعائى كه با اصرار و سماجت صورت بگيرد.و جمله:" فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ" اين جمله به منزله بيانى است براى ابتهال، و اگر فرموده:" فنجعل"، لعنت خدا را بر دروغگويان قرار بدهيم و نفرموده:" فنسئل"، (و از خدا لعنت را براى دروغگويان درخواست كنيم)، براى اين بود كه اشاره كند به اينكه اين نفرين درگير است، چون باعث مى‏شود حق از باطل ممتاز گردد و خلاصه روشن شدن حق از باطل فعل بستگى دارد به درگير شدن اين نفرين و چون درگيريش به اين جهت حتمى است، اينطور تعبير كرد كه " لعنت را بر دروغگو قرار دهيم" و نفرمود:" درخواست كنيم" چون استجابت شدن و نشدن درخواست معلق است." الكاذبين" اين كلمه به خاطر اينكه در سياق عهد واقع شده الف و لام آن، الف و لام عهد است، يعنى همان دروغگويان معهود، نه استغراق و يا جنس و نمى‏خواهد بفرمايد تمام دروغگويان دنيا و جنس آنان را نفرين كنيم، بلكه دروغگويانى را نفرين كنيم كه در اين ماجرا در يكى از دو طرف مباهله قرار دارند، يا در طرف" اسلام" و يا در طرف" مسيحيت" قرار گرفته ‏اند، اسلام مى‏ گفت: هيچ معبودى غير خدا نيست و عيسى(عليه السلام) بنده خدا و رسول او است، مسيحيت مى‏ گفتند: عيسى خودش اللَّه و يا پسر اللَّه است و يا اللَّه سومى از سه خدا است.
 
اهل بيت پيامبر در دعوى و دعوت رسول الله شريك بودند
و بنا بر اين پس اين معنا روشن است كه اگر ادعا و مباهله ‏اى بر سر آن، بين شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بين جمعيت نصارا بود يك طرف شخص واحد و طرف ديگر جمعيتى بود، لازم بود در آيه تعبيرى بياورد كه قابل انطباق بر مفرد و جمع باشد، مثلا بفرمايد:" فنجعل لعنة اللَّه على من كان كاذبا"، (لعنت خدا را بر كسى قرار دهيم كه دروغگو بوده باشد)،ولى اينطور نفرموده، معلوم مى‏شود دروغگويى كه نفرين شامل حالش مى‏شود جمعيتى است كه در يك طرف اين محاجه قرار گرفته، حال يا در طرف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و يا در طرف نصارا، و اين خود دليل بر اين است كه همه حاضران در مباهله، شريك در ادعا هستند، چون كذب همواره در ادعا است، پس هر كس كه با رسول خدا بوده، يعنى على و فاطمه و حسنين(عليه السلام) در دعوى رسول خدا و در دعوتش شريك بودند و اين از بالاترين مناقبى است كه خداى تعالى اهل بيت پيامبرش(عليه السلام) را به آن اختصاص داده، هم چنان كه مى‏بينيم در آيه شريفه از اهل بيت تعبير به" انفس" و" نساء" و" ابناء" كرده يعنى اين چند تن را از ميان همه مردان و زنان و فرزندان خصوص اهل بيت را جان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و زنى كه منتسب به رسول خدا است و فرزندان رسول خدا خوانده.
حال اگر بگويى همين چند سطر قبل، خودت گفتى كه اطلاق لفظ" جمع" در مورد مفرد در قرآن كريم بسيار است و در آيه مورد بحث هم كلمه جمع (نساء) را بر فاطمه(عليه السلام) اطلاق كرده، پس چه مانعى دارد كه استعمال لفظ" كاذبين" را هم به همين نحو در يك فرد، صحيح بدانيم يعنى بگوئيم در طرف مسيحيت منظور همه آن دروغگويان است و در طرف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شخص آن جناب، كه بنا بر اين ديگر على و فاطمه و حسنين‏(عليه السلام) شريك در دعوى و در نتيجه شريك در نفرين نيستند.
در پاسخ مى‏گوئيم: مقام آن آيات كه از يك نفر تعبير به جمع آورده، با مقام آيه مورد بحث فرق دارد و آن اين است كه در آياتى كه لفظ" جمع" را در مورد" مفرد" اطلاق كرده، براى اين بوده كه فرد دخالت بخصوصى نداشته، و آنچه از آن فرد سر زد ممكن است از ديگران هم سر بزند، پس ديگران هم در آن عمل و در ملحق شدن به مورد آيه شريك آن فردند، پس بايد لفظ را جمع بياورد تا اگر ديگران هم خواستند آن عمل را انجام بدهند حكمش را بدانند و اما در جايى كه ممكن نيست عمل مورد نظر از ديگران نيز سر بزند و عمل مورد آيه چيزى نيست كه براى ديگران هم پيش بيايد، بدون شك نبايد لفظ را جمع بياورد، مثل آيه شريفه:" وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ" 5، و آيه شريفه:" لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ" 6 و آيه:" إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَ‏- تا آنجا كه مى‏فرمايد- وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ، إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ" 7.آيه مورد بحث هم كه راجع به مباهله است از اين قبيل آيات است، چون مباهله رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با نصاراى نجران چيزى نيست كه جز در مورد خودش اتفاق بيفتد، پس اگر در همين مورد كه اتفاق افتاده مدعيان در هر دو طرف به وصف جمع و چند نفرى نبوده باشند، نبايد مى‏فرمود:" كاذبين" (با صيغه جمع).
 
در قضيه مباهله، رسول الله اهل بيت خود را بعنوان شركاء خود در دعوت همراه برد
حال اگر بگويى نصارايى كه به سوى رسول خدا آمده بودند، همگى صاحب دعوى بودند و مى‏گفتند: مسيح، اللَّه و يا حد اقل پسر اللَّه و يا سومى از سوى خدا است و در اين دعوى هيچ فرقى بينشان نبود، مردانشان همين دعوى را داشتند، زنانشان هم همين دعوى را اظهار مى‏كردند، در جانب رسول اللَّه هم همين طور بود، يعنى هم رسول خدا مدعى بود به اينكه هيچ معبودى به جز اللَّه نيست و عيسى بن مريم، بنده و فرستاده خدا است و هم همه مؤمنين، بدون اينكه اين دعوى در بين مؤمنين اختصاص به كسى داشته باشد، حتى اختصاص به رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نداشت، پس كسانى كه با آن جناب براى مباهله آمدند، فضيلتى و مزيتى بر ساير مؤمنين نداشتند.بله تنها اين فرق را داشتند كه رسول اللَّه ايشان را به عنوان نمونه‏ اى از مردان و زنان و كودكان مؤمنين همراه آورد، چون آيه فرموده بود از هر طايفه نمونه ‏اى بياورد، علاوه بر اينكه آيه شريفه سخن از دعوت دارد نه از ادعا، و همراهان رسول خدا به فرضى كه در دعوت شركت داشته باشند، در ادعا كه شغل خاص رسول خدا است شركت نداشتند، در حالى كه شما در چند سطر قبل گفتيد: (پس هر كس با رسول خدا بوده يعنى على و فاطمه و حسنين(عليه السلام) در دعوى رسول خدا و در دعوتش شريك بودند).در پاسخ مى‏ گوئيم: اگر آوردن رسول خدا نامبردگان را به عنوان نمونه ‏اى از مردان و زنان و كودكان مؤمنين مى‏بود، لازم بود حد اقل دو نفر مرد و سه زن و سه فرزند همراه خود مى‏آورد تا فرمان:" انفسنا و نسائنا و ابنائنا" را امتثال كرده باشد، پس اگر از مردان تنها على(عليه السلام) و از زنان تنها فاطمه (علیها السلام) و از فرزندان تنها حسنين(عليه السلام) را آورد، براى اين بود كه آوردن همين‏ها مصحح صدق امتثال بوده، به اين معنا كه غير از نامبردگان كسى كه شركت دادنش امتثال امر خدا باشد نيافته.
یالثارات الحسین
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
بسم الله الرحمن الرحيم)
الم 
1
ذلك الكتب لا ريب فيه هدى للمتقين(2
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1- الم
2- اين كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد، و مايه هدايت پرهيزكاران است .

تفسير:
تحقيق درباره حروف مقطعه قرآندر آغاز بيست و نه سوره از سوره هاى قرآن با حروف مقطعه برخورد مى كنيم و چنانكه از نامش پيدا است اين حروف حروفى بريده از هم به نظر مى رسد، و كلمه مفهومى را ظاهرا نمى سازد.حروف مقطعه قرآن همى شه جزء كلمات اسرار آميز قرآن محسوب مى شده ، و مفسران براى آن تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند، و با گذشت زمان و تحقيقات جديد دانشمندان تفسيرهاى تازهاى براى آن پيدا مى شود.جالب اينكه در هيچيك از تواريخ نديدهايم كه عرب جاهلى و مشركان وجودحروف مقطعه را در آغاز بسيارى از سوره هاى قرآن بر پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خرده بگيرند، و آن را وسيله اى براى استهزاء و سخريه قرار دهند، و اين خود مى رساند كه گويا آنها نيز از اسرار وجود حروف مقطعه كاملا بيخبر نبوده اند.به هر حال از ميان اين تفاسير چند تفسير است كه از همه مهمتر و معتبرتر به نظر مى رسد، و هماهنگ با آخرين تحقيقاتى است كه در اين زمينه به عمل آمده ، و ما اين چند تفسير را به تدريج در آغاز اين سوره ، و سوره آل عمران ، و سوره اعراف به خواست خدا بيان خواهيم كرد، اكنون به مهمترين آنها در اينجا مى پردازيم :اين حروف اشاره به اين است كه اين كتاب آسمانى با آن عظمت و اهميتى كه تمام سخنوران عرب و غير عرب را متحير ساخته و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است ، از نمونه همين حروفى است كه در اختيار همگان قرار دارد در عين اينكه قرآن از همان حروف الف باء و كلمات معمولى تركيب يافته ، به قدرى كلمات آن موزون است و معانى بزرگى در بر دارد، كه در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى كند، روح را مملو از اعجاب و تحسين مى سازد، و افكار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مى نمايد، جمله بنديهاى مرتب و كلمات آن در بلندترين پايه قرار گرفته و معانى بلند را در قالب زيباترين الفاظ مى ريزدكه همانند و نظير ندارد.فصاحت و بلاغت قرآن بر كسى پوشيده نيست ، اين گفته صرف ادعا نمى باشد زيرا آفريدگار جهان همان كسى كه اين كتاب را بر پيامبر نازل كرده همه انسانها را دعوت به مقابله به مثل نموده است و از آنها خواسته كه همانند آن ، يا لااقل يك سوره مثل آنرا بياورند، او دعوت نموده است كه عموم جهانيان (جن و انس ) با همكارى و هم فكرى اگر مى توانند مانند آنرا بياورند اما همه عاجز و ناتوان ماندند، و اين نشان مى دهد كه مولود فكر آدمى نيست .درست همانطور كه خداوند بزرگ از خاك ، موجوداتى همچون انسان با آن ساختمان شگفت انگيز، و انواع پرندهگان زيبا، و جانداران متنوع ، و گياهان و گلهاى رنگارنگ ، مى آفريند و ما از آن كاسه و كوزه و مانند آن مى سازيم ، همچنين خداوند از حروف الفبا و كلمات معمولى ، مطالب و معانى بلند را در قالب الفاظ زيبا و كلمات موزون ريخته و اسلوب خاصى در آن بكار برده كه همه انگشت حيرت به دندان گرفته اند، آرى همين حروف در اختيار انسانها نيز هست ولى توانائى ندارند كه تركيبها و جملهبنديهائى بسان قرآن ابداع كنند.
عصر طلائى ادبيات عربجالب توجه اينكه : عصر جاهليت يك عصر طلائى از نظر ادبيات بود همان اعراب باديه نشين ، همان پا برهنه ها و نيمه وحشيها با تمام محروميتهاى اقتصادى و اجتماعى دلهائى سرشار از ذوق ادبى و سخن سنجى داشتند، به طورى كه امروز، اشعارى كه يادگار آن دوران طلائى است ، از اصيلترين و پرمايه ترين اشعار عرب محسوب مى شود، و ذخائر گرانبهائى براى علاقمندان ادبيات عربى اصيل است ، اين خود بهترين دليل براى نبوغ ادبى و ذوق سخن پرورى اعراب در آن دوران مى باشد.عربها در زمان جاهليت يك بازار بزرگ سال به نام (بازار عكاظ) داشتند كه در عين حال يك مجمع مهم ادبى و كنگره سياسى و قضائى نيز محسوب مى باشد.در اين بازار علاوه بر فعاليتهاى اقتصادى عاليترين نمونه هاى نظم و نثر عربى از طرف شعراء و سخنسرايان توانا، در اين كنگره بزرگ عرضه مى گرديد، و بهترين آنها به عنوان (شعر سال ) انتخاب مى شد كه هفت قطعه (يا ده قطعه ) آن به نام (سبعه ) يا (عشره معلقه ) معروف است ، و البته موفقيت در اين مسابقه بزرگ ادبى افتخار بزرگى براى سراينده آن شعر و قبيله اش بود.در چنان عصرى قرآن آنها را دعوت به مقابله به مثل كرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز كردند، و در برابر آن زانو زدند (شرح بيشتر در زمينه تحدى قرآن و ناتوان ماندن از آوردن مثل آن را ذيل آيه 23 همين سوره خواهيد خواند).شاهد گوياگواه زنده اين تفسير براى حروف مقطعه حديثى است كه از على بن الحسين (عليهماالسلام ) امام سجاد (عليه السلام ) رسيده است آنجا كه مى فرمايد: كذب قريش واليهود بالقرآن و قالوا هذا سحر مبين ، تقوله فقال الله :(الم ذلك الكتاب ...): اى يا محمد هذا الكتاب الذى انزلته اليك هوالحروف المقطعة التى منها الف و لام و م و هو بلغتكم و حروف هجائكم فاتوا بمثله ان كنتم صادقين ...:(قريش و يهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است ، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است ، خداوند به آنها اعلام فرمود:(الم ذلك الكتاب ) يعنى اى محمد كتابى كه بر تو فرو فرستاديم از همين حروف مقطعة (الف لام م ) و مانند آن است كه همان حروف الفباى شما است .شاهد ديگر: حديثى است كه از امام على ابن موسى الرضا (عليهماالسلام ) رسيده است آنجا كه مى فرمايد: (...ثم قال ان الله تبارك و تعالى انزل هذاالقرآن بهذه الحروف التى يتداولها جميع العرب ثم قال : قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن ...)... خداوند بزرگ قرآن را نازل فرمود با همين حروفى كه جميع عرب با آن تكلم مى كنند، سپس فرمود: بگو اگر انس و جن با هم همكارى كنند كه مثل قرآن را بياورند توانائى بر آن را ندارند ....)نكته ديگرى كه اين نظريه را درباره معنى حروف مقطعه قرآن تائيد مى كند اين است كه در 24 مورد از آغاز سوره هائى كه با اين حروف شروع شده است ، بلافاصله سخن از قرآن و عظمت آن به ميان آمده ، اين خود نشان مى دهد كه ارتباطى ميان اين دو، (حروف مقطعه و عظمت قرآن ) موجود است .اينك چند نمونه از آنها را در اينجا مى آوريم :1- الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير(هود: 1 2)2- طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين (نمل 1 و 2).3- الم تلك آيات الكتاب الحكيم (لقمان 1 و 2).4- المص كتاب انزل اليك (اعراف 1 و 2).در تمام اين موارد و موارد بسيار ديگر از آغاز سوره هاى قرآن پس از ذكر حروف مقطعه سخن از قرآن به آمده ، و از عظمت آن بحث شده است .بعد از بيان حروف مقطعه قرآن اشاره به عظمت اين كتاب آسمانى كرده مى گويد:(اين همان كتاب با عظمت است كه هيچگونه ترديد در آن وجود ندارد) (ذلك الكتاب لا ريب فيه ).اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه خداوند به پيامبر خويش وعده داده كتابى براى راهنمائى انسانها بر او نازل كند كه براى همه حق طلبان مايه هدايت و براى حقيقت جويان جاى ترديد در آن نباشد، و اكنون به وعده خود وفا كرده است .اما اينكه مى گويد هيچگونه شك و ترديد در آن وجود ندارد اين يك ادعا نيست بلكه منظور اين است كه محتواى قرآن آنچنان است كه خود شهادت بر حقانيت خويش مى دهد، و همچون طبله عطار است خاموش و هنرنماى و به تعبير ديگر: آنچنان آثار صدق و عظمت و انسجام و استحكام و عمق معانى و شيرينىو فصاحت لغات و تعبيرات در آن نمايان است كه هر گونه وسوسه و شك را از خود دور مى كند، و مصداق آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است مى باشد.
جالب اينكه گذشت زمان نه تنها طراوت آن را نمى كاهد، بلكه با پيشرفت علوم و برداشته شدن پرده از روى اسرار كائنات حقائق قرآن روشنتر مى گردد، و هر قدر علم به سوى تكامل پيش مى رود درخشش اين آيات بيشتر مى شود.اين يك ادعا نيست ، واقعيتى است كه به خواست خدا در لابلاى همين كتاب تفسير به آن پى خواهيم برد.نكته ها1- چرا اشاره به دور ؟ميدانيم كلمه (ذلك ) در لغت عرب اسم اشاره بعيد است ، بنابر اين ذلك الكتاب مفهومش (آن كتاب )است ، در حالى كه در اينجا بايد از اشاره به نزديك استفاده مى شد، و (هذا الكتاب ) مى گفت چرا كه قرآن در دسترسى مردم قرار گرفته بود.اين به خاطر آن است كه گاهى از اسم اشاره بعيد براى بيان عظمت چيز يا شخصى استفاده مى شود، يعنى آنقدر مقام آن بالا است كه گوئى در نقطه دور دستى در اوج آسمانها، قرار گرفته است در تعبيرات فارسى نيز نظير آن را داريم فى المثل در حضور افراد بزرگ مى گوئيم : (اگر آن سرور اجازه دهند چنين كار را مى كنيم ). در حالى كه بايد اين سرور گفته شود، اين تنها براى بيان عظمت و بلندى مقام است .در بعضى ديگر از آيات قرآن تعبير به (تلك ) شده كه آنهم اشاره بعيد است مانند تلك آيات الكتاب الحكيم) (لقمان آيه 2).2- معنى كتابكتاب به معنى مكتوب و نوشته شده است ، و بدون ترديد منظور از كتاب در آيه مورد بحث قرآن مجيد است .در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر تمام قرآن در آن روز نوشته شده بود؟ در پاسـخ اين سؤ ال مى گوئيم نوشته شدن تمام قرآن لازم نيست چرا كه قرآن هم به كل اين كتاب گفته مى شود و هم به اجزاء آن .به علاوه (كتاب ) گاهى به معنى وسيعترى اطلاق مى شود به معنى مطالبى كه درخور نوشتن است و به صورت مكتوب بيرون خواهد آمد، هر چند تا آن زمان نوشته نشده باشد، در سوره ص آيه 29 مى خوانيم : كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته : (اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم ، كتابى است پر بركت تا مردم در آيات آن بينديشند) مسلم است كه قرآن قبل از نزولش به صورت نوشتهاى در ميان انسانها وجود نداشت .اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به كتاب اشاره به مكتوب بودنش در (لوح محفوظ) باشد (درباره لوح محفوظ در جاى خود بحث خواهيم كرد).3- هدايت چيست ؟كلمه هدايت در قرآن در مورد فراوانى استعمال شده است ولى ريشه و اساس همه آنها به دو معنى بازگشت مى كند:1-(هدايت تكوينى ) كه در تمام موجودات جهان وجود دارد (منظور از هدايت تكوينى رهبرى موجودات به وسيله پروردگار زير پوشش نظام آفرينش و قانونمنديهاى حساب شده جهان هستى است ).قرآن مجيد در اين زمينه از زبان موسى (عليه السلام ) مى گويد: ربنا الذى اعطى كل شيى ء خلقه ثم هدى : (پروردگار ما همان كسى است كه همه چيز را آفريد و سپس آن را هدايت كرد) (طه 50).2- (هدايت تشريعى ) كه به وسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى انجاممى گيرد و انسانها با تعليم و تربيت آنان در مسير تكامل پيش ميروند شاهد آن نيز در قرآن فراوان است از جمله مى خوانيم : و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا: (آنها را راهنمايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كنند) (انبياء 73).4- چرا هدايت قرآن ويژه پرهيزكاران است ؟مسلما قرآن براى هدايت همه جهانيان نازل شده ، ولى چرا در آيه فوق هدايت قرآن مخصوص پرهيزكاران معرفى گرديده ؟علت آن اين است كه تا مرحله اى از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسليم در مقابل حق و پذيريش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است ) محال است انسان از هدايت كتابهاى آسمانى و دعوت انبياء بهره بگيرد.به تعبير ديگر: افراد فاقد ايمان دو گروهند: گروهى هستند كه در جستجوى حقند و اين مقدار از تقوا در دل آنها وجود دارد كه هر جا حق را ببينند پذيرا مى شوند.گروه ديگرى افراد لجوج و متعصب و هواپرستى هستند كه نه تنها در جستجوى حق نيستند بلكه هر جا آن را بيابند براى خاموش كردنش تلاش مى كنند.مسلما قرآن و هر كتاب آسمانى ديگر تنها به حال گروه اول مفيد بوده و هست و گروه دوم از هدايت آن بهره اى نخواهند گرفت .و باز به تعبير ديگر: علاوه بر (فاعليت فاعل ) (قابليت قابل ) نيز شرط است ، هم در هدايت تكوينى و هم در هدايت تشريعى .زمين شوره زار هرگز سنبل بر نيارد، اگر چه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد بلكه بايد زمين آماده باشد تا از قطرات زنده كننده باران بهره گيرد.سرزمين وجود انسانى نيز تا از لجاجت و عناد و تعصب پاك نشود، بذر هدايت را نمى پذيرد، و لذا خداوند مى فرمايد:(قرآن هادى و راهنماى متقيان است ).
یالثارات الحسین
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ثواب خواندن سوره آیة الکرسی به همراه تفسیر آن صنم بانو 0 200 ۲۷-۱۲-۹۶، ۰۸:۱۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Star آیه ای از قرآن که خطر زلزله را برطرف می کند صنم بانو 0 176 ۰۱-۰۹-۹۶، ۱۲:۲۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  هر روز یک آیه avapars 0 114 ۰۳-۰۳-۹۶، ۱۱:۳۵ ق.ظ
آخرین ارسال: avapars

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
14 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۰۵-۰۳-۹۶, ۰۴:۲۰ ب.ظ)، نويد (۱۱-۰۴-۹۶, ۰۳:۴۲ ب.ظ)، avapars (۲۶-۰۷-۹۶, ۰۶:۰۱ ب.ظ)، barooni (۰۳-۰۳-۹۶, ۰۸:۲۹ ب.ظ)، صنم بانو (۱۹-۰۸-۹۶, ۰۶:۵۷ ق.ظ)، ثـمین (۰۵-۰۳-۹۶, ۰۴:۱۷ ب.ظ)، shab mahtabi (۱۱-۰۳-۹۶, ۰۱:۰۵ ب.ظ)، d.ali (۰۸-۰۷-۹۶, ۰۶:۳۳ ب.ظ)، salina (۱۳-۰۵-۹۶, ۱۰:۰۱ ب.ظ)، !!Tina!! (۰۸-۰۷-۹۶, ۰۲:۴۴ ب.ظ)، taranomi (۲۵-۰۷-۹۶, ۰۷:۵۰ ب.ظ)، بهار نارنج (۰۸-۰۷-۹۶, ۰۵:۲۹ ب.ظ)، $MoNtHs OfF$ (۰۳-۰۴-۹۶, ۱۱:۱۸ ب.ظ)، ♥فاطیما♥ (۰۶-۰۷-۹۶, ۰۸:۴۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان