امتیاز موضوع:
  • 5 رای - 4.8 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
☻ داستان با سه کلمه ! ☻
#21
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم مثل همیشه خوش تیپ بود
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم مثل همیشه خوش تیپ بود. همیشه از راه رفتن
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم مثل همیشه خوش تیپ بود. همیشه از راه رفتن با غرور لذت میبرد
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم مثل همیشه خوش تیپ بود. همیشه از راه رفتن با غرور لذت میبرد .
با شنیدن صدای بوق
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم مثل همیشه خوش تیپ بود. همیشه از راه رفتن با غرور لذت میبرد .
با شنیدن صدای بوق نگاهمو با شرم
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم مثل همیشه خوش تیپ بود. همیشه از راه رفتن با غرور لذت میبرد .
با شنیدن صدای بوق نگاهم رو با شرم وصل نگاهش انداختم
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم مثل همیشه خوش تیپ بود. همیشه از راه رفتن با غرور لذت میبرد .
با شنیدن صدای بوق نگاهم رو با شرم وصل نگاهش انداختم نگاهش رنگ عشق داشت
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
امروزم مثله همیشه دلم عجیب گرفته بود یهو به فکرم رسیددفترچه خاطراتمو بردارم و خاطرات
شیرین روزهای خوش با تو بودن رو مرور کنم روی تخت دراز کشید م ودفترخاطراتمو بازکردم
ازهمون صفحه ی اول شروع کردم به خوندن ورق پاره های تلخی که اشک را مهمان چشمان به رنگ دریایم کردند. اون روزها محمد
برایم حکم دلدادگی داشت ، روزهایی که مثل رویا گذشت ، رویاهایی گاه تلخ و گاه شیرین ..
خوب یادمه که اون روز با هم قرار داشتیم مثل همیشه خوش تیپ بود. همیشه از راه رفتن با غرور لذت میبرد .
با شنیدن صدای بوق نگاهم رو با شرم وصل نگاهش انداختم نگاهش رنگ عشق داشت .
کیفم رو برداشتم و
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان با سه کلمه (سری جدید ) ثـمین 26 1,256 ۲۳-۱۰-۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ
آخرین ارسال: ستاره ی احساس
  داستان نفر قبل رو ادامه بده (دور دوم) ****Dayan**** 26 1,595 ۰۳-۰۶-۹۵، ۰۲:۴۸ ب.ظ
آخرین ارسال: • Niha •
Thumbs Up ☻ داستان با سه کلمه ! ☻ sadaf 80 3,052 ۱۰-۰۹-۹۴، ۰۵:۰۲ ب.ظ
آخرین ارسال: Ar.chly

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
42 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۱۳-۱۰-۹۴, ۰۲:۴۰ ب.ظ)، sadaf (۳۰-۰۸-۹۵, ۰۱:۱۷ ق.ظ)، N!rvana (۱۲-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۷ ب.ظ)، .ShahrzaD. (۰۹-۰۴-۹۴, ۱۱:۴۲ ب.ظ)، نويد (۱۳-۰۸-۹۹, ۱۱:۵۲ ق.ظ)، شیرین فرهمندپور (۱۵-۰۸-۹۴, ۱۰:۴۹ ق.ظ)، خانوم معلم (۱۹-۰۷-۹۴, ۱۰:۰۵ ب.ظ)، Ar.chly (۲۹-۰۹-۹۴, ۰۸:۲۳ ب.ظ)، تورنادو (۱۰-۰۴-۹۴, ۰۱:۲۶ ق.ظ)، • Niha • (۳۰-۰۸-۹۵, ۰۱:۳۳ ق.ظ)، ****Dayan**** (۰۷-۰۹-۹۴, ۱۱:۳۱ ب.ظ)، "MJ" (۱۱-۰۹-۹۴, ۰۳:۳۱ ب.ظ)، دختر ایران (۰۶-۰۹-۹۴, ۰۶:۲۵ ب.ظ)، nobody (۲۴-۰۹-۹۴, ۰۹:۴۹ ب.ظ)، ..MiSs ZaHRa.. (۱۴-۰۴-۹۴, ۰۴:۰۴ ق.ظ)، ❀ღÅℤⅈℕღ❀ (۲۲-۰۴-۹۴, ۰۶:۲۲ ب.ظ)، فاطمه27 (۲۵-۰۵-۹۴, ۰۲:۰۱ ب.ظ)، سهند (۳۰-۰۴-۹۴, ۰۳:۴۹ ب.ظ)، MaryaM_sh (۲۲-۰۳-۹۵, ۰۲:۳۵ ب.ظ)، dakhtare-darya (۱۲-۰۶-۹۴, ۰۳:۲۸ ب.ظ)، 2fan2314 (۱۲-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۶ ب.ظ)، mania (۰۴-۰۹-۹۴, ۰۵:۵۰ ب.ظ)، nza3380 (۰۷-۰۹-۹۴, ۱۰:۳۱ ب.ظ)، fatemeh . R (۲۶-۰۹-۹۴, ۰۷:۵۵ ب.ظ)، *hasti* (۰۶-۰۹-۹۴, ۰۵:۳۷ ب.ظ)، #*Ralya*# (۲۲-۰۵-۹۵, ۰۷:۴۴ ب.ظ)، nasim30 (۲۷-۰۷-۹۴, ۰۷:۴۰ ب.ظ)، barooni (۰۱-۱۱-۹۵, ۱۲:۴۵ ب.ظ)، armiti (۰۹-۰۹-۹۴, ۰۴:۳۶ ب.ظ)، بهار۲۳ (۰۴-۰۹-۹۴, ۱۱:۴۷ ب.ظ)، aydil (۰۶-۰۹-۹۴, ۰۷:۵۵ ب.ظ)، لیلا خفن (۰۶-۰۹-۹۴, ۰۹:۵۰ ب.ظ)، ****نگار**** (۱۱-۰۹-۹۴, ۰۷:۲۳ ب.ظ)، ارغوان x (۰۴-۱۰-۹۴, ۱۰:۲۹ ب.ظ)، Mohade3_asi (۰۹-۰۳-۹۵, ۰۴:۵۴ ب.ظ)، ثـمین (۳۰-۰۸-۹۵, ۰۱:۰۱ ب.ظ)، AsαNα (۰۱-۱۱-۹۵, ۰۲:۴۵ ب.ظ)، nazanin_prsh (۰۷-۰۸-۹۵, ۱۲:۳۹ ق.ظ)، bahare24 (۰۳-۰۹-۹۵, ۰۲:۵۰ ب.ظ)، یاس ارغوان (۲۰-۰۶-۹۵, ۰۲:۴۶ ب.ظ)، d.ali (۳۰-۰۸-۹۵, ۱۲:۵۶ ق.ظ)، دختربهار (۱۳-۰۹-۹۵, ۱۰:۴۶ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان