۰۷-۰۸-۹۳، ۱۰:۴۴ ب.ظ
[b]جامه ی مقتول
وقتی که کین و فتنه تمام ست و جنگ نیست
سرباز رفته ناله ئی از قلب تنگ نیست
حتّی صدای لغزش یک پاره سنگ نیست
وقتی که قتلگاه چنین خالی ست وسرد
هرگوشه نشانِ زمانی ست پُر ز دَرد
وقتی که برف جامه ی هر بوته ی خار هست
اجساد کشتگان وسط خار زار هست.
یک خطّه ابردر افقِ تنگ و تارهست
وآن نیز رفته رفته شود محو و ناپدید
می رسد آن زمان، سوی این بسته بنگرید:
ازدوردر مدارِ نظر شکل مبهمی ست
نزدیک ترنشانه ی خونین ماتمی ست
این بسته ژنده جامه ی پیچیده درهمی ست
این جامه دارد از دل یک بینوا خبر
آن بینوا که دارد به جنگ وجدال سر
ازچه نگاه خلق براین جامه سرسریست؟
هرلای آن زحاصل جنگ و جدال دَریست
پیچیده گشته در وسطش قلب مادریست
سرباز رفته می دهد از ره بدان سلام
مادرازآن میانه فرستد بدو پیام.
وقتی که کین و فتنه تمام ست و جنگ نیست
سرباز رفته ناله ئی از قلب تنگ نیست
حتّی صدای لغزش یک پاره سنگ نیست
وقتی که قتلگاه چنین خالی ست وسرد
هرگوشه نشانِ زمانی ست پُر ز دَرد
وقتی که برف جامه ی هر بوته ی خار هست
اجساد کشتگان وسط خار زار هست.
یک خطّه ابردر افقِ تنگ و تارهست
وآن نیز رفته رفته شود محو و ناپدید
می رسد آن زمان، سوی این بسته بنگرید:
ازدوردر مدارِ نظر شکل مبهمی ست
نزدیک ترنشانه ی خونین ماتمی ست
این بسته ژنده جامه ی پیچیده درهمی ست
این جامه دارد از دل یک بینوا خبر
آن بینوا که دارد به جنگ وجدال سر
ازچه نگاه خلق براین جامه سرسریست؟
هرلای آن زحاصل جنگ و جدال دَریست
پیچیده گشته در وسطش قلب مادریست
سرباز رفته می دهد از ره بدان سلام
مادرازآن میانه فرستد بدو پیام.
دی ماه سال ۱۳۰۵
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!