ارسالها: 1,353
موضوعها: 38
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۴
اعتبار:
1,722
سپاسها: 0
19 سپاس گرفتهشده در 1 ارسال
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تورست
جام جادویی اندوه شکست
امدم تا به تو اویزم
لیک دیدم که تو ان شاخه بی برگی
لیک دیدم که تو بر چهره امیدم
خنده مرگی وچه شیرینست
بر سر گورتو ای عشق نیاز الود
پای کوبیدن
ن بدید
وقتی می گوییم دور!
دور از کجا؟
هر کسی باید یک نفر را داشته باشد
تا فاصله ها را با او بسنجد...
-حسن آذری
ارسالها: 419
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۴
اعتبار:
344
سپاسها: 0
2 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
نمي دانم چه مي خواهم خدا يا
به دنبال چه مي گردم شب و روز
چه مي جويد نگاه خسته من
چرا افسرده است اين قلب پر سوز
ز جمع آشنايان ميگريزم
به كنجي مي خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تيرگيها
به بيمار دل خود مي دهم گوش
گريزانم از اين مردم كه با من
به ظاهر همدم ويكرنگ هستند
ولي در باطن از فرط حقارت
بدامانم دو صد پيرايه بستند
از اين مردم كه تا شعرم شنيدند
برويم چون گلي خوشبو شكفتند
ولي آن دم كه در خلوت نشستند
مرا ديوانه اي بد نام گفتند
دل من اي دل ديوانه من
كه مي سوزي از اين بيگانگي ها
مكن ديگر ز دست غير فرياد
خدا را بس كن اين ديوانگي ها
انچه که ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!
حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!
تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!!!
بردرخانه نوشتند؛ درگذشت....
ارسالها: 2,127
موضوعها: 266
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۴
اعتبار:
3,100
سپاسها: 54
381 سپاس گرفتهشده در 31 ارسال
۰۵-۱۰-۹۴، ۰۶:۰۶ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۰۵-۱۰-۹۴، ۰۶:۰۷ ب.ظ توسط فائزه 2.)
او كه مي گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد؟
اگر از شهد آتشين لب من
جرعه اي نوش كرد و شد سرمست
حسرتم نيست زآنكه اين لب را
بوسه هاي نداده بسيار است
بازی بازی با دل ادمم بازی؟
ارسالها: 419
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۴
اعتبار:
344
سپاسها: 0
2 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
انچه که ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!
حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!
تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!!!
بردرخانه نوشتند؛ درگذشت....