امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
طنــز مطبوعــاتی !
#21
طنز؛ عید مبارکی اورژانسی!

پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

ما ایرانی‌ها اصولا مشکلی با تعطیلات بزرگ نوروز نداریم چون همیشه یا در تعطیلاتیم یا در بین‌التعطیلینیم یا کلا تعطیلیم و نمی‌دانم امروز چندشنبه است.

برعکس مسوولان ما که هرگز تعطیل نیستند و کاملا باز هستند و هرگز هم تعطیل نمی‌شوند یعنی هرگز به بازنشستگی یا تعطیلی اعتقاد ندارند و حتی حاضر نیستند کرکره را نصفه بکشند پایین.

درواقع ما مردم چون شمع می‌سوزیم منتها شمع ماشین و هیچ روشنایی و نوری ازمان درنمی‌شود، برعکس مسوولان چون شمع می‌سوزند و در آخرین لحظه به‌جای اینکه خاموش شوند با تغییر کاربراتور تغییر کاربری می‌دهند و گازسوز و دوگانه‌سوز می‌شوند. از طرفی سال ٩٣، سال عجیبی بود چون آمبولانسچی بی‌آنکه دچار وضعیت اورژانسی بشود، آمبولانس را نوشت که جای نگرانی نیست و یک‌سال دیگر برای تبدیل آمبولانس به اوراق وقت هست.

پس اساتید نگران نباشند و مایوس نشوند. مورد عجیب ٩٣ این بود که ما یک‌عمر توی مطبوعات کار کردیم ولی توی سینم ا به من و بهرنگ، سیمرغ و لوح‌تقدیر دادند.

احتمالا سال آینده جایزه خوارزمی و بعد جایزه رب گوجه‌فرنگی می‌دهند، ولی توی ارشاد به‌راحتی از کنار ما و روی ما و پهلوی ما می‌گذرند که عیبی ندارد.

البته واقعا دست ارشاد درد نکند، سال گذشته خوب بود، منتها ما نوستالژیک هستیم و مثل مزه نان تافتون معتقدیم هرچیزی قبلاها بهتر بوده، ارشاد که جای خود دارد.

در آخر من دور شما بگردم که من را می‌خوانید. کاشکی سال بعد من صدام خوب شود و بتوانم برایتان هرروز بخوانم. در پایان نیز عیدمبارکی. روی همه‌تان را حساب می‌کنم و دست همه‌تان را می‌بوسم.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22



جامعه ایرانی در سالی که گذشت

مجله خط خطی - سوشیانس شجاعی فرد: ناقلایان اخبار و گویندگان شکرشکن شیرین گفتار چنین حکایت کنند که سال نود و سه، سال چالش بود و سال جوک! سال لایک بود و سال پوک! سال پاشایی و اسیدپاشانی! سال توپ و آلمان و جام جهانش، سال توپ و تانک و دولت داعش!

روایان اخبار چون به اینجا رسیدند، چنین از هم پرسیدند که چرا نویسنده این مطلب، زبان قدیمی و حکایت گونه برای این مطلب برگزیده است و چون دلیل نیافتند از او خواستند که لحن مطلب را به حالت عادی برگرداند و عین بچه آدم و با زبان معاصرش بقیه مطلب را بنگارد!

عرضم به حضور شما که نویسنده این ستور (!)... آن ستور!... این سطور چون دچار ضعف حافظه و آلزایمر نهان است، یادش نیست که هر اتفاقی در چه ماهی افتاده است، در واقع مهم هم نیست که اسیدپاشی در ماه فروردین بوده یا شهریور؟! بنابراین اتفاقات تاثیرگذار سال را به شکل کمپرسی طور خالی می کنیم و شما هم بیل به بیل آنرا بخوانید!

[عکس: 485956_937.jpg]

ماه تعطیلات

این ماه به دو نیمه تقسیم می شود. نیمه اول فروردین ملت همه اش در گشت و گذار و تفریح و رفع خستگی سال گذشته هستند. همانطور که می دانید مردم ایران بسیار زحمتکش و کاری هستند و اصولا دلیل رشد اقتصادی بالا و آمار مناسب تولید و بهره وری بسیار زیاد ادارات و کارخانه ها به دلیل کاری بودن و وجدان کاری ایرانی هاست. به همین دلیل هموطنان ما کل نیمه اول فروردین را استراحت می کنند.

البته در این ایام استراحت، کاملا هم بیکار نیستند، بلکه یکسره به آباد کردن سواحل دبی، موزون - گاه های آنتالیا و متر کردن پیاده روهای پاتایا می گذرانند.

نیمه دوم فروردین به در کردن خستگی نیمه اول فروردین می گذرد! عینی پانزده روز استراحت می کنند وپانزده روز بعدی را هم استراحت می کنند. حالا فرق این دو چیست؟ نیمه اول را در خانه یا مسافرت یا خانه اقوام استراحت می کنند، نیمه دوم را در محل کار و اداره!

ماه بعد از تعطیلات

مهمترین اتفاق اردیبهشت حساب و کتاب خرج های فروردین و محاسبه افزایش حقوق و سرشکن کردن هزینه سفر تایلند روی اجناس مغازه و اینها می گذرد!

ماه جام جهانی

ما تنها ملتی هستیم که بعد از باخت به یک کشور خارجی ریختیم توی خیابان ها و شادی کردیم! همانطور که مدعی هستیم از مغول ها و عرب ها شکست نخوردیم!

ماه جوک و سقوط

فقط راجع به سقوط هواپیما و کشته شدن هموطنانمان جوک نساخته بودیم که ساختیم. این تنها چرخ تولیدی است که همچنان پرشتاب می چرخد و برای هر چیزی جوک تولید می کند!

ماه چالش آب یخ

این هم از آن اقلامی است که از آن ور آب آمدو مثل خیلی چیزها که از فرنگ آمد و ما گند زدیم بهش، اینجا هم گند قضیه را درآوردیم! در فرنگستان افرادی به منظور کمک به بیماران خاص چالش باحال و بامزه ای ایجاد کردند که در ایران تبدیل به شوخی و خنده و ادا و چشم و هم چشمی شد و کار خیر قضیه از یاد رفت!

دیالوگ: اوا مهین تاچ، سطل آبت و ریختی؟!

- اوا سطل عالم به سرم! نریختم! تا کی وقت هست؟! سوسن اینا که هنوز نریختند؟! ریختند؟!

+ نه مهین جون، زود باش تا اونا دست به کار نشدند ما سطل آب رو بریزیم!

ماه اسیدپاشی

راستش ما دلمان می خواهد راجع به اسیدپاشی چیزی بنویسیم و کاری کنیم که از یاد نرود! ولی نه اینکه هنوز عامل اسیدپاشی پیدا نشده، اینها عصبانی اند، هر کی حرف بزند، بهش گیر می دهند که تو اسید پاشیدی؟ نپاشیدی؟! خب حرف که زدی! بیا بریم کلانتری اونجا همه چی معلوم میشه!

[عکس: 485957_670.jpg]

ماه لامپ

در اتاق عمل نشسته بود و اسرار هویدا می کرد! به دلیل احتمال شکایت پزشکان، از توضیح بیشتر معذوریم!

ماه دیالکتیک اباذری پاشایی

درگذشت دردناک مرتضی پاشایی بیش از آنکه موضوعی هنری باشد، به یک پدیده اجتماعی تبدیل شد! اولش جامعه به دو قسمت نامساوی تقسیم شد: پاشایی دوست ها، دیگران. بعد به دو قسمت دیگر تقسیم شد: پاشایی دوستان، بی احساس های بی شعور اسطوره نشناس! بعد به دو قسمت دیگر تبدیل شد: عوام زدگان، موسیقی دانان! بعد که دکتر اباذری علیه پدیده پاشایی حرف زد، جامعه تبدیل شد به دو قطب پاشایی و اباذری و این دو قطبی بعد از دو قطبی استقلال و پرسپولیس، پایدارترین دو قطبی عالم است!

ماه گلشیفته

گلشیفته باز هم جنجال ساز شد. انسان دلش به درد می آید که می بیند این دختر گل و دوست داشتنی به دلیل فقر مالی لباس ندارد بپوشد! عکس های او غیرت ایرانی ها را برانگیخت که این چه وضعش است و ایرانی باید چنین و چنان باشد! به یک روز نکشید که بخش دیگری از مردهای باغیرت ایرانی نه گذاشتند و نه برداشتند و راجع به کمیت عکس ها غیرت خودشان را نشان دادند!

بگذریم آقا، الان سردبیر زیر این جملات خط می کشد به بهانه اشاعه فساد!

ماه گرد و خاک

توفان خاک از عربستان و عراق بلند شد و بر سر مردم خوزستان وایلام و آذربایجان فرود آمد و نمایندگان مجلس در واکنش به این موضوع ضمن راهپیمایی با ماسک در مجلس، اعتبار مبارزه با ریزگردها را از بودجه سال آینده حذف کردند و با این اقدام مشت محکمی بر دهان طنزنویسان حواله فرمودند!

ماه سفید طلایی

اختلاف نظر مادرشوهر و عروس بر سر رنگ یک لباس در آمریکا، رکورد بیشترین عکس به اشتراک گذاشته شده را شکست! مردم بی کار ما هم که فقط اینجور مواقع خودشان را جزو دهکده جهانی به حساب می آورند!

دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
طنز؛ جامعه به سریال حساسیت دارد!

روزنامه قانون نوشت:

اعلام آمادگي بيش از 7000 پزشك براي تجمع عليه سريا‌ل «در حاشيه»

در خبرها آمده بيش از 7 هزار پزشك براي تجمع عليه سريال كمدي «در حاشيه» اعلام آمادگي كردند. يكي از اين منتقدان به خبرنگار ما گفت: «آقاي مديري به كجا مي رويد؟ چرا شخصيت هاي سريال شما پزشكند يا حتي مي خواهند اداي پزشك ها را دربياورند؟ حواستان نيست كه مردم پاي تلويزيون نشسته اند و منتظرند سريال شما را ببينند و به خاطرش رابطه شان با پزشكان زحمتكش را شكرآب كنند؟ وامصيبتا! واخجالتا! وادانشگاه علوم پزشكيا! شما كجاي تاريخ سينما و تلويزيون ديده ايد شخصيت هاي يك سريال شغل داشته باشند؟»

اين اولين اعتراض به يك فيلم يا سريال نيست. قبل تر، كارگردان هاي ديگري هم در اقدامي وقيحانه، شخصيت هايشان داراي شغل يا قوميت بوده اند و با اين فرمان كه پيش مي رود، آخرينش هم نخواهد بود.

در اقدامي مشابه جمعی از اساتید دانشگاه خواهان برخورد قاطع با فيلم «بيست» شده اند. آنها با در دست داشتن پلاكاردهاي «بيست واسه دانشگاه نيست!»، اعلام کردند که چنین نمره اي اصلاً در دایره لغات شان نمي گنجد و نام اين فيلم عبدالرضا كاهاني، به نوعي دخالت در كار اساتيد زحمتكش حساب مي شود.

همچنين جمعی از مربیان لیگ برتر فوتبال در اعتراض به كارتون «فوتباليست ها» گفتند: «متأسفانه پخش برنامه‌های خلاف واقع و جعلی ازاین‌دست، باعث می‌شود انتظارات هواداران بالا برود و دائم به ما فشار بیاورند. وقتی بازیکنی در طول فصل مجموعاً 4 پاس سالم داده، چطور انتظار دارید عین کاکرو شوت ببری بزند؟»
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
طنز؛ گفتگو با یک مرغ به بهانه نوسان قیمت!



همان مرغی که پیش و پس از نوروز قیمتش به 8 الی 9 هزار تومان رسید، حالا پس از گذشت کمتر از 20 روز از ابتدای سال 94، 5 هزار تومانی شده است.


محمد صفاجویی در روزنامه قانون نوشت:

قیمت مرغ به 5000 تومان سقوط کرد. (خبرآنلاین)

همان مرغی که پیش و پس از نوروز قیمتش به 8 الی 9 هزار تومان رسید، حالا پس از گذشت کمتر از 20 روز از ابتدای سال 94، 5 هزار تومانی شده است. ضمن عرض تبریک به مسئولان امر، بهتر دیدیم برای واکاوی این ماجرا به سراغ اصل قضیه برویم. خود مرغ! در ادامه، شرح گفت و گوی کوتاهی که درباره همین موضوع، به صورت تلفنی با یک مرغ پیشکسوت داشته‌ام را برایتان آورده‌ام:

خانم مرغ؟

بفرمایید.

سلام. حالتون خوبه؟

ممنونم. شما؟

من چرت نویس هستم؛ روزنامه نگار.

بازم شماها. ببخشید من الان کار دارم.

خیلی وقت‌تون رو نمی‌گیرم. چند تا سوال کوتاهه.

پس سریع بپرسین لطفا. دارن جوجه‌های جدید رو می‌آرن.

ببخشید اول تخم مرغ بود یا شما؟

بی‌مزه. من دارم قطع می‌کنم.

نه ببخشید، شوخی کردم. خواستم فضا صمیمی شه. می‌خواستم نظرتون رو راجع به این موج بالا و پایین رفتن قیمت‌تون بدونم.

نظرم منفیه.

یه کم بازش می‌کنید لطفا.

باشه. والا تا تعطیلی‌ای چیزی می‌شه میان ما رو عزت تپون می‌کنن. اتاق بهمون می‌دن. چند روز ازمون پذیرایی می‌کنن وآخرش هم هر کدوم از ما رو با قیمت بالا روونه مغازه‌ها می‌کنن. ولی تا تعطیلی تموم می‌شه، یه برخوردی باهامون می‌شه که در شأن سوسیس آلمانی‌ام نیست.

بله متوجهم. ولی امسال دیگه فک می‌کنم با 8000 تومان رکورد زدین. درست می‌گم؟

تقریبا. البته پیش از این هم تو فروشگاه‌های شمال شهر یا بین راهی، تجربه قیمت بالاتر از این رو داشتیم.

نظر جوجه‌ها در این مورد چیه؟

اونام با اینکه جوونن ولی دلشون خونه. هم با استخون‌ها، هم بی استخون‌ها.

خروس‌ها در این باره چی می‌گن؟

اون آقایون که این چیزا حالی‌شون نیست. کار خودشون رو می‌کنن.

پیغام شما به جوجه‌هایی که تازه می‌خوان بیان توی این مسیر چیه؟

بدونن که راه سختی در پیش دارن و خودشون رو برای دیدن هر چیز عجیب و غریبی آماده کنن.

منظورتون از چیز عجیب و غریب چیه؟

همین بالا و پایین رفتن قیمت‌ها و یه روز برخورد خوب و فرداش برخورد بد.

راسته که قیمت شما دم خونه آقای احمدی نژاد ارزون تره؟

لطفا سوال سیاسی نپرسید.

باشه، به هر حال ممنون که با من گفت و گو کردین. فقط یک سوال که البته ربطی به بحثمون نداره و صرفا کنجکاوی شخصیه؛ اکبرجوجه از شما محسوب می‌شه یا جوجه‌اس؟

اون حاصل یه ازدواج فامیلیه.

خیلی ممنونم. خدانگهدار.

قدقد.‌
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
طنز؛ سوهان یا کیک زرد؟!



سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:

سرویس کنجکاو هوش خراش به سراغ اخبار مختلف رفته و آنها را از زوایای مختلف به چالش کشیده است.

خبر: «کهنسال‌ترین ایر باس جهان در خدمت هواپیمایی ماهان است!»

خبرنگار هوش خراش در تحلیل سطحی به این نتیجه رسیده است که با توجه به اتفاقات چند سال اخیر سیستم‌های هواپیمایی جهان، امن‌ترین و بی‌خطرترین سیستم‌های هواپیمایی متعلق به ایران است. اینکه فلان هواپیما پیر است و در تحریم قطعاتش نو نشده است و... همه و همه بهانه ای است در دست دولت‌های استعماری! توجه کنید مثلا هواپیمای مالزی که پارسال گم شد و هنوز پیدا نشده نه تحریم بود و نه کهنه! موتور هواپیما آتش بگیرد بهتر است یا اینکه هواپیما گم شود و دیگر پیدا نشود؟

خبر: «پزشکان به طور گسترده اعتراض خود را از سریال در حاشیه اعلام کردند!»

پیشنهاد هوش خراش این است که ازاین به بعد سریال های صدا و سیما همه عروسکی شود! دیگر نه به کسی بر می‌خورد و نه قشری اعتراض می‌کنند، راحت! اعتراض از مصادیق استعماری کشورهای غربی ست که باید در همان کشورها بماند و موجب نابودی شان شود، چه کاری است که پدیده‌ای غربی تا این میزان در کشورمان رسوخ کند و پایه‌های فرهنگی‌مان را متزلزل سازد! فرهنگ ما فرهنگ آشتی و مودت و محبت و از این حرفاست.

خبر: «محمد غرضی در آخرین اظهار نظرش گفته است که تفکر «جبهه پایداری» در جامعه ایران بردی ندارد.»

به گزارش سرویس تحلیلی مشتق و انتگرال هوش خراش این خبر می‌تواند از جهات مختلف مورد بررسی قرار گیرد. در ریاضیات و در مبحث توابع، به متغیرهایی که می‌توان به یک تابع وارد کرد، دامنه و به خروجی‌های ممکن آن برد گفته می‌شود. اینکه جبهه پایداری برد ندارد امکان پذیر است، ولی قطعا دامنه خوبی دارد! اینکه به چه شکلی این دامنه گسترده می‌شود و چه متغیرهایی می‌توانند در دامنه تابع پایداری قرار بگیرند، موضوعی است که جای بررسی دارد. البته عده‌ای هم معتقدند که جریان پایداری دامنه ندارد و فقط برد دارد!

خبر: « یکی از منتقدان در انتقاد از بیانیه «لوزان» پیشنهادکرده که نام تاسیسات اتمی «فردو» به «سوهان فردو و پسران» تغییر کند.»

بعد از نشر این خبر مالک سوهان حاج حسین و پسران در نامه‌ای به هوش خراش مراتب اعتراض خود را ابراز داشت و این‌چنین گفت: «بعد از حضور موفق پشمک حاج عبدا... تصمیم گرفته بودیم که ما نیز سوهان خود را بین‌المللی کنیم، ولی با توجه به اظهار نظر عجیب نماینده مجلس و سیاسی و امنیتی کردن سوهان، دیگر امیدی به این موضوع نیست!» همچنین در پی این اظهار نظر گروه ویژه‌ای متشکل از کارشناسان هسته‌ای در آمریکا مشغول بررسی این موضوع هستند که آیا سوهان نیز مانند کیک زرد، پدیده‌ای هسته‌ای و امنیتی‌است یا خیر!

خبر: «معاون سازماندهی امور ورزش و جوانان گفت همه اقدامات لازم برای آغاز به کار رسمی سایت همسر گزینی انجام شده است و حداکثر تا اواسط اردیبهشت‌ماه از آن رونمایی می‌شود.»

در همین راستا خبرنگار هوش خراش به سراغ ایشان رفت و پرسید: «آیا شما حاضرید برای پسر و یا دخترتان از همین سایت همسر بیابید؟» که در جواب این سوال خبرنگار هوش خراش توانست 9 ماه طول درمان بگیرد و 20 میلیونی از دیه کاسب شد!‌

لطفا در نظرهای خود الفاظ زشت به‌کار نبرده، و از توهین به افراد حقیقی و حقوقی به هر نحوی بپرهیزید . در صورت عدم رعایت، نظر درج شده منتشر نخواهد شد.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
طنز؛ بُزک‌های توی خونه؛ لطفا نمیرید!

آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:

در راستای ضرورت بازتعریف بعضی از ضرب المثل‌های فارسی امروز به تفسیر چند مورد از آنها پرداخته‌ایم، امیدواریم بعد از تنویر افکار عمومی پیرامون این ضرب المثل‌ها، روزی برسد که دیگر مجبور نباشیم از آنها استفاده کنیم.

«آب که سر بالا می‌رود قورباغه ابوعطا می‌خواند»

درواقع فقط ابوعطا نیست، در بسیاری از موارد دیده شده که آب سربالا رفته و قورباغه مذکور استعداد و ذوق موسیقی خود را در انواع سبک‌های پاپ، رپ، هارد راک، اوپرا، اوپرا مینی، گوگل کروم و ... هم آزمایش کرده، اصولا این آب وقتی سربالا می‌رود اعتماد به نفس خاصی در انسان ایجاد می‌شود به طوری که الان ما در کشور بالغ بر 25 میلیون گرافیست، 36 میلیون عکاس، 12 میلیون فعال سیاسی که از طریق وبلاگ نویسی فعالیت سیاسی می‌کنند، 14 میلیون فعال سیاسی که از طریق تغییر عکس پروفایل فعالیت سیاسی می‌کنند.خیلی هم عالی.

«آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است»

آیا شما از آن آدم‌ها هستید که اینجا یک حرف می‌زنید و جای دیگر حرف تان را عوض می‌کنید؟ آیا به بقیه وعده سر خرمن می‌دهید؟ آیا طوری با ظرافت به همسرتان خیانت می‌کنید که فکر می‌کند شما بهترین همسر دنیا هستید؟ آیا شما پست سیاسی هم دارید؟ ندارید؟ حیف نیست با این همه استعداد ؟شما می توانید در یک کشور خارجی سیاستمدار شوید. عزیز دلم، شما آب نمی‌بینید وگرنه شناگر خوبی هستید.

«آدم هزار پیشه کم مایه است»

به نظرم این ضرب المثل توهین آشکاری است به ابو المشاغلان عزیزی که معمولا در دولت‌ها به صورت کنترات خدمت رسانی می‌کنند. لزوم برخورد با این گونه ضرب المثل ها به شدت احساس می‌شود.

«آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است»

مثلا شما در جایی مشغول به کار هستید، به فرض صنایع بسته بندی. هر روز در حال بستن هستید، هرچیزی که دم دست تان است می‌بندید. بعد از چند سال به جای این که از شما تقدیر کنند می‌آیند و شروع به محاسبه می‌کنند، بعد شما می‌گویید آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ این را که می‌گویید دست می‌کنید توی جیب تان 200 هزارتومان در می‌آورید و حساب تان را پرداخت می کنید، خب دیگر چه باک است؟ هیچی. لذا به سرعت کارخانه بسته بندی را ترک می‌کنید.

«سر بز آهنگر را ببرید تا چشم خرس بترسد»

این یکی چیز خاصی نیست. احتمالا اشاره به روزنامه نگارها دارد. بگذریم.

«بزک نمیر بهار میاد، کمبوزه با خیار میاد»

شما فردی هستید که در دوران سازندگی ازدواج کردید و نتوانستید صاحب مسکن شوید. در دوران اصلاحات سه تا فرزند آوردید و نتوانستید صاحب مسکن شوید. در دوران مهرورزی بازنشست شدید و باز هم نتوانستید صاحب مسکن شوید. در دوران اعتدال دیگر خسته شدید و دراز به دراز افتادید و گفتید: اگه مسکن نمیدین من بمیرم. در این لحظه مسئولان به شما می‌گویند: بزک نمیر! شما که احساس می‌کنید بعد از این همه سال کار و تلاش تبدیل به یک بزک شده‌اید با ناامیدی می‌پرسید: به چه امیدی نمیرم؟ مسئولان پاسخ می دهند: چون بهار میاد، کمبوزه با خیار میاد. شما با تعجب مسئولان را نگاه می‌کنید، مسئولان پخ می‌زنند زیر خنده و از صحنه خارج می‌شوند. متاسفانه ضرب المثل به طور دقیق مشخص نمی‌کند که آیا همراه با بهار و کمبوزه و خیار آیا مرد بهاری هم می‌آید یا نه. در اینجا مصلحت سنجی سازنده ضرب المثل قابل ستایش است چون اگر می‌گفت بزک نمیر بهار میاد، کمبوزه به همراه خیار و مرد بهاری می‌آیند مسلما بزک همان‌جا یا از افسردگی می‌مرد یا به طریق دیگر خودکشی می‌کرد ولی همین ابتر ماندن ضرب المثل به بزک کمک می‌کند تا چند صباحی زنده بماند. لذا بنده به طور کلی تشکر می‌کنم و از بزک‌های توی خونه خواهش می‌‌کنم همچنان زنده بمانند.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
هه جالب بود
مــرا ✿دخـتر خانـــوم✿ مے نـامــند
غرورے دارم
كـ‌ه براے تنها نبودن ،‌ لـه نمـﮯ شود
احساسـﮯ دارم
كـ‌ه با منطق ِگدايان نمـﮯ سازد
قلبـﮯ دارم
كـ‌ه هنوز تیزے خنجر نامردے را نخوردهـ استـــ
و زيـبايــﮯ هايـﮯ دارم
كـ‌ه حراج چشم هاے بيگانـ‌ه نخواهد شد!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
طنز؛ تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟!

پریا دربانی در روزنامه قانون نوشت:

اکنون قلم را در دست می‌گیرم و برای مرغ خانگی اندیشه‌ام دانه می‌پاشم.

تعطیلات عید من از «چهارشنبه سوری» آغاز شد. یعنی از همان موقع که زنگ آخر خورد و من دویدم. صدای فریاد مدیر از توی بلندگو می‌آمد که « ندو، مثه آدم راه برو» ولی من برای تعطیلات خیلی عجله داشتم. آقای ناظم که دم در ایستاده بود، وقتی دید هنوز دارم می‌دوم، با پاها یش ضربه‌ای به من زد، من از مدرسه به بیرون پرتاب شدم و تعطیلاتم آغاز شد.

شب «چهارشنبه‌سوری» ما هم مثل بقیه مشغول عملیات بودیم. چهارشنبه سوری‌ها را زیر پای مردم می‌انداختیم و از اینکه آدم‌ها مثل ذرتِ در حال تبدیل شدن به« ... (حذف شد) فیل» بالا و پایین ‌می‌پریدند خنده‌مان می‌گرفت. تا اینکه یک آدم‌ کت شلواری و عینکی با آن کیف سامسونتش جلو آمد و با من دعوا کرد، سرم را که چرخاندم بابا را دیدم که با کاپشن چرم جگری و کلاه مشکی بافتنی‌اش به طرف مان می‌دود. پدرم مرد شریف و خانواده دوستی است و به همین خاطر مرد کت شلواری را با ضربات محکمی از پای در آورد و همگی با هم در حالی که از خوشحالی دست و سوت بلبلی می زدیم فرار کردیم و به خانه بازگشتیم. پدرم به انباری رفت تا سیـ ـگار بکشد. سیـ ـگار پدرم با سیـ ـگارهای توی خیابان کمی فرق دارد؛ بزرگ تر است ،نشستنی است و میکروفن و منقل کباب دارد. پدر گفت بقیه‌ مواد

چهارشنبه سوری را پس بده. به نظر من خسیس‌بازی کار بدی است. به همین خاطر با ناراحتی کیسه‌ پر از مواد چهارشنبه سوری را انداختم جلوی پدر و در انباری را بستم. صداهای خیلی بلندی از انباری آمد و از آن روز به بعد پدر را ندیدم. مادرم می‌گفت او به مهمانی خدا رفته. نمی‌دانم چرا خدا مادرم را دعوت نکرده. فکر کنم به خاطر همین بود که در طول تعطیلات عید مادرم غمگین بود. من هر بار که برای دلداری به مادرم می‌گفتم ای کاش پدر بیاید و تو را هم با خود به مهمانی ببرد، بلند می‌شد، دنبالم می‌کرد و با دمپایی در سرم می‌کوبید.

در آخر انشای خود را با آرزوی اینکه روزی خداوند همه‌ ما، مخصوصا آقا معلم را به مهمانی ببرد، به پایان می‌رسانم.‌‌
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
طنز؛ وانت‌پراید کمر لامبورگینی را شکست!





محمد صفاجویی در روزنامه قانون نوشت:

* خودروهای سایپا گران شد. (اقتصاد آنلاین)

آخرین اخبار حکایت از آن دارد که در پی اعلام خبر افزایش قیمت خودروهای سایپا، سهام کمپانی‌های خودروسازی مرسدس بنز، بی.ام.و و لامبورگینی افت کرد. در همین راستا گفت‌و گوهایی با روسای این کمپانی‌ها ترتیب دادم که بخش‌هایی از آن را در ادامه نقل کرده‌ام و نمی‌دانم با بخش‌های نقل نکرده چه کنم، روی دستم مانده؛ معاوضه با ویلا در شمال.

رئیس کمپانی مرسدس گفت: از آنجایی که ما در تمام امور تولید خودرو نگاه زیرچشمی به کمپانی‌های خودروسازی ایرانی داریم، خواستیم پس از افزایش قیمت خودروهای سایپا، ما هم قیمت خودروهای‌مان را کمی بالا ببریم که این امر با واکنش منفی متقاضیان دریافت خودرو مواجه شده و در نتیجه سهام‌مان نابود شد.

او ادامه داد: متقاضیان می‌گفتند شما فکر کردید سایپا هستید که قیمت خودروهای تان را همین جوری یکهویی بالا می‌برید؟ کاش اقلا یک چیزی به خودروهای تان اضافه می‌کردید و کمی کیفیت را بالا می‌بردید و بعد به فکر افزایش قیمت بودید. در همین راستا گفته می‌شود یک پیرمرد آلمانی معترض به افزایش قیمت بنز، ته چایش را که داغ هم بود، روی زمین ریخت و سرش را محکم به طرفین تکان داد.

رئیس کمپانی بی.ام.و هم از به وقوع پیوستن اتفاقی مشابه با فاجعه بنز خبر داد و گفت: ما سال‌هاست در پی رساندن کیفیت خودروهای مان به پراید هستیم. یعنی مدت ها بود داشتیم سعی می‌کردیم فرمول ساخت پراید را که می‌گفتند تنها یک پیرمرد کوه نشین به نام باباپرایدی کوهی در یکی از غارهای قله دماوند می‌داند را به دست آوریم که تا او را پیدا کردیم، سایپا اقدام به تولید تیبا کرد. همه خودروسازان می‌دانند که با تیبای زیبا نمی‌شود رقابت کرد.

او افزود: ما نمی‌دانیم چرا شرکت‌های خودروسازی ایران با ما اینجوری می‌کنند. ما به همراه همکاران‌مان در مرسدس، لامبورگینی و بقیه کمپانی‌های فرودست خودروسازی طی نامه‌ای به سایپا و ایران خودرو خواهش کردیم با ما اینجوری نکنند.

رئیس کمپانی لامبورگینی که اصالت ایرانی دارد (البته رئیس بنز و بی.ام.و هم ایرانی بودند، گفتن ندارد؛ همه آدم‌های معروف جهان ایرانی‌اند) و خودروهایشان به لوکس بودن مشهور است گفت: چیزی که کمر ما را شکست، وانت پراید بود. او در ادامه با به کار بردن بخشی از دیالوگ فیلم سوته دلان ساخته مرحوم علی حاتمی گفت: همه عمر دیر رسیدیم. مدت ها در تلاش بودیم خودرویی طراحی کنیم که علاوه بر داشتن کیفیت بالا و همچنین رعایت المان‌های لاکچری، خاصیت وانت طوری هم داشته باشد که یکهو خبر رسید وانت پراید آمده. یادم است پس از تولید نخستین سری وانت پراید، کمپانی ما سه روز عملا تعطیل بود. هر کس را گوشه‌ای می‌دیدی که مشغول حبس کردن دود سیـ ـگار و گوش سپردن به آهنگ‌های آن خواننده ایرانی بم صدای زمان طاغوت دارد. روزهای سختی بود. حالا هم وقتی سایپا قیمتش را بالا برده، ما نمی‌دانیم چه کنیم. شاید کلا برویم توی یک کار دیگر. من علی الحساب قصد دارم یک پراید تهیه کرده و در یک آژانس مطمئن مشغول به کار شوم. ‌

امضا: چرت نویس
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
طنز؛ ایران شادترین کشور دنیا بر مبنای ...؟!

آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:


در تازه‌ترین بررسی‌های انجام شده سوئیس شادترین کشور جهان شناخته شد.

سوال: چرا ما شادترین کشور جهان نیستیم؟

پاسخ: ما هم شادترین کشور جهان هستیم ولی باید توجه داشته باشیم چند گونه شادی در جهان وجود دارد.

سوال: چند گونه شادی در جهان وجود دارد؟

پاسخ: به شما ربطی ندارد.

سوال: لطفا با مردم شفاف صحبت کنید.

پاسخ: باشه.

سوال: خب؟

پاسخ: ببین یک وقت می‌بینی یک کشور بالاترین سطح رفاه را در بین کشورها دارد. مردمش هم از نظر امنیت، سلامت، کسب و کار، آزادی و ... هیچ مشکل خاصی ندارند و بطورکلی کشور غرق در سوسول بازی است. مثل سوئیس. خب این کشور شادی طبیعی دارد. متاسفانه.

سوال: با این حساب ما چه جور شادی‌ای داریم؟

پاسخ: ما شادی هیستریک داریم. مثلا شدیدترین قطعنامه‌ها صادر می‌شد آقای احمدی نژاد می‌گفت قطعنامه دانشان پاره شد ما می‌خندیدیم. تو جاده‌ها تصادف می‌کنیم، هواپیمایمان سقوط می‌کند، در عربستان اذیت و آزار می‌شویم، مرغ و گوشت نمی‌توانیم بخریم، نان گران می‌شود، جوک می‌سازیم می‌خندیم. به واقع این شادی ما از شدت بدبختی و رددادگی است.

سوال: آیا انواع دیگری از شادی هم موجود است؟

پاسخ: بله.

سوال: قرار نبود موجود باشد ها.

پاسخ: به هرحال ستون باید پر شود.

سوال: پس بفرمایید.

پاسخ: یک شادی دیگری هم هست که موسوم به شادی توهمی است. این یکی بیشتر در آمریکا رایج است.

سوال: چرا توهمی؟

پاسخ: چون آنها فکر می‌کنند شاد هستند. شما اگر در بیانات چند روز پیش آقای احمدی نژاد دقیق شوید می‌بینید که ایشان آمریکا را به ماشینی تشبیه کردند که با سرعت زیاد در حال سقوط به دره است. اینها توی ماشین جواد یساری و کیتی پِری گوش می‌دهند و شبیه به آدم‌های شاد هستند غافل از آن که سقوط‌شان نزدیک است.

سوال: آه چه تحلیل عمیقی کردید استاد.

پاسخ: می‌دانم.

سوال: آن قبیله‌های آفریقایی که هی دور هم شادی و پایکوبی می‌کنند چه نوع شادی‌ای دارند؟

پاسخ: آنها شادی نمی‌کنند. مراسم‌شان این طوری است.

سوال: استاد می‌توانید بقیه انواع شادی‌ها را هم بگویید؟ من کف کردم دیگه.

پاسخ: اوکی. دیگر شادی‌ها را می‌توان به صورت زیر دسته بندی کرد:

شادی ناپایدار: به شادی اهالی خاورمیانه اطلاق می‌شود که معمولا دوام زیادی ندارد. فرض کنید شما به عنوان یک خاورمیانه‌ای در مجلسی در حال رقص و پایکوبی هستید که ناگهان می‌بینید عبدالسلیم نیست. دو حالت پیش می آید:

حالت اول

- یا ابن خلتوط! عبدالسلیم کو؟
+ منفجر شد
- اوکی

حالت دوم

- یا ابن خلتوط! عبدالسلیم کو؟
+ انقلاب شد، اومدن بردنش.
- تازه انقلاب شده بود که.
+ اون واسه نیم ساعت پیش بود. الان یه انقلاب دیگه شد.

روانشاد: به شخصی که در خاورمیانه دست به شادی و خوشحالی می‌زند با ذکر فاتحه‌ای روانشاد گفته می‌شود.

شادی الکی: به شادمانی اهالی هندوستان می‌گویند که دلیل خاصی ندارد. کلا هر چیزی غیر از شکست عشقی به طرز عجیبی موجب شادی اهالی این منطقه می‌شود.

شادی توتالیتر: نوعی شادی متعلق به حکومت‌های مبتنی بر توتالیتاریسم است. مثلا مردم کره شمالی همین که می‌فهمند کیم جونگ اون سلامت است خوشحال می‌شوند.

شادی یواشکی: مخالفان کیم جونگ اون در کره شمالی وقتی می‌فهمند کیم بزرگ سلامت است خوشحال نمی‌شوند و این گونه با حکومت دیکتاتوری مبارزه می‌کنند و شاد می‌شوند.

شادی صدر: نوعی از شادی است که دکتر حمیدرضا صدر بعد از انجام تحلیل‌های تاریخی-فوتبالی‌اش از خود بروز می‌دهد.

شادی نامحسوس (میستریک): به شادی اهالی روس گفته می‌شود که کیفیت آن معلوم نیست. مثلا ولادیمیر پوتین دست تان را گرفته و می‌خندد شما نمی‌توانید بفهمید شاد است، غمگین است، با زانو می‌خواهد بزند یا دارد امتیاز می‌دهد.

شادی نامعلوم: در چین تشخیص گریه از خنده از روی ظاهر کمی دشوار است. یکی رفته بود پکن دید همه دارند می‌خندند شروع کرد به خنده و حرکات موزون، آخر از لوزالمعده آویزانش کردند. مثل این که سالگرد مرگ مائو بوده.

شادی گابنی: مردم این ناحیه به دلیل شرایط سخت جغرافیایی که هموطنان ما هم حتما با آن آشنایی دارند معمولا به صورت :( یا :(( در می آیند و کمی شادی کردن برایشان سخت است. اگر مایل باشید بحث را همین جا تمام کنیم که به صواب نزدیک‌‌تر است.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
38 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۱-۰۷-۹۴, ۱۱:۰۹ ب.ظ)، لیلی (۳۱-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۷ ب.ظ)، varesh (۱۳-۰۴-۹۴, ۱۱:۵۴ ق.ظ)، v.a.y (۲۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۴ ب.ظ)، شیرین فرهمندپور (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۱۱ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۶:۳۸ ب.ظ)، فرميسك (۰۱-۰۷-۹۴, ۰۹:۲۵ ب.ظ)، ****Dayan**** (۱۰-۰۴-۹۴, ۱۲:۳۹ ب.ظ)، Aiden22 (۲۷-۰۲-۹۵, ۰۴:۴۶ ب.ظ)، Neda0077 (۲۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، elham zelzele (۱۱-۰۴-۹۴, ۰۵:۲۵ ب.ظ)، کتابدوست (۱۱-۰۷-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، asma123 (۱۸-۰۵-۹۴, ۰۹:۲۶ ق.ظ)، heliia (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۲۰ ب.ظ)، آرام18 (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۴:۵۳ ب.ظ)، elaheh.p (۱۰-۰۴-۹۴, ۱۲:۰۵ ق.ظ)، آشوب (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۰۳ ب.ظ)، hannaneh (۱۸-۰۵-۹۴, ۱۱:۰۴ ق.ظ)، MaryaM_sh (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۵:۰۹ ب.ظ)، رزبیتا (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۵۱ ب.ظ)، pooyan (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۵:۱۰ ب.ظ)، 1235Setareh (۲۷-۰۶-۹۴, ۱۲:۴۷ ب.ظ)، sarika (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۰۸ ب.ظ)، *hasti* (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۴۹ ب.ظ)، armiti (۰۴-۰۹-۹۴, ۱۱:۰۴ ب.ظ)، ****نگار**** (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۰۳ ب.ظ)، صنم بانو (۳۰-۱۱-۹۶, ۱۰:۰۰ ق.ظ)، شقایق سرخ (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۳۳ ب.ظ)، نفس2015 (۰۷-۰۹-۹۴, ۰۴:۱۵ ب.ظ)، محبوب (۰۵-۰۵-۹۵, ۱۲:۵۹ ق.ظ)، AsαNα (۲۷-۰۸-۹۶, ۱۲:۵۲ ق.ظ)، طلسم شده (۰۱-۰۵-۹۵, ۱۲:۱۶ ق.ظ)، دختربهار (۰۹-۰۹-۹۵, ۱۰:۱۸ ب.ظ)، maryam.sh (۰۸-۰۹-۹۵, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، minoo_f (۰۲-۰۱-۹۶, ۰۴:۰۳ ب.ظ)، مهرسا1383 (۳۱-۰۴-۹۶, ۰۴:۳۰ ق.ظ)، minaa (۱۶-۰۱-۹۸, ۰۱:۵۹ ق.ظ)، _RaHa_ (۳۰-۱۱-۹۹, ۰۹:۰۲ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان