فروغ خودش هم نگاه متفاوت و حساسیت بیشتری نسبت به «تولدی دیگر» داشت. او می دانست که سرنوشت شاعری او با انتشار «تولدی دیگر» وارد مرحله تازه ای می شود، از این رو، انتشارات متفاوت مروارید را برای نشر آن برگزید. مجید روشنگر، یکی از موسسان انتشارات مروارید، دیدار خود با فروغ را در دفتر کارش چنین توضیح می دهد: «شادروان فروغ فرخزاد گفت مجموعه اشعار تازه اش را برای انتشار توسط مروارید با خود آورده است و آنها را به من داد. اولین پرسش من از ایشان این بود که چرا مجموعه اشعار جدیدشان را به ناشران قبلی خود نمی دهند. فروغ فرخزاد گفت من کتاب های شما را دیده ام و خوانده ام و کار شما را متفاوت با دیگران دریافته ام، دلم می خواهد مروارید ناشر کتاب من باشد. به این ترتیب بود که «تولدی دیگر» را مروارید منتشر کرد و با نشر آن، فروغ تولدی دیگر یافت. وقتی هم که به او گفتم «تولدی دیگر» را در چاپ اول با تیراژ سه هزار نسخه چاپ خواهیم کرد، گفت مگر دیوانه شده اید؟ چه کسی سه هزار نسخه کتاب مرا خواهد خرید.»1
فروغ را یکی از بزرگ ترین روشنفکران تاثیرگذار ایرانی می شناسند. در مصاحبه ای که برناردو برتولوچی، کارگردان نام آور سینم ای ایتالیا، با فروغ در نیمه نخست سال 1345 انجام داد، فروغ تعریف خود از روشنفکر را به این شکل بیان می کند: یک روشنفکر تماشاچی جامعه اش است، جامعه ای که تقریبا به او پشت کرده است. روشنفکر آدمی است که در درجه اول برای پیشرفت معنوی خود فعالیت می کند، مسائل اخلاقی را مطرح می کند و آنها را برای خودش حل می کند. به این افراد بیشتر می توان روشنفکر گفت تا افرادی که صرفا فعالیت های تکنیکی و اقتصادی می کنند.»
فروغ مصاحبه دیگری نیز با ایرج گرگین داشت که برای آشنایی بیشتر با نظرات او در مورد شعر که موجب سرودن مجموعه ای مانند «تولدی دیگر» شد، بخشی از گفته هایش را در ادامه با هم می خوانیم.
فروغ فرخزاد به عنوان یکی از موفق ترین شاگردان نیما، با اصطلاح «شعر نو» موافق نبود و لفظ «شعر امروز» را می پسندید. چون به نظر او «شعر نو یا کهنه وجود ندارد. آنچه که شعر امروز را از شعر دیروز جدا می کند و شکل تازه ای به آن می دهد، همان جدایی میان فرم های مادی و معنوی زندگی امروز با دیروز است. من فکر می کنم کار هنر بیان مجدد زندگی است. زندگی ماهیت متغیری دارد و جریانی است که مرتب در حال شکل عوض کردن و رشد و توسعه است، بنابراین، هنر در هر دوره ای رویه خودش را دارد و غیر از این هنر نیست و یک جور تقلب است.»
او ادامه می دهد: «امروز همه چیز عوض شده و دنیای ما هیچ ارتباطی با دنیای حافظ و سعدی ندارد، فکر می کنم دنیای من حتی به دنیای پدرم هم ارتباط ندارد. عواملی وارد زندگی ما شدند که محیط فکری و روحی ما را می سازند. طرز تلقی آدم امروزی نسبت به آدمی که بیست سال پیش زندگی می کرده، کاملا عوض شده است و مفاهیم مختلفی مانند مذهب، عشق، اخلاق، شجاعت و قهرمانی چون محیط زندگی ما عوض شده و تمام این مفاهیم زاییده شرایط محیطی هستند، برای ما عوض شده اند.»
فروغ بیشتر از فرم، ارزش شعر را به محتوای آن می شناسد و می گوید: «شعر امروز ما باید خصوصیات این دوره را داشته باشد و در عین حال، سازنده آن باید به حدی از تجربه و هوشیاری برسد که به محتوای شعرش ارزشی بدهد تا میان کارهایی که در دنیا عرضه می شود جای خود را باز کند.»
فروغ ضعف شعر امروز را نداشتن محیط لازم می داند چون به شعر به عنوان تفنن نگاه می شود، چه از طرف خواننده و چه از طرف سازنده. او می گوید: «من هیچ وقت ندیدم که خواننده یک شعر ببیند که از لحاظ فرم کار چه ارزشی دارد یا محتوای آن حاوی چه پیامی است بلکه دنبال کنجکاوی های معمولی و بچگانه می رود چون محیط نیست و جریان وجود ندارد، طبیعتا آدم ها در خودشان فرو می روند و به خودشان پناه می برند. اگر قدرت کافی نداشته باشند، از بین می روند و اگر داشته باشند، شعرشان مجرد و تنها و بی جان می شود. این یکی از علت های بزرگ راکد ماندن و رشد نکردن شعر است.»
او از طرز تلقی اغلب شاعران از مفهوم شعر امروز انتقاد می کند و عقیده دارد: «کار هنر تصویرسازی نیست، کار هنر بیان دنیای حسی آدم به وسیله تصاویری است که در زندگی مادی و روزانه او وجود دارند و آن تصاویر قابل لمسی هستند.»
نمود عملی این تعریف فروغ از شعر را در شعر «تولدی دیگر» می توان یافت. در اتاقی که به اندازه یک تنهایی است/ دل من/ که به اندازه یک عشق است/ به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد/ به زوال زیبای گل ها در گلدان/ به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای/ و به آواز قناری ها/ که به اندازه یک پنجره می خوانند.
فروغ، یکی از ویژگی های ارزشمند شعر امروز را نزدیک شدن به جوهر شعری می داند و می گوید: «شعر امروز خودش را رها کرده از بار بسیاری از مسائلی که هیچ ارتباطی به آن نداشت. شعر دیگر کارش این نیست که نصیحت و رهبری کند یا مدح کسی را بگوید و از حالت کلی گویی در آمده است. به زندگی به آدم و به مسائل انسانی نزدیک شده است. به مسائلی که ریشه هنر از اینها است و هنر خون خودش را از آنها می گیرد.»
شعر فروغ صدای فرو خفته زن ایرانی را فریاد کرد و بیان دنیای لطیف زنانه از ویژگی های بارز اشعار اوست اما خود او معتقد است: «وقتی پای سنجش ارزش هنری پیش بیاید، من فکر می کنم جنسیت نمی تواند مطرح باشد و اصلا مطرح کردن این قضیه درست نیست. آنچه که مطرح است این است که آدم جنبه های مثبت وجود خودش را طوری پرورش دهد که به حدی از ارزش های انسانی برسد. اصل کار آدم است و اصلا زن و مرد مطرح نیست. اگر شعر ی بتواند خودش را به این مرحله برساند دیگر اصلا مربوط به سازنده اش نمی شود. چیزی است مربوط به دنیای شعر و ارزش خودش را دارد. همان ارزشی را دارد که یک مرد شاعر خیلی عالی هم می تواند به آن رسیده باشد. به هر حال، من وقتی شعر می گویم اینقدرها به این مسائل توجه ندارم و اگر چنین حالتی در آن است، خیلی ناآگاهانه است.»