امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آخرین انشا!!!
#1
گچ را برداشت و موضوع انشا را نوشت:((آخرین انشا!))قاسم از ته کلاس دستشو بلند کرد و گفت:((خانوم یعنی چی؟))خانم سهرابی نشست و با لحن مهربونش گفت:((بچه ها!امروز آخرین روز مدرسه هاست.من میخوام امروز آخرین انشای امسالتونو بنویسید.در واقع هرچی که خودتون میخواید رو بنویسید.فقط ده دقیقه وقت دارید.پس شروع کنید.))
خودکارو برداشتم و شروع کردم به فکر کردن.چی باید بنویسم؟آخرین انشای من چیه؟تصمیم گرفتم دیگه فکر نکنم.فقط خودکارو گذاشتم روی کاغذ و اجازه دادم هرکار خودکار هرچی دلش میخواد بنویسه.
بعد از ده دقیقه خانوم سهرابی گفت که وقت تمومه.من انشامو نوشته بودم.شروع کردم به خوندن رمان تو دلم.عالی شده بود.خودم که خیلی خوشم اومد.تا حالا انشا به این خوبی ننوشته بودم.همه ی بچه ها یکی یکی میرفتن انشا میخوندن و خانومم بهشون میگفت آفرین.اما کار من یه چیز دیگه بود.میتونستم اون لحظه که خانوم تشویقم میکنه رو تصور کنم.
آخ جونمی جون!
من نفر آخر بودم.وقتی خانوم صدام زد،بدنم لرزید.با ترس اما مغرورانه رفتم و رو به بچه ها واستادم.استرس داشتم اما به خودم ایمان داشتم.دهنمو باز کردم که شروع به خوندن که یهو زنگ خورد.خانوم از بچه ها خداحافظی کرد و رفت و من و انشای آخرمم گذاشت به حال خودمون!بدترین شکست زندگیم همین بود!!!
...متاسفم که ، آنچه هستم را...
..مدیون انسانهای خوب زندگیم نیستم..
..بلکه بدهکار انسان نماهائی هستم که..
«چگونه نبودن» را به من آموختنــد
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Tongue موضوع انشا:توصیف ازدواج!!! زینب سلطان 1 427 ۰۶-۰۶-۹۲، ۰۵:۰۸ ق.ظ
آخرین ارسال: NERO
Wink آخرین کلمات یه....................................................... fire boy 5 569 ۲۶-۰۵-۹۲، ۰۶:۰۱ ب.ظ
آخرین ارسال: NedA II
  موضوع انشا:عزدواج | من و ساناز admin 13 1,688 ۲۹-۰۳-۹۲، ۰۷:۲۰ ب.ظ
آخرین ارسال: barane

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
ملکه برفی (۰۹-۰۴-۹۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان