امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آرایشگر
#1
Rainbow 
در شهری در آمریکا،آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌دار نمی‌شد.او نذر کرد که اگر بچه‌دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد! روز اول یک شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان کار، هنگامیکه قناد خواست پول
بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود. روز دوم یک گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند، آرایشگرماجرا را به او گفت.. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش راباز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود. روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگرماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد. حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، با چه
منظره‌ای روبروشد؟

فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید...



چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف کشیده بودند و غر می‌زدند که پس این مردک چرا مغازه‌اش را باز نمی‌کن
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
من دقيقا همين فكر رو كردمasna
يني ايرانيا به بي جنبه بودن معروفنasna
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
خخخخخخ بیچاره پشیمون شده از کارش asna
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان جالب آرایشگر وخدا SilentCity 0 280 ۱۳-۰۴-۹۴، ۰۵:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: SilentCity

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
5 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
صنم بانو (۱۱-۰۵-۹۶, ۰۲:۲۳ ب.ظ)، d.ali (۱۱-۰۵-۹۶, ۰۶:۱۲ ق.ظ)، Land star (۱۱-۰۵-۹۶, ۰۱:۵۵ ب.ظ)، !!Tina!! (۱۱-۰۵-۹۶, ۰۲:۰۴ ب.ظ)، taranomi (۱۱-۰۵-۹۶, ۰۲:۴۹ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان