امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ازخاطرات یک جنین...
#1
[عکس: icon1.png] از خاطرات یک جنین حتما بخونيد خيلي بامزه است asnaasnaasnaasna

تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!

[عکس: 0.jpg]


اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.



زندان :
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!


فرق اینجا با آنجا :
داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:
- احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!!
- کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!!
- اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!
- به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!!
- اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!!

[عکس: 1.jpg]

بلوتوث:
امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم


اعتمادسازي:
امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم


موج مکزیکی:
اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟ فردا روز اگر نوار مغزیم مملو از موج های مکزیکی بود، تقصیر خودت است …! راستی از پارازیت ها چه خبر؟!

[عکس: 2.jpg]

سکوت سرشار از ناگفته هاست:
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.....


چندبار مصرف:
لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟
خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است!!!!


جغرافیای بدن:
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است....



رخصت :
خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم می خواهم چهار گوشه رحم را ببوسم و با لگدی که به در و دیوار میزنم برای خروج رخصت بخواهم .
مادرم ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم.....


اولین نفس:
کمی استرس دارم همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه چیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینجا به خاطر نمی آورم ..........آخ یک نفر دارد مرا بیرون می کشد .................آهااااای من که هنوز حرفهایم تمام نشدههههههههههههه...

[عکس: tavalod.jpg]







خدای من !
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی . . .
میان این دو گمم !
هم خود را و هم تو را آزار میدهم . . .
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی . . .
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی . . .
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “ پوچ ” !
خدایا هیچ وقت رهایم نکن



[عکس: god-god.jpg]
zaxsdfgh:-2-42-:
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
خخخخخخخasna
آرامش چیست  ؟
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به اینده و  اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
لحظه  هایت سر شار از بوی خدا  . . .
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
Tongueخيلييييي بامزه بود... خيلييي
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
عزیزمممممم خیلی ناز بودTongue
همانند مردابی شده‌ام که رویای پیوستن به دریا را دارد
اما خورشید را بالای سر خود می‌بیند
و از کابوس بیابان رهایی نمی‌یابد

پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
مرسی خیلی با مزه بود واینجا ش خیلی به دلم نشست:


خدای من !
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی . . .
میان این دو گمم !
هم خود را و هم تو را آزار میدهم . . .
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی . . .
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی . . .
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “ پوچ ” !
خدایا هیچ وقت رهایم نکن
maramaramara
مادرم,دستانش را نوازش میکنم
داستانی دارد دستانش
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان