امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اصغر قاتل! +عکس
#1
برای تمام کسانی که اهل مرور حوادث هستند، یک اسم وجود دارد که در تمام تاریخ حوادث از آن با انزجار نام برده می شود. بین حوادث نویس ها و حوادث خوان ها این خیلی شایع است که هر گاه بخواهند قاتلی را در سنگدلی مثال بزنند، برگردن د به سال 1313 و ماجرای اصغر قاتل.


در این گزارش سعی می کنیم با مروری بر روزنامه های آن دوران، گزارش های منتشر شده درباره دستگیری و محاکمه اصغرقاتل را مرور کنیم.


در زمان کشف جنایت های اصغرقاتل، به جز روزنامه اطلاعات که در آن زمان منتشر می شد، مطبوعه دیگری به شرح ماوقع ماجرا نپرداخته است. تیترهای درشت و تصویر تمام قدی که از اصغرقاتل در یکی از صفحات روزنامه اطلاعات به چشم می خورد، تنها سند رسانه ای جنایت های علی اصغر، معروف به اصغر قاتل است.


[عکس: 111261_473.jpg]


سر بریده یک کودک سرنخ بود


روزنامه اطلاعات در مورد چگونگی دستگیر شدن این جانی، در روزنامه دی ماه خود اینطور نوشت: «ساعت 10 صبح یکی از روزهای دی ماه 1312؛ اداره تامینات اطلاع حاصل می نماید که سر بریده ای در خرابه های شترخوان، مشاهده گردیده است. در ادامه، جسد طفل دیگری هم در همان نزدیکی پیدا می شود که سرش را از قفا بریده بودند. آن طفل ملبس به پیراهنی مندرس بود اما طفل اولی لباسی به تن نداشت. بعد از چند روز هم جسد طفل ثالث به همان ترتیب در چهارطاقی پیدا شد.»


بعد از اینکه خبر به مقامات قانونی رسید، بلافاصله شروع به اقدامات لازمه برای پیدا کردن قاتل نمودند. در همان زمان، جسد دیگری در قنات امین آباد کشف گردید و بعد از آن ماموران تامینات جسدهای دیگری در قنات هایی در دولت آباد پیدا کردند. جسدهایی که به کودکان تعلق داشت و ماموران از همانجا فهمیدند که قاتل فرد زبردستی است که اجساد را در چاه یا قنات می اندازد تا آثار و علائمی برای کشف جرم باقی نگذارد اما ماموران تامینات موضوع را تعقیب می نمایند تا اینکه یک روز مردی را در حوالی قنات امین آباد مشاهده می کنند. آن مرد یک سینی بامیه در دست داشت و در دست داشت و در دست دیگرش یک پیت حلبی بوده. ماموران مشارالیه را تعقیب و در طی سوالاتی که از او می نمایند، قویا او را مظنون دانسته و او را تفتیش می نمایند.


در نتیجه، ماموران از داخل پیت حلبی ای که در دست قاتل بود یک دست لباس مندرس پیدا می کنند که بعد از آن مشخص گردید که آن لباس متعلق به آخرین طفلی است که جسدش پیدا شد. مرد 59 ساله توسط مامورین به اداره تامینات رفته و بعد هم به 8 فقره قتل در تهران و 25 فقره قتل در بغداغد اعتراف کرد.




یک عده بی سر و پا را کشتم


جریان محاکمه علی اصغر در محکمه جنایی (15 خرداد 1313)


محکمه عالی جنایی دو ساعت و نیم فصل قبل از ظهر تشکیل گردید. از صبح، جمع کثیری از زن و مرد در جلوی محکمه عالی جنایی ازدحام نموده و عده دیگری برای حفظ انتظامات، مامور نظم و آرامش محوطه مزبور و حیاط محکمه بوده، عده ای از خانم ها نیز برای تماشا، در محکمه، در جایگاه تماشاچیان حضور داشتند.


علی اصغر را در ساعت دو و نیم قبل از ظهر با مامورین محافظ به وسیله اتومبیل از محبس قصر برای حضور در جلهس محاکمه حاضر نموده و پیت بنزین و سینی بامیه و چاقوی آلت جرم و لباس هایی که در حین توقیف و دستگیری او در خانه اش به دست آمده است روی میز هیات محاکمه به نظر می رسد.


موقعی که علی اصغر را وارد محکمه نمودند، یک نفر صاحب منصب پلیس و دو نفر مامور پلیس به همراه او وارد شده و او در جایگاه متهمین قرار گرفت. دو ساعت و ربع قبل از ظهر، رسمیت جلسه از طرف رئیس محکمه «آقای جوان» اعلام گردید. رئیس محکمه خطاب به علی اصغر:






اسم پدرت چیست؟


- علی میرزا.


منزلتان کجاست، اینجا کجا ساکن هستی؟


- خارجه بودم.


در این اواخر کجا بودی؟


- اینجا، باغ فردوس.


شغلت چیست؟


- حمالی


اگر دفاعی داری انجام بده؟


- اگر اجازه بدهید دو کلمه حرف بزنم این مردم بشنوند و گوش بدهند.


موقع آن برسد اجازه می دهیم، حال به سوالات من جواب بده، تو یک طفل 14 ساله را در بیرون دروازه شهر ملاقات کرده، گول زده و به قتل رسانه ای؟


- بله درست است.


باز هم متهم هستی که پسر دیگری را هم کشته ای، درست است؟


- بله درست است.


در اینجا تو را متهم می کنم که علی عراقی که در محبس با هم بودید را هم کشته ای؟


- بله.


چرا با این صراحت اعلام می کنی که آنها را کشته ای؟


- اینها یک عده بی پدر و مادر و بی سر و پا هستند که وقتی بزرگ بشوند دزدی می کنند. من با اینها دشمن هستم، چون هر کدامشان دشمن مملکت به حساب می آیند.


تو می دانی اگر کسی را بکشی، اعدام می شوی؟


- بکشند! هر چه خدا نوشته همان است. من قصدم این بود که نسل آنها را براندازم. من در خارجه که بودم خیلی از اینها را آنجا دیدم و خیلی را هم آنجا کشتم. در اینجا هم هر کسی را دیدم کشتم. من قصدم این بود که نسل آنها را وراندازم. نسل ولگردها را وراندازم. من در بغداد که بودم از اینها خیلی بودند. اینجا هم که آمدم دیدم که اینجا هم هستندو برای همین آنها را می کشتم. وقتی هم آژان ها مرا دستگیر کردند؛ تمام قتل ها را یکی یکی گفتم تا هر چه می خواهد بشود. اگر هم می خواهند مرا بکشند، بکشند.


در تهران 8 نفر را کشته ای، در خارتجه هم آدم کشته ای؟


- خیلی کشته ام، یادم نیست چند نفر اما خیلی ها را کشته ام. زمانی که انگلیسی ها به بغداد آمدند، عده ای هندی وارد آنجا شدند. من اغلب آنها را کشتم.


هیچ کس را آنجا نداری؟


- چرا، پدر و مادر و برادرم آنجا زندگی می کنند.


تو در یکی از اعترافات گفته ای که از کشتن آنها لذت می بردم و بار دیگر گفته ای که آنها عامل فساد بودند، کدامیک درست است؟


- اینها را می کشتم برای اینکه اخلاقشان بد بود، وگرنه چرا باید می کشتم.


پس چرا لباس هایشان را می فروختی؟


- آنها که خوب بود را می فروختم و آنها که پاره بود را دور می انداختم.


یادت است که هر کدام از آنها را به چه شکل به دام انداختی و کشتی؟


- اولین طفل را قبلا به کرات دیده بودم. او جزو بچه های ولگرد بود که در آنجا گدایی می کرد. آن روز با حیله و فریب او را به بیابان های شترخوان بردم و تا از دروازه شهر بیرون رفتیم با مشت به پهلویش زدم و به زور او را مورد آزار و اذیت قرار داده و بعد او را کشتم. چند روز بعد به طفل دیگری برخورد کردم که او را هم در همان اطراف دیده بودم. چون لباس های او مندرس و پاره بود به او گفتم می آیی با هم برویم و بگردیم تا به تو پول بدهم و برایت لباس بخرم؟ طفل مزبور راضی شد و همراهم آمد اما وسط راه ملتفت شدم که فرار کرده. فردایش او را در همان حوالی دیدم. بالاخره او را به شترخوان کشاندم و کشتم.


يكي از روزنامه‌هاي عصر روز 15 خردادماه سال 1313 ماجراي محاكمه اصغر قاتل را انتشار داد كه در گوشه‌هايي از آن آورده بود:


«محكمه عالي جنايي دو ساعت و نيم قبل از ظهر امروز به رياست آقاي جوان مركب از آقايان دكتر قاضي طليعه- شيرواني- وجداني با حضور آقاي سياسي مدعي‌العموم استيناف و آقاي صفي‌نيا معاون پاركه استيناف و آقاي شهيدي منشي محكمه و آقاي دكتر فلاتي طبيب قانوني عدليه و آقاي دكتر زماني معاون طبيب قانوني و آقاي شريعت‌زاده و آقاي ملكي وكلاي مدافع اصغر تشكيل گرديد.


از صبح جمعيت كثيري از زن و مرد در جلو محكمه عالي جنايي ازدحام نموده و عده آژان براي حفظ انتظامات مأمور نظم و آرامش محوطه مزبور و حياط محكمه بود عده اي از خانم‌ها نيز براي تماشا در محكمه در جايگاه تماشاچيان حضور داشتند.


علي‌اصغر را در ساعت سه‌ونيم قبل از ظهر با مأمورين محافظ به وسيله اتومبيل از محبس قصر براي حضور در جلسه محاكمه حاضر نموده و پيت بنزين و سيني باميه و چاقو، آلت جرم و لباس‌هايي كه در حين توقيف و دستگيري علي‌اصغر كشف شده روي ميز در جلوي قاضي قرار داشت.»


در ادامه اين گزارش به روند كلي جلسه محاكمه پرداخته شده و در بخش‌هايي سؤال و جواب‌هاي قاضي و اصغر قاتل آمده است:


رئيس: يك پسربچه به نام رحيمي را باز هم تو به شترخوان برده و با چاقو ... اين هم درست است؟


-علي‌اصغر : بله درست است.


رئيس: باز يك طفل 14ساله در ماه رمضان بيرون دروازه قزوين او را ملاقات كرده و گول زده و به قتل رسانده‌اي، درست است تو او را به قتل رسانده‌اي؟


علي‌اصغر: بله درست است.


رئيس: باز هم متهم هستي كه آن روز كه مأمورين رفته بودند بيرون دروازه در شترخان كه جنازه آن سه نفر كشف شده بود پسري را برده‌اي بيرون و كشته‌اي درست است؟


علي‌اصغر: بله درست است.


رئيس: باز در اينجا تو را متهم مي‌كنند كه علي عراق را كه در محبس هم همديگر را ديده و با او سابقه آشنايي داشته‌اي با هم بيرون رفته او را كشته‌اي درست است؟


علي‌اصغر: بله


رئيس: يك پسر 14 ساله را در مسجد شاه كشته‌اي؟


علي‌اصغر: بله درست است.


رئيس: احمد را شب به منزل بردي و با سنگ به شكمش كوبيدي و بعد ... بريدي؟


علي‌اصغر: بله


رئيس: صريحاً اقرار مي‌كني كه همه اينها را كشته‌اي؟


علي‌اصغر: بله همه اينها را من كشته‌ام.


رئيس: مي‌داني كه نتيجه اين اعمال اعدام است؟


علي‌اصغر: هر چه خدا نوشته همان است!


بعد از اين جلسه محاكمه، اصغر قاتل به خاطر قتل 11 پسربچه و يك هم‌سلولي به اعدام در ملأ عام محكوم شد.




اعدامش کنید


اعدام جلوی در نظمیه 5 تیر 1313


علی اصغر بروجردی روز شنبه 10 اسفند 1412 دستگیر شد. به طوری که اطلاع داده بودیم در محکمه عالی جنایی محکوم به اعدام گردید و از طرف دیوان عالی تمیز هم حکم محکومیت او ابرام شد. وزارت عدلیه دستور اجرای حکم اعدام اصغر را صادر نمودو فردا یک ساعت قبل از طلوع آفتاب در میدان سپه جلوی اداره تشکیلات کل نظمیه مملکتی، به دار مجازات آویخته خواهد شد.




نگاه های نفرت آمیز


اجرای حکم اعدام علی اصغر 6 تیر 1313


امروز صبح علی اصغر بروجردی که طبق مقررات قانونی محکوم به اعدام شده بود، در میدان سپه جلوی اداره تشکیلات کل نظمیه مملکتی، به دار مجازات آویخته شد. جمعیت فوق العاده کثیری که از دیشب به واسطه اطلاعی که از اجرای حکم اعدام درباره اصغر داشتند، دو ساعت قبل از آفتاب تمام محوطه میدان سپه از جلوی عمارت اداره تشکیلات کل نظیمه، تا جلوی عمارت وزارت پست و تلگراف و جلوی عمارت بلدیه تهران را پشت در پشت اشغال کرده بودند؛ یک ساعت قبل از طلوع آفتاب.


در این زمان مدعی العموم به همراه دو پزشک قانونی در عدلیه حضور بهم رساندند.


علی اصغر را شب گذشته از اداره محبس به توقفگاه شهر منتقل نموده بودندو پس از حضور آقایان مذکور بر طبق مقررات قانون و نظامنامه اجراییه اعدام، مراتب به محکوم علیه ابلاغ گردید تا هر وصیت و تقاضایی که دارد انجام شود.






علی اصغر پس از ابلاغ امر، تقاضای دیدار با مادر و خاله خود را نمود. با توجه به اینکه مادر ایشان در بغداد و خاله شان در بروجرد هستند، این تقاضا میسر نیست و هر تقاضای دیگری که دارد بفرمایند. اصغر تقاضای دیگری نداشته و ضمنا اظهار داشت که من چند نفر مجهول الهویه را بیشتر نکشته ام و شما مرا به خاطر این اشخاص ولگرد می کشید؟ من که شخص درست و حسابی را نکشته ام.


مدعی العموم به او گفت همبندی ات را چرا کشتی؟ جواب داد: او هم بی سر و پا و دزد بود که کشتم. اصغر بعد از اینکه به یقین رسید که تا لحظاتی بعد اعدام می شود، اظهار داشت، دو گوسفند نذر می کنم اگر از این وضعیت نجات پیدا کنم، حتما آنها را سر ببرم.


او بعد از اینکه وارد جمعیت شد، دیگر نتوانست ظاهر آرام خود را حفظ کند و لرزه به اندامش افتاد. اصغر نزدیک به چهارپایه شده بود، حکم محکومیت او را بر طبق نظامنامه و تشریفات قانونی قرائت کردند. روی چهارپایه ایستاد و طناب دار به گردن او انداخته و او را به دار کشیدند.


اصغر در بالای دار به مدت چند دقیقه دست و پا زد. بعد از چند ثانیه دست خود را به طناب نزدیک کرده و آن را محکم گرفته و بالاخره جان تسلیم نمود. جمعیت تا ساعت هشت در میدان سپه جمع بوده، در تمام مدت با نگاه های پر از تنفر، اجرای حکم را نگاه می کردند.




اصغرقاتل که بود؟


اصغر قاتل در سال 1272 به دنیا آمد. او در خانواده ای بزرگ شد که سابقه دزدی و قتل و بدنامی داشت. پدربزرگش راهزن بود و در مناطق بروجرد، ملایر و عراق اقدام به چپاول کاروان ها می کرد که گاه منجر به کشته شدن کاروانیان نیز می شد.


پدر علی اصغر هم مثل پدر بزرگ او دزد و قاتلی بزرگ و از راهزنان و جنایتکاران معروف دوران بود. بالاخره هم همین بدنامی وی و تحت تعقیب بودنش باعث شد او به همراه زن و فرزندش به بغداد برود.


علی اصغر با فروش تنقلات به کودکان و نوجوانان با آنان طرح دوستی می ریخت و کم کم با وعده هایی آنها را به خلوتی می کشید و آنها را مورد اذیت و آزار قرار می داد. او اولین بار در سن 14 سالگی به علت اذیت و آزار کودکان در بغداد دستگیر شده و به زندان افتاد اما کم سن و سال بودن او باعث شد تا مسئولین احساس کنند خطری آنها را تهدید نمی کند و با یک تعهد از زندانی شدنش جلوگیری شد.


بعد از اینکه علی اصغر 5 کودک را هم در بغداد آزار و اذیت کرد به 5 سال زندان محکوم شد. به این ترتیب او از سن 27 سالگی برای امان ماندن از دست پلیس و دادگاه، تصمیم گرفت بعد از تجاوز به طعمه های خود، آنان را سر به نیست کند. به اعتراف خودش هنگامی که آخرین کودک را در بغداد می کشت توسط کودک دیگری دیده شد به همین علت به سرعت و برای همیشه از عراق فرار کرد و روانه ایران شد
In my heart, an ice flower has sprouted
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  شباهت حیرت آور دخترانی مثل السا باربی معروف انیمیشن (عکس) *hasti* 1 767 ۱۰-۰۹-۰، ۱۰:۴۰ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  گوسفند 5 شاخ همه را متعجب کرد+عکس PedraM 4 541 ۱۲-۱۲-۹۹، ۰۸:۰۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa
  جانور عجیب و چند سر که نمی میرد ولی بقیه را با نفسش میکشد ( عکس ) صنم بانو 0 157 ۱۶-۱۰-۹۹، ۱۰:۰۳ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان