امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ايمان واقعي
#1
ايمان واقعي

روزي بازرگان موفقي از
مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غياب او آتش گرفته
و کالا هاي گرانبهايش
همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتي به او وارد امده است

فکر مي کنيد آن مرد چه کرد؟

خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و يا اشک ريخت؟

او با لبخندي بر لبان و نوري بر ديدگان سر به سوي آسمان بلند کرد و گفت

"خدايا ! مي خواهي که اکنون چه کنم؟"

مرد تاجر پس از نابودي کسب پر رونق خود، تابلويي
بر ويرانه هاي خانه و مغازه اش آويخت که روي آن نوشته بود

مغازه ام سوخت
اما ايمانم نسوخته است
فردا شروع به کار خواهم کردmara
پسر به مادر گفت تو هم نماز میخونی هم روزه میگیری ولی خدا هیچی بهت نمیده,
ولی منی که نه نماز میخونم نه روزه میگیرم هر چی ازش خواستم رو بهم داده
طفلک پسر نمیدانست مادر از خدا فقط یک چیز میخواهد انهم اینکه هرچه پسرش میخواهد به او بدهد

اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان