۰۷-۱۱-۹۳، ۰۴:۱۵ ب.ظ
ایرانی جماعت و مفت خوری
در شهری در آمريكا، آرايشگری زندگی میكرد كه سالها بچهدار نمیشد
او قصد كرد كه اگر بچهدار شود، تا يک ماه سر همه مشتريان را به رايگان اصلـاح كند.
بالـاخره خدا خواست و او بچهدار شد!
روز اول يک شيرينی فروش وارد مغازه شد.
پس از پايان كار، هنگامی كه قناد خواست پول بدهد، آرايشگر ماجرا را به او گفت.
فردای آن روز وقتی آرايشگر خواست مغازهاش را باز كند،
يک جعبه بزرگ شيرينی و يک كارت تبريک و تشكر از طرف قناد دم در بود.
روز دوم يک گل فروش به او مراجعه كرد و هنگامی كه خواست حساب كند،
آرايشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرايشگر خواست مغازهاش را باز كند
يک دسته گل بزرگ و يک كارت تبريک و تشكر از طرف گل فروش دم در بود
روز سوم يک مهندس ايرانی به او مراجعه كرد.
در پايان آرايشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد.
حدس بزنيد فردای آن روز وقتی آرايشگر خواست مغازهاش را باز كند،
با چه منظرهای روبرو شد؟
فكركنيد. شما هم يک ايرانی هستيد.
هفت تا ايرانی، همه سوار بر ماشین آخرين مدل، دم در سلمانی صف كشيده
بودند و غر میزدند كه پس چرا اين مردک الـاغ مغازهاش را باز نميكنه
در شهری در آمريكا، آرايشگری زندگی میكرد كه سالها بچهدار نمیشد
او قصد كرد كه اگر بچهدار شود، تا يک ماه سر همه مشتريان را به رايگان اصلـاح كند.
بالـاخره خدا خواست و او بچهدار شد!
روز اول يک شيرينی فروش وارد مغازه شد.
پس از پايان كار، هنگامی كه قناد خواست پول بدهد، آرايشگر ماجرا را به او گفت.
فردای آن روز وقتی آرايشگر خواست مغازهاش را باز كند،
يک جعبه بزرگ شيرينی و يک كارت تبريک و تشكر از طرف قناد دم در بود.
روز دوم يک گل فروش به او مراجعه كرد و هنگامی كه خواست حساب كند،
آرايشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرايشگر خواست مغازهاش را باز كند
يک دسته گل بزرگ و يک كارت تبريک و تشكر از طرف گل فروش دم در بود
روز سوم يک مهندس ايرانی به او مراجعه كرد.
در پايان آرايشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد.
حدس بزنيد فردای آن روز وقتی آرايشگر خواست مغازهاش را باز كند،
با چه منظرهای روبرو شد؟
فكركنيد. شما هم يک ايرانی هستيد.
هفت تا ايرانی، همه سوار بر ماشین آخرين مدل، دم در سلمانی صف كشيده
بودند و غر میزدند كه پس چرا اين مردک الـاغ مغازهاش را باز نميكنه
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن