۱۵-۰۵-۹۲، ۱۲:۱۷ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۱۵-۰۵-۹۲، ۱۲:۱۸ ب.ظ توسط بیخیال بابا.)
در يک دزدی بانک
دزد فرياد کشيد،« همه شما در بانک، حرکت نکنيد. پول مال دولت
است و زندگی به شما تعلق دارد
»
همه در بانک به آرامی روی زمين دراز کشيد ند.
اين را می گويند؛ «شيوه تغيير تفکر»، تغيير شيوه معمولی فکر کردن
.
هنگاميکه يک خانم بصورت تحريک آميزی روی ميز دراز کشيد ، دزد فرياد کشيد: «خانم خواهش ميکنم متمدن باشيد! اين يک دزدی است نه تجاوز جنسی»
اين را می گويند؛ «کار کشته بودن» روی چيزی تمرکز داشته باشيد که برای آنکار آموزش ديده ايد.
هنگاميکه دزدان بانک به خانه رسيدند، جوانی که (مدرک ليسانس مدیریت بازرگانی داشت) به دزد پيرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت) گفت « برادر بزرگتر، بيا تا بشماريم چقدر بدست آورده ايم»
دزد پيرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، اينهمه پول شمردن زمان بسيار زيادی خواهد برد. امشب تلويزيون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزديده ايم»
اين را میگويند: «تجربه» اينروز ها، تجربه مهمتر از ورقه کاغذ هایی است که به رخ کشيده میشود.!
پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند،مدير بانک به رييس خودش گفت، فوری به پليس خبر بدهيد. اما رييس اش پاسخ داد: «تامل کن! بگذار ما خود ما ن هم 10 ميليون از بانک برای خودمان برداريم و به آن 70 ميليون ميليون که از بانک ناپديد کرده بوديم بيافزاييم»
اين را میگويند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعيت غيرقابل باوری به نفع خودت.!
رييس کل می گويد: «بسيار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»
اينرا میگويند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظيفه مهمتر می شود.
روز بعد، تلويزيون اعلام ميکند 100 ميليون دلار از بانک دزديده شده است. دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند 20 ميليون بيشتر بدست آورند. دزدان بسيار عصبانی و شاکی بودند: «ما زندگی و جان خودرا گذاشتيم و تنها 20 ميليون گيرمان آمد. اما روسای بانک 80 ميليون را در يک بش کن بدست آوردند. انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اينکه دزد بشود.»
اينرا میگويند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»
رييس بانک با خوشحالی میخنديد زيرا او ضرر خودش در سهام را در اين دزدی بانک پوشش داده بود.
اينرا میگويند؛ «موقعيت شناسی» جسارت را به خطر ترجيح دادن.
در اينجا کداميک دزد راستين هستند؟
دزد فرياد کشيد،« همه شما در بانک، حرکت نکنيد. پول مال دولت
است و زندگی به شما تعلق دارد
»
همه در بانک به آرامی روی زمين دراز کشيد ند.
اين را می گويند؛ «شيوه تغيير تفکر»، تغيير شيوه معمولی فکر کردن
.
هنگاميکه يک خانم بصورت تحريک آميزی روی ميز دراز کشيد ، دزد فرياد کشيد: «خانم خواهش ميکنم متمدن باشيد! اين يک دزدی است نه تجاوز جنسی»
اين را می گويند؛ «کار کشته بودن» روی چيزی تمرکز داشته باشيد که برای آنکار آموزش ديده ايد.
هنگاميکه دزدان بانک به خانه رسيدند، جوانی که (مدرک ليسانس مدیریت بازرگانی داشت) به دزد پيرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت) گفت « برادر بزرگتر، بيا تا بشماريم چقدر بدست آورده ايم»
دزد پيرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، اينهمه پول شمردن زمان بسيار زيادی خواهد برد. امشب تلويزيون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزديده ايم»
اين را میگويند: «تجربه» اينروز ها، تجربه مهمتر از ورقه کاغذ هایی است که به رخ کشيده میشود.!
پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند،مدير بانک به رييس خودش گفت، فوری به پليس خبر بدهيد. اما رييس اش پاسخ داد: «تامل کن! بگذار ما خود ما ن هم 10 ميليون از بانک برای خودمان برداريم و به آن 70 ميليون ميليون که از بانک ناپديد کرده بوديم بيافزاييم»
اين را میگويند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعيت غيرقابل باوری به نفع خودت.!
رييس کل می گويد: «بسيار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»
اينرا میگويند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظيفه مهمتر می شود.
روز بعد، تلويزيون اعلام ميکند 100 ميليون دلار از بانک دزديده شده است. دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند 20 ميليون بيشتر بدست آورند. دزدان بسيار عصبانی و شاکی بودند: «ما زندگی و جان خودرا گذاشتيم و تنها 20 ميليون گيرمان آمد. اما روسای بانک 80 ميليون را در يک بش کن بدست آوردند. انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اينکه دزد بشود.»
اينرا میگويند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»
رييس بانک با خوشحالی میخنديد زيرا او ضرر خودش در سهام را در اين دزدی بانک پوشش داده بود.
اينرا میگويند؛ «موقعيت شناسی» جسارت را به خطر ترجيح دادن.
در اينجا کداميک دزد راستين هستند؟
اهنگ های بی رحم ترین صداهای دنیایند
بی انکه بخواهی تو را به قعر خاطراتی میبرند که برای فراموش کردنشان
بار ها خودت را شکسته ای