امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بیمارستان روانی
#1
برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستان‏‎های روانی رفتیم.
بیرون بیمارستان غلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند.
چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می‏‎دادند.
وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکت‎‏ها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت‏‎وگو می‏‎کردند.
بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می‏‎روم روی نیمکت دیگری می‏‎نشینم که شما راحت‏‎تر بتوانید صحبت کنید.

پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود. بیماری پروانه را نگاه می‏‎کرد و نگران بود که زیر پا له شود.
آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود.
ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی این‏‎ور دیوار است یا آن‏‎ور دیوار.
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
بیماران روانی واقعی همونایی بودن که سر جای پارک دعوا میکردنtwol
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
ای خدا!!!در شهری که همه میلنگن به کسی که راست راه برود میخندندdfghdfgh
هی فلانی دست هایم یخ زده است....

یک های از ته دل میخواهد ......
یک های عاشقانه........

نمی آیی؟؟؟؟
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Wink بازدید از بیمارستان روانی fire boy 0 290 ۰۴-۰۵-۹۲، ۰۴:۳۰ ب.ظ
آخرین ارسال: fire boy

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان