۲۸-۰۹-۹۲، ۰۳:۵۲ ق.ظ
یکى از شعراى عالیقدر و غزلسرایان برجستهٔ دو قرن اخیر، مرحوم میرزا عباس فروغى بسطامى است، فروغی، به قول مؤلف مجمعالفصحاءِ به سال ۱۲۱۳ قمرى در عتبات عالیات متولد شده...
و بعد از فوت پدر به ایران آمد و به نزد عموى خود دوستعلىخان به مازندران رفت.
فروغى از اوان جوانى به شاعرى پرداخت و در ابتداى امر، مسکین تخلص مىکرد ولى پس از آنکه در دستگاه شاهزاده حسنعلى میرزاى شجاعالسلطنه حکمران خراسان و کرمان راه یافت به مناسبت نام یکى از فرزندان او، تخلص خود را از کلمهٔ (مسکین) به (فروغی) تبدیل کرد.
در خدمت آن شاهزادهٔ ادب دوست و هنرپرور، با قاآنى شیرازى آشنا شد و رابطهٔ دوستى و مودت آنها تا پایان عمر امتداد یافت.
بعد از فوت محمدشاه قاجار و جلوس ناصرالدین شاه، فروغى و قاآنى به تهران آمدند و در سلک شعراى دربار ناصرى منسلک گردیدند. چون پادشاه قاجار خود نیز از قریحهٔ شاعرى بهرهمند بود، قدر سخن را نیکو مىشناخت و نسبت به شاعران و هنرمندان عنایت و توجه خاصى داشت، بدین جهت شعراى بزرگى به دربار او روى آوردند که مشهورترین آنها: سروش اصفهانی، قاآنى شیرازی، محمودخان ملکالشعرا؛ وصال شیرازى و فروغى بسطامى مىباشند.
در میان شعرائى که بعد از دورهٔ صفویه، غزل را به اقتفاى سعدى و حافظ سرودهاند فروغى بسطامى و متعمدالدوله نشاط اصفهانی، بر همه برترى دارند و آثار بدیع و گرانبهائى از خود به یادگار گذاشتهاند.
فروغى، برادرزادهٔ دوستعلىخان معیرالممالک وزیر خزانهٔ محمدشاه و با پدر نگارنده پسر عم بوده است. این مطلب در مقدمهٔ دیوان فروغى و در جلد دوم مجمعالفصحاء به تفصیل مذکور است.
جامع دیوان فروغى، که معاصر او بوده و سالیان دراز از مصاحبتش کسب فیض نموده است در مورد نکتهسنجى و لطیفهگوئى فروغى در حضور ناصرالدینشاه، مىنویسد:
(بعد از آنکه آوازهٔ غزلسرائى او چون نور آفتاب به آباد و خراب رسید، مرد و زن شنید و خاص و عام پسندید، همانا وقتى به زبان یکى از محرمان خلوت و مقربان حضرت در موقف سلطنت از دعوى خدائى و خودستائى او سخنى معروض افتاد، شاه به احضارش فرمان داد و فرمود: که گویند فرعونآسا دعوى خدائى مىکنی؟
در حال زمین بوسه داد و معروض داشت که این سخن افتراى محض است. من کجا و دعوى خدائى کجا؟، زیرا هفتاد سال دویدم تا حال به سایهٔ خدا رسیدم!
به لطف این بدیهه و حسن این مطایبه مورد تحسین و سزاوار صله و آفرین گردید).
از غزلهاى مشهور فروغى، غزلى است که سه بیت آن را ناصرالدینشاه سروده و فروغى به اتمام آن همت گماشته است و در مقدمه غزل مىفرماید:
زیب غزل کردم این سه بیت ملک را
تا غزلم صدر هر مراسله باشد
(ده دله از بهر چیست عاشق معشوق
عاشق معشوق به که یکدله باشد)
(با گله خوش نیست روى خوب تو دیدن
دیدن رویت خوش است بىگله باشد)
(طاقت و صبرم نمانده است دگر هیچ
در شب هجرم چقدر حوصله باشد)
دوست نشاید ز دوست، در گله باشد
مرد نباید، که تنگحوصله باشد
دوش به هیچم خرید خواجه و ترسم
باز پشیمان از این معامله باشد
تند مران اى دلیل ره، که مبادا
خسته دلى در قفاى قافله باشد
موى تو زد حلقه بر میانت و نگذاشت
یکسر مو در میانه، فاصله باشد
آنکه مسلسل نمود، طرهٔ لیلى
خواست که مجنون اسیر سلسله باشد
با غزل شاه نکتهسنج، (فروغى)
من چه سرایم که قابل صله باشد
بعضىها اشتباهاً تمام این غزل را بهنام ناصرالدینشاه مىخوانند ولى همانطور که اشارت رفت اصل غزل معروف از فروغى بسطامى است و فقط سه بیت مقدم غزل که اشعار متوسطى است از ناصرالدینشاه مىباشد.
فروغى بسطامى و قاآنى شیرازى سالیان دراز با یکدیگر معاشر و مصاحب بوده و الفت خاص و محبت فراوانى به هم داشتهاند که تا پایان عمر برقرار بوده است.
از یادداشتهاى آقاى دوستعلىخان (معیرالممالک کنونی) که در مجلهٔ یغما منتشر شده و روابط دوستانه و میزان صمیمیت آن دو شاعر نامى به خوبى استنباط مىشود:
(خاتون جان خانم عیال میرزا عباس فروغى بسطامى حکایت مىکرد که فروغى و قاآنى دوستى کاملى داشتند و همه شب یا این به خانهٔ او بود، یا آن به خانهٔ این. ولى قاآنى بیشتر به منزل ما مىآمد، به اندازهاى دوستىشان محکم بود که فروغى به من سپرده بود از قاآنى روى مپوشان. اگر وقتى قاآنى به منزل آمد و نبودم البته او را به خانه بیاور و پذیرائى کامل نما، تا من برسم.
غذاى شب این دو نفر، دو قسم کباب بود که من برایشان آماده مىکردم و با یک محبت خاصى به سفره مىنشستیم و غذا با نان و شراب صرف مىشد.
شبى با شوهرم نشسته بودم دقالباب شد، در را گشودم قاآنى بود به صحبت نشستند پس از ساعتى فروغى پرسید:
قاآنى، فردا عید است، چه قصیدهاى سرودهای؟ برایم بخوان ـ گفت چیزى نگفتهام خوب شد خبرم کردی، زیرا که هیچ به خاطر نداشتم فردا عید است.
حال یکى دو پیاله به من بپیما و متکائى بگو برایم بیاورند و در کنار دیوار بگذارند.
به من اشاره کرد، فورى متکا را آوردم، قاآنى برخاسته جبه را درآورد و کلاه را برداشت، دستها را زیر سر نهاد و گفت: قلم و کاغذ بردار و بنویس...
تقریباً یک ساعت طول کشید که قصیده خاتمه یافت و قریب شصت، هفتاد بیت بود.
(خاتون جان خانم) مىگفت با اینکه سن کمى داشتم معذالک از این طبع روان در حیرت بودم. فروغى نیز غزلى در مدح شاه سروده و صبح جبهها را پوشیده، ورقههاى مدح در دست رفتند. ناهار را هم در دربار خورده و طرف عصر مراجعت نمودند هر دو خیلى خوشحال بودند، جبهها را کندند و هر کدام مشتى پول زرد روى تشک ریختند و اظهار داشتند که صلهٔ ما را شاه بهدست خود مرحمت فرمودند.)
شاهزادهٔ اسدالله میرزاى قاجار، در مقدمهٔ دیوان فروغى سال وفات آن مرحوم را ۱۲۷۴ قمرى ذکر نموده است ولى رضا قلیخان هدایت مؤلف مجمعالفصحاءِ، سال فوت فروغى را ۱۲۳۴ نوشته، که مسلماً اشتباه محض است زیرا ناصرالدینشاه در سال ۱۲۶۴ هجرى به تخت سلطنت جلوس کرد و سالها بعد از این تاریخ، نیز فروغى در قید حیات بوده و از شاعران دربار ناصرى بهشمار مىرفته است، و در اکثر غزلهاى خود ناصرالدینشاه را مدح گفته یا اشعار او را تضمین نموده است.
پس قطعاً رضا قلیخان هدایت، در تاریخ فوت فروغى بسطامى دچار اشتباه شده و ظاهراً تاریخ فوت آن مرحوم، همان سال ۱۲۷۴ هجرى قمرى بوده است.
فروغى از اوان جوانى به شاعرى پرداخت و در ابتداى امر، مسکین تخلص مىکرد ولى پس از آنکه در دستگاه شاهزاده حسنعلى میرزاى شجاعالسلطنه حکمران خراسان و کرمان راه یافت به مناسبت نام یکى از فرزندان او، تخلص خود را از کلمهٔ (مسکین) به (فروغی) تبدیل کرد.
در خدمت آن شاهزادهٔ ادب دوست و هنرپرور، با قاآنى شیرازى آشنا شد و رابطهٔ دوستى و مودت آنها تا پایان عمر امتداد یافت.
بعد از فوت محمدشاه قاجار و جلوس ناصرالدین شاه، فروغى و قاآنى به تهران آمدند و در سلک شعراى دربار ناصرى منسلک گردیدند. چون پادشاه قاجار خود نیز از قریحهٔ شاعرى بهرهمند بود، قدر سخن را نیکو مىشناخت و نسبت به شاعران و هنرمندان عنایت و توجه خاصى داشت، بدین جهت شعراى بزرگى به دربار او روى آوردند که مشهورترین آنها: سروش اصفهانی، قاآنى شیرازی، محمودخان ملکالشعرا؛ وصال شیرازى و فروغى بسطامى مىباشند.
در میان شعرائى که بعد از دورهٔ صفویه، غزل را به اقتفاى سعدى و حافظ سرودهاند فروغى بسطامى و متعمدالدوله نشاط اصفهانی، بر همه برترى دارند و آثار بدیع و گرانبهائى از خود به یادگار گذاشتهاند.
فروغى، برادرزادهٔ دوستعلىخان معیرالممالک وزیر خزانهٔ محمدشاه و با پدر نگارنده پسر عم بوده است. این مطلب در مقدمهٔ دیوان فروغى و در جلد دوم مجمعالفصحاء به تفصیل مذکور است.
جامع دیوان فروغى، که معاصر او بوده و سالیان دراز از مصاحبتش کسب فیض نموده است در مورد نکتهسنجى و لطیفهگوئى فروغى در حضور ناصرالدینشاه، مىنویسد:
(بعد از آنکه آوازهٔ غزلسرائى او چون نور آفتاب به آباد و خراب رسید، مرد و زن شنید و خاص و عام پسندید، همانا وقتى به زبان یکى از محرمان خلوت و مقربان حضرت در موقف سلطنت از دعوى خدائى و خودستائى او سخنى معروض افتاد، شاه به احضارش فرمان داد و فرمود: که گویند فرعونآسا دعوى خدائى مىکنی؟
در حال زمین بوسه داد و معروض داشت که این سخن افتراى محض است. من کجا و دعوى خدائى کجا؟، زیرا هفتاد سال دویدم تا حال به سایهٔ خدا رسیدم!
به لطف این بدیهه و حسن این مطایبه مورد تحسین و سزاوار صله و آفرین گردید).
از غزلهاى مشهور فروغى، غزلى است که سه بیت آن را ناصرالدینشاه سروده و فروغى به اتمام آن همت گماشته است و در مقدمه غزل مىفرماید:
زیب غزل کردم این سه بیت ملک را
تا غزلم صدر هر مراسله باشد
(ده دله از بهر چیست عاشق معشوق
عاشق معشوق به که یکدله باشد)
(با گله خوش نیست روى خوب تو دیدن
دیدن رویت خوش است بىگله باشد)
(طاقت و صبرم نمانده است دگر هیچ
در شب هجرم چقدر حوصله باشد)
دوست نشاید ز دوست، در گله باشد
مرد نباید، که تنگحوصله باشد
دوش به هیچم خرید خواجه و ترسم
باز پشیمان از این معامله باشد
تند مران اى دلیل ره، که مبادا
خسته دلى در قفاى قافله باشد
موى تو زد حلقه بر میانت و نگذاشت
یکسر مو در میانه، فاصله باشد
آنکه مسلسل نمود، طرهٔ لیلى
خواست که مجنون اسیر سلسله باشد
با غزل شاه نکتهسنج، (فروغى)
من چه سرایم که قابل صله باشد
بعضىها اشتباهاً تمام این غزل را بهنام ناصرالدینشاه مىخوانند ولى همانطور که اشارت رفت اصل غزل معروف از فروغى بسطامى است و فقط سه بیت مقدم غزل که اشعار متوسطى است از ناصرالدینشاه مىباشد.
فروغى بسطامى و قاآنى شیرازى سالیان دراز با یکدیگر معاشر و مصاحب بوده و الفت خاص و محبت فراوانى به هم داشتهاند که تا پایان عمر برقرار بوده است.
از یادداشتهاى آقاى دوستعلىخان (معیرالممالک کنونی) که در مجلهٔ یغما منتشر شده و روابط دوستانه و میزان صمیمیت آن دو شاعر نامى به خوبى استنباط مىشود:
(خاتون جان خانم عیال میرزا عباس فروغى بسطامى حکایت مىکرد که فروغى و قاآنى دوستى کاملى داشتند و همه شب یا این به خانهٔ او بود، یا آن به خانهٔ این. ولى قاآنى بیشتر به منزل ما مىآمد، به اندازهاى دوستىشان محکم بود که فروغى به من سپرده بود از قاآنى روى مپوشان. اگر وقتى قاآنى به منزل آمد و نبودم البته او را به خانه بیاور و پذیرائى کامل نما، تا من برسم.
غذاى شب این دو نفر، دو قسم کباب بود که من برایشان آماده مىکردم و با یک محبت خاصى به سفره مىنشستیم و غذا با نان و شراب صرف مىشد.
شبى با شوهرم نشسته بودم دقالباب شد، در را گشودم قاآنى بود به صحبت نشستند پس از ساعتى فروغى پرسید:
قاآنى، فردا عید است، چه قصیدهاى سرودهای؟ برایم بخوان ـ گفت چیزى نگفتهام خوب شد خبرم کردی، زیرا که هیچ به خاطر نداشتم فردا عید است.
حال یکى دو پیاله به من بپیما و متکائى بگو برایم بیاورند و در کنار دیوار بگذارند.
به من اشاره کرد، فورى متکا را آوردم، قاآنى برخاسته جبه را درآورد و کلاه را برداشت، دستها را زیر سر نهاد و گفت: قلم و کاغذ بردار و بنویس...
تقریباً یک ساعت طول کشید که قصیده خاتمه یافت و قریب شصت، هفتاد بیت بود.
(خاتون جان خانم) مىگفت با اینکه سن کمى داشتم معذالک از این طبع روان در حیرت بودم. فروغى نیز غزلى در مدح شاه سروده و صبح جبهها را پوشیده، ورقههاى مدح در دست رفتند. ناهار را هم در دربار خورده و طرف عصر مراجعت نمودند هر دو خیلى خوشحال بودند، جبهها را کندند و هر کدام مشتى پول زرد روى تشک ریختند و اظهار داشتند که صلهٔ ما را شاه بهدست خود مرحمت فرمودند.)
شاهزادهٔ اسدالله میرزاى قاجار، در مقدمهٔ دیوان فروغى سال وفات آن مرحوم را ۱۲۷۴ قمرى ذکر نموده است ولى رضا قلیخان هدایت مؤلف مجمعالفصحاءِ، سال فوت فروغى را ۱۲۳۴ نوشته، که مسلماً اشتباه محض است زیرا ناصرالدینشاه در سال ۱۲۶۴ هجرى به تخت سلطنت جلوس کرد و سالها بعد از این تاریخ، نیز فروغى در قید حیات بوده و از شاعران دربار ناصرى بهشمار مىرفته است، و در اکثر غزلهاى خود ناصرالدینشاه را مدح گفته یا اشعار او را تضمین نموده است.
پس قطعاً رضا قلیخان هدایت، در تاریخ فوت فروغى بسطامى دچار اشتباه شده و ظاهراً تاریخ فوت آن مرحوم، همان سال ۱۲۷۴ هجرى قمرى بوده است.
چقَـבر پــَـر می ڪِشَـב دلـَـ♥ــمـ
بـﮧ هــَـ♥ــوآی تـُـو